مشکل من فقط شوهرم نیست .. خواهر شوهرهای عزیز هم منو بی نصیب نمیزارن .. و از هیچ کوششی برا رنجوندن من فروگذار نیستن ....
بعضی چیزا واسه آدما خیلی با ارزشن که از دست دادنشون تا مادامی که زنده ای زجرت میده .. واسه منم یه چیزایی هست .. یه چیز مثل نجابتم... نمیدونم تو شهرهایی که شماها زندگی میکنین رسم روز پاتختی وجود داره یا نه؟ اما اینجا توی شهر ما سالهاست که منسوخ شده.. من و آقای شوهر از روز بعد از عقدمون همیشه پیش هم بودیم .. آخه من چون تو یه شهر دیگه زندگی میکردم( به خاطر کارم) خونه مجردی داشتم .. آقای شوهر هم اهل همین شهره... واسه همین از روزی که عقد کردیم آقای شوهر وسایلشو آورد خونه من و ما با هم بودیم .. این با هم بودن و تنها بودن با هم توی خونه و اصرار آقای شوهر توی کامل کردن سکس توی دوران عقد...
آقای شوهر به من اطمینان داد که اونا هم رسم روز پاتختی رو ندارن... یه نامه هم از پزشکی قانونی گرفتم ( در خصوص باکره بودن) و ...
شب عروسی بعد از اون همه اذیتا و آزارهای خواهر شوهرا .. فکر کنین شب عروسی آقای شوهر منو یعنی عروسشو که لباس عروس پوشیده و با هزار امید و آرزو کنارش نشسته روتهدید میکرد که تو همین جا پیش مهمونا میزنم میکشمت.. مهمونا رفتن .. مامانم رفت و خواهر شوهرا بهش گفتن که حق نداره فردا بیاد پیش من..
من موندم و شوهر و چند تا خواهر شوهر از خدا بی خبر.. خواهر شوهرا گفتن میرن و یه ساعت دیگه میان که نشونه دختر بودن منو ببینن.. و شوهر من با کمال پررویی چیزی به اونا نگفتن و نهایتا به همه گفت من باکره نبودم... نامه پزشکی قانونی رو هم دور انداخت ..
و من موندم و نجابتی که شوهرم که مردم که مثلا همدمم و شریک زندگیم نابودش کرد..
حالا هر چقد جیغ بزنم و بگم شوهرم دروغ گفت کسی هست که باور کنه...
توی جلسه شورای حل اختلاف هم گفت زن من باکره نبوده ..گریه کردم بهش گفتم تو چشام نگاه کن و بگو نبودم ..گفتم مگه من و تو با هم نرفتیم و نامه رو نگرفتیم .. گفت چرا اما نامه دادن که کاری نداره..
sci عزیز.. چرا همچین حقی دارین ..نکنه شما بیخبرین از حق و حقوقتون !!!! اگه نمیدونین همه پست های منو بخونین تا بدونین چه حقوقی دارین !!! ( منم شوخی بودها)
- من میرم سر کار اما همه کارای خونه هم با منه چرا؟ چون آقای شوهر میگه تو زن خونه ای وظیفه اته..
- آقای شوهر تا دلش بخواد فحش و بد و بیراه میگه .. اما میگه تو باید خفه شی زن که روی حرف مرد حرف نمیزنه..
- من دلم تنگه میخوام گریه کنم اما آقای شوهر حالش از شنیدن هق هق من بهم میخوره باید سکوت کنم و گریه هم حتی ممنوع....
آقای شوهر سکس میخواد من باید در اختیار مطلق باشم .. این حکم شرع و قانونیه..
- خونه مال مرد خونه است خانواده اون راحت میتونن بیان و برن اما خانواده من ممنوعن..
- من کار کردم و دو سوم پول خونه رو من دادم اما خونه به اسم شوهر میشه چون من حقی توش ندارم..
- من حتی اگه بمیرم شام آقای شوهر باید حاضر باشه چون وظیفه امه..
- عروسی برادرمه اما من تا زمان شروع عروسی حق ندارم برم اما واسه خواهر شوهر باید حتی برم نوکری..
- روز زنه .. من موظفم برای مادر شوهر کادو بخرم اما آقای شوهر نه واسه مامان من کادو میخره نه واسه من ...
- من کار میکنم اما کارتام دست کیه ؟ دست آقای شوهر چون اون مرد خونه است..
- آقای شوهر ماه به ماه با حقوق بنده به خودش میرسه و نو و تازه میشه اما من زنم تا شوهر اجازه نده نمیتونم چیزی واسه خودم بخرم ..
- من باید از آقای شوهر اجازه بگیرم : اجاز میدی امروز برم آرایشگاه ؟ آقای شوهر بعد از کلی منت برو اما اون جا نری ها گرون میگیره برو اونجا که خواهرم میره..
- آقای شوهر وقت و بی وقت خواهر و مادر شو دعوت میکنه خونه و من مثل نوکرا باید بپزم و بشورم و مثل برده ها جلوی اربابانم خم و راست شم وگرنه کتک میخورم..
- آقای شوهر روزی چند بار به پدر و مادر و خواهرهای گرامی سر میزنن اما من حتی از زنگ زدن به خانواده ام ممنوعم..
و
.
.
.
.
بازم بگم آقای sci
از حق و حقوق پایمال شده اتون دفاع کنین!!!!
سوختن و ساختن کار آدمهای ترسوست و من اعتراف میکنم که ترسیدم.. ترسیدم از طلاق ..و نیمه کار فرایند طلاق رو رها کردم.. و الان بیزارم از این زندگی بیزارم از اسم شوهری که توی شناسنامه ام هست.. زندگی الان به کام اونه نه من .. چون من برده بی چون و چرای اونم.. چون من وسیله تخلیه روحی و روانی اونم ..مامانم براش پیراهن خریده اما چرا من باید جورش رو بکشم .. چرا در حضور مامانم از اون تشکر میکنه اما به خونه نرسیده منو به باد کتک میگیره.. چرا اینقد وقیحانه به من حمله میکنه؟ چرا ؟ چرا ؟ چرا باید ساعتی از زن بودن من برای شکنجه من استفاده کنه و چند ساعت بعدش برای لذتش ؟ چقد باید صبر کنم دیگه به حکمت خدا شک کردم... و فکر خود کشی که وقیحانه ترین کار دنیاست دغدغه ذهنم شده .. شاید یکی از همین روزها .. شاید توی ساعات آینده .. توی همین نزدیکی ها.... چیزی که هست نفرتم حد و حساب نداره .. نفرت از آدمهایی که منو به اینجا رسوندن ... به یک مرده متحرک
علاقه مندی ها (Bookmarks)