سلام
من عضوجدید هستم امیدوارم من را نیز از رهنمایی های خوبتون بهره مندسازید.
زن متاهل هستم و28ساله.2سال پیش درگیریک رابطه احساسی شدم،زیاد جدی نمی گرفتم تا اینکه متوجه شدم بدجوری عاشقم! طول این مدت خاطره های زیادی درکنارهم آفریدیم. میدانم که نهایت پررویی است برای یک زن متاهل، اما کاری بود که پیش آمد ومن عاجزبودم ازکنترلش!من آدم معتقدی بودم وهستم.رابطه ما از یک سال پیش به اوجش رسید وچندباری رابطه جنسی داشتیم.تااینکه من نتونستم با عذاب وجدانم کناربیام.خواستار قطع رابطه جنسی شدم واوهم که آدم معتقدی بود استقبال کرد.حدودسه ماه ازقطع رابطه گذشت، من توبه کردم و همسرم را تاحدی درجریان گذاشتم البته به جز رابطه جنسی وایشون قول داد تا درفراموش کردنش کمکم کند.اما باگذشت 3ماه من هنوز نتوانستم به زندگی عادیم برگردم! افسردگی وبی حوصلگی، گریه های مکرر به سراغم آمده!مشاوره هم رفتم اما نتونست کمک چندانی کند.
ازچندروز پیش هم خودآزاری دارم.وقتی دلم براش تنگ میشه موهامو میکشم،سرمومی زنم به دیوارو.... ! کنترل این کارها یا کنترل احساسم دست خودم نیست. اگر کسی چیزی به ذهنش رسید لطفا بگه، ممنون میشم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)