سلام دوستان.
من 25 سالمه و دانشجوی کارشناسی ارشدم. حدود 3 ماه قبل از طریق یکی از دوستان خانوادگی با یک آقای 30 ساله و فوق لیسانس آشنا شدم ما یک جلسه بدون حضور خانواده ها صحبت کردیم و قرار شد خانواده ها هم با هم آشنا شن اما ایشون به دلیل کارشون مجبور شدن برن خارج از کشور. کارشون جوریه که مدام در رفت و آمد هستن و شاید برای همیشه هم خارج از کشور زندگی کنن. ما توی این مدت راجع به مسایل اساسی صحبت کردیم و تو بیشتر موارد به تفاهم رسیدیم. ایشون بعد یک مدت مستقیم بهم گفتن که ازم خوششون اومده و حتی به معرفمون هم گفتن . اما چند وقت قبل در کمال ناباوری گفتن که بخاطر کارشون نیومدن بلکه برای تشخیص و درمان بیماریشون رفتن خارج.. البته بیماریشون جدی نیست و قابل درمانه اما من واقعا شوکه شدم. من سعی کردم عادی رفتار کنم و براشون آرزوی سلامتی کردم اما بعد ازین قضیه رفتارشون به شدت تغییر کرد و یک آدم دیگه شدن! رفتاراشون کاملا سرده و من اصلا درک نمیکنم که چرا باید یهو انقدر رفتارشون تغییر کنه! خودم احتمال میدم که پشیمون شدن و بهونه آوردن تا جدا شیم اما از یه طرف دیگه میگم شاید این تغییر رفتار بخاطر بیماریشونه و بی حوصله شدن! در کل توی شرایط عذاب آوریم. نمیدونم حقیقت چیه و میترسم اگه الان بیخیال همه چیز شم و بعدا بفهمم واقعا مریض بوده عذاب وجدان بگیرم. از یه طرف دیگه هم تحمل این رفتارشون سخته و دلم میخواد کلا قطع ارتباط کنم ولی گاهی با ابراز علاقه هاشون مواجه میشم. دوستان نظر شما چیه؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)