به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 8 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 , از مجموع 102
  1. #71
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 اردیبهشت 91 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1390-3-09
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    1,452
    سطح
    21
    Points: 1,452, Level: 21
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    45

    تشکرشده 45 در 26 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟

    فرناز عزیز بسیاری از این مشکلاتی که داری منم دارم البته با شدت کمتر؛ منم یازده ساله که دارم تحمل میکنم. همه بیحرمتی ها و توهینهارو ازطرف شوهرم و خانواده اش که به قول خودشون فقط برای اینکه من فوق لیسانس از یه دانشگاه معتبر داشتم اومدن خواستگاریم تا من برم سر کار و به قول مادرشوهرم؛ یک ساله برای پسرش یه خونه بخرم! اما من هر توهین و تحقیر و فشاری رو تحمل کردم ولی سر کار نرفتم حتی زمانی که شوهرم عمدا دو سال سر کار نرفت و موند خونه که منو وادار کنه به خاطر رفع نیازهای ضروری بچه امون برم سر کار؛ ولی باز نرفتم . خیلی سخت بود اما تحمل کردم.برای بچه پوشک نمی خرید اگه بچه ام مریض میشد میگفت پول دکتر ندارم بدم و ... و فکر کن که تحمل این چیزها برای یه مادر چقدر سخته ولی صبر کردم چون میدونستم اگه من برم سر کار اون دیگه تا ابد میشینه توی خونه و...حتی سه سال قبل وسایل خونه رو جمع کرد و گفت که من میرم خونه مامانم و تو هم بچه ات رو بردار و هر جا میخوای برو؛بعدش هم گفت اصلا بریم طلاقت بدم. من هم باهش رفتم. وسط راه پشیمون شد گفت بیا برگردیم اما من گفتم این فرصت رو از دست نمیدم. توی دادگاه هم گفتم که بچه مال خودش و من نمیتونم بجه ارو قبول کنم در حالی که از گفتن این جمله هم داشتم دیوونه میشدم.قرار شد برگردیم و روز بعد هر کدوم با دوتا داور بریم که دیگه شوهرم نیومد. به من گفت:حالا بهم ثابت شد که اگه طلاق پیش بیاد تو از من مشتاق تری. بعدش مرتب رفت سر کار . یه کار پاره وقت دیگه هم پیدا کرد و تا امروز دیگه حرفی از سر کار رفتن من نزده. البته من نمی خوام این نسخه رو برای شما هم بپیچم چون آدمها و عکس العمل هاشون با هم خیلی فرق دارن ولی مطمئن باش که شوهر تو هم بالاخره یه نقطه ضعفی داره که میتونی از اونجا وارد بشی. مهم اینه که کم آوردن تورو نبینه والا دیگه نمیشه پیاده اش کرد.
    توکل به خدا کن و همیشه ازش بخواه که تورو در گرفتن درست ترین تصمیم کمک کنه.

    خدایا ؛فرناز و من و همه ی زنهایی رو که جز خودت پناهی ندارن به حال خودشون رها نکن.آمین

  2. 6 کاربر از پست مفید innocent تشکرکرده اند .

    innocent (دوشنبه 13 تیر 90)

  3. #72
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 91 [ 08:31]
    تاریخ عضویت
    1390-2-13
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    1,848
    سطح
    25
    Points: 1,848, Level: 25
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    110

    تشکرشده 110 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟

    سلام به همه اون دوستای خوبم که من ننوشتم اما اونا بهم سر زدن..
    اوضاع زندگیم چندان خوب نیست . و تنفرم از آقای شوهر هر روز بیشتر می شه.. فیلم فروش زمین همچنان ادامه داره و بازیگر اصلی اش مدام به حرفاش ادامه میده ..
    سه روز بود که از 5 صبح تا 12 شب سرکار بودم .. به خاطر برگزاری کنکور..
    و پریروز که تعطیل بودم یه تصمیم گرفتم خونه رو تمیز کنم.. نمیدونم خونه شده بود سطل زباله .. به آقای شوهر گفتم اگه من نباشم تو توی این زباله ها زندگی میکنی .. و همین حرف بهونه ای شد به دستش که هر چی کار میکنی پولش مال منه چون تو وظیفه ات کار توی خونه است نه بیرون.. و گفت اینجا خونه من و تو توش حقی نداری و من هر طوری که دلم بخواد رفتار می کنم..
    سکوت کردم و رفتم توی اتاق دیگه ... مدام غر زد و به خودم و خانواده ام از پدر و مادر گرفته تا خاله وعمه ام بد و بیراه گفت .. رکیکترین فحشهای دنیا رو می تونین از دهن یه آدم به حساب تحصیل کرده بشنوید!!!
    دیشب هم کارتهامو یواشکی از تو جیبش برداشتم و امروز توی اداره تو اتاقم گذاشتمش.. امروز و فردا هم که تعطیلاتم شروع شه میرم پیش پدر و مادرم...
    و دیگه بهش محل نمیزارم.. چشم گفتن بهش کافیه ..من میرم و اون اگه ناراحته می تونه طلاقم بده .. دیگه نه از فحش دادنش میترسم نه از کتک زدناش...

  4. 2 کاربر از پست مفید farnaz3211 تشکرکرده اند .

    farnaz3211 (دوشنبه 13 تیر 90)

  5. #73
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اسفند 93 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1390-3-29
    نوشته ها
    1,107
    امتیاز
    8,928
    سطح
    63
    Points: 8,928, Level: 63
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,038

    تشکرشده 2,035 در 738 پست

    Rep Power
    125
    Array

    RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط farnaz3211
    حالا فکر کنید..آقای شوهر اومده خونه ما .. خودش بارها و بارها اینو گفته که اگه من به جای داداشای تو بودم الان یه کله گنده بودم .. چون بابای ما از هیچی واسه ما دریغ نکرده.. من به وضوح حس میکنم که همسر حسادت میکنه به ما.. چرا که دعواهای ما هم بیشتر از وقتی شروع شده که بابام واسه داداشم خونه خرید..
    شوهرم همش آرزوی مرگ برادرام رو میکنه.. و همینطور پدرم رو.. و اینا منو زجر میده.. درسته پدرم واسه براردم خونه خرید اما واسه منم همه وسایلای خونمو خریده .. به خدا آقای شوهر فقط واسه خونمون یه آینه خرید و بس.. و همه چیزو بابای من خریده.. تازه به نطر من این چیزا مهم نیست .. اگه همه زندگی منو یه تخم مرغ کنن و بزنن توی دیوار و ریز ریزش کنن واسم مهم نیست اما شوهر .. همش دنبال مسائل مالیه

    یه بار سر همین قضایا خیلی ناجور کتکم زد.. از دستم خون میرخت .. یه سر رسید گذاشت جلوم و گفت : بنویس که مهریه ات رو میبخشی .. منم نوشتم اما چون دستام خونی بود صفحه کاغد خونی شد.. باهمون سر رسید محکم زد توی سرم و گفت نباید خونی باشه دوباره بنویس و من نوشتم اما باز خونی شد.. و اونقد با سر رسید زد توی سرم که چشام سیاهی رفت.. این خاطرات تلخ هرگز از ذهنم پاک نمیشه....


    اما چطوری .. باور کن بعضی چیزا خیلی سخت از ذهن آدم پاک میشه .. باورتون میشه گاهی اونقد ساکت میشم که بعدش خودش میاد میگه من خیلی پرروام و هر چی تو ساکتی من بیشتر حرف میزنم؟

    همین الان بهش زنگ میزنم و بهش میگم که دلم براش تنگ شده .. این کارو بارها و بارها کردم.. گرچه از ته دلم نیست .. تازه خوب اون با این کارا خوشحال میشه اما روی رفتارش که تاثیری نداره.. چون باز نمیزاره من نه بگم .. چون باز زندونی شدن توی خونه ادامه داره و ...

    آوپژه عزیز بهش زنگ زدم...


    ببخشيد اينقدر صريح نظر مي دم خانم آويژه ولي به نظرم هيچ دليلي نداره فرناز به يك همچين آدمي زنگ بزنه و بگه دلم برات تنگ شده به نظرم اين نسخه اي هست كه نبايد براي همه پيچيد خانم آويژه



    نقل قول نوشته اصلی توسط farnaz3211
    مشکل من فقط شوهرم نیست .. خواهر شوهرهای عزیز هم منو بی نصیب نمیزارن .. و از هیچ کوششی برا رنجوندن من فروگذار نیستن ....
    بعضی چیزا واسه آدما خیلی با ارزشن که از دست دادنشون تا مادامی که زنده ای زجرت میده .. واسه منم یه چیزایی هست .. یه چیز مثل نجابتم... نمیدونم تو شهرهایی که شماها زندگی میکنین رسم روز پاتختی وجود داره یا نه؟ اما اینجا توی شهر ما سالهاست که منسوخ شده.. من و آقای شوهر از روز بعد از عقدمون همیشه پیش هم بودیم .. آخه من چون تو یه شهر دیگه زندگی میکردم( به خاطر کارم) خونه مجردی داشتم .. آقای شوهر هم اهل همین شهره... واسه همین از روزی که عقد کردیم آقای شوهر وسایلشو آورد خونه من و ما با هم بودیم .. این با هم بودن و تنها بودن با هم توی خونه و اصرار آقای شوهر توی کامل کردن سکس توی دوران عقد...
    آقای شوهر به من اطمینان داد که اونا هم رسم روز پاتختی رو ندارن... یه نامه هم از پزشکی قانونی گرفتم ( در خصوص باکره بودن) و ...

    شب عروسی بعد از اون همه اذیتا و آزارهای خواهر شوهرا .. فکر کنین شب عروسی آقای شوهر منو یعنی عروسشو که لباس عروس پوشیده و با هزار امید و آرزو کنارش نشسته روتهدید میکرد که تو همین جا پیش مهمونا میزنم میکشمت.. مهمونا رفتن .. مامانم رفت و خواهر شوهرا بهش گفتن که حق نداره فردا بیاد پیش من..
    من موندم و شوهر و چند تا خواهر شوهر از خدا بی خبر.. خواهر شوهرا گفتن میرن و یه ساعت دیگه میان که نشونه دختر بودن منو ببینن.. و شوهر من با کمال پررویی چیزی به اونا نگفتن و نهایتا به همه گفت من باکره نبودم... نامه پزشکی قانونی رو هم دور انداخت ..
    و من موندم و نجابتی که شوهرم که مردم که مثلا همدمم و شریک زندگیم نابودش کرد..

    حالا هر چقد جیغ بزنم و بگم شوهرم دروغ گفت کسی هست که باور کنه...
    توی جلسه شورای حل اختلاف هم گفت زن من باکره نبوده ..گریه کردم بهش گفتم تو چشام نگاه کن و بگو نبودم ..گفتم مگه من و تو با هم نرفتیم و نامه رو نگرفتیم .. گفت چرا اما نامه دادن که کاری نداره..

    sci عزیز.. چرا همچین حقی دارین ..نکنه شما بیخبرین از حق و حقوقتون !!!! اگه نمیدونین همه پست های منو بخونین تا بدونین چه حقوقی دارین !!! ( منم شوخی بودها)

    - من میرم سر کار اما همه کارای خونه هم با منه چرا؟ چون آقای شوهر میگه تو زن خونه ای وظیفه اته..
    - آقای شوهر تا دلش بخواد فحش و بد و بیراه میگه .. اما میگه تو باید خفه شی زن که روی حرف مرد حرف نمیزنه..
    - من دلم تنگه میخوام گریه کنم اما آقای شوهر حالش از شنیدن هق هق من بهم میخوره باید سکوت کنم و گریه هم حتی ممنوع....
    آقای شوهر سکس میخواد من باید در اختیار مطلق باشم .. این حکم شرع و قانونیه..
    - خونه مال مرد خونه است خانواده اون راحت میتونن بیان و برن اما خانواده من ممنوعن..
    - من کار کردم و دو سوم پول خونه رو من دادم اما خونه به اسم شوهر میشه چون من حقی توش ندارم..
    - من حتی اگه بمیرم شام آقای شوهر باید حاضر باشه چون وظیفه امه..
    - عروسی برادرمه اما من تا زمان شروع عروسی حق ندارم برم اما واسه خواهر شوهر باید حتی برم نوکری..
    - روز زنه .. من موظفم برای مادر شوهر کادو بخرم اما آقای شوهر نه واسه مامان من کادو میخره نه واسه من ...
    - من کار میکنم اما کارتام دست کیه ؟ دست آقای شوهر چون اون مرد خونه است..
    - آقای شوهر ماه به ماه با حقوق بنده به خودش میرسه و نو و تازه میشه اما من زنم تا شوهر اجازه نده نمیتونم چیزی واسه خودم بخرم ..
    - من باید از آقای شوهر اجازه بگیرم : اجاز میدی امروز برم آرایشگاه ؟ آقای شوهر بعد از کلی منت برو اما اون جا نری ها گرون میگیره برو اونجا که خواهرم میره..
    - آقای شوهر وقت و بی وقت خواهر و مادر شو دعوت میکنه خونه و من مثل نوکرا باید بپزم و بشورم و مثل برده ها جلوی اربابانم خم و راست شم وگرنه کتک میخورم..
    - آقای شوهر روزی چند بار به پدر و مادر و خواهرهای گرامی سر میزنن اما من حتی از زنگ زدن به خانواده ام ممنوعم..
    و
    .
    .
    .
    .
    بازم بگم آقای sci
    از حق و حقوق پایمال شده اتون دفاع کنین!!!!

    سوختن و ساختن کار آدمهای ترسوست و من اعتراف میکنم که ترسیدم.. ترسیدم از طلاق ..و نیمه کار فرایند طلاق رو رها کردم.. و الان بیزارم از این زندگی بیزارم از اسم شوهری که توی شناسنامه ام هست.. زندگی الان به کام اونه نه من .. چون من برده بی چون و چرای اونم.. چون من وسیله تخلیه روحی و روانی اونم ..مامانم براش پیراهن خریده اما چرا من باید جورش رو بکشم .. چرا در حضور مامانم از اون تشکر میکنه اما به خونه نرسیده منو به باد کتک میگیره.. چرا اینقد وقیحانه به من حمله میکنه؟ چرا ؟ چرا ؟ چرا باید ساعتی از زن بودن من برای شکنجه من استفاده کنه و چند ساعت بعدش برای لذتش ؟ چقد باید صبر کنم دیگه به حکمت خدا شک کردم... و فکر خود کشی که وقیحانه ترین کار دنیاست دغدغه ذهنم شده .. شاید یکی از همین روزها .. شاید توی ساعات آینده .. توی همین نزدیکی ها.... چیزی که هست نفرتم حد و حساب نداره .. نفرت از آدمهایی که منو به اینجا رسوندن ... به یک مرده متحرک

    ببخشيد كه اينقدر رك ميگم (شايد دليل اش اينه كه خيلي براتون متاسف شدم ) شما خودتون اجازه دادين كه اين همه به شما بي احترامي بشه شايد اگه از روز اول پاتون را سفت گذاشته بودين و اجازه توهين و تحقير و تهمت نمي دادين الان كار به اينجا نمي رسيد


  6. #74
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 91 [ 08:31]
    تاریخ عضویت
    1390-2-13
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    1,848
    سطح
    25
    Points: 1,848, Level: 25
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    110

    تشکرشده 110 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟

    آره خودم قبول دارم .. من خیلی شل اومدم .. فکر می کردم با صداقت و رو راستی و با گذشت زندگی شیرینه اما دیدم اینطور نیست ..
    هر چی کوتاه بیای طرف مقابل بیشتر قد علم میکنه و هر چی گذشت کنی اون فکر میکنه وظیفه است.. تو این سه سال حتی یه بار هم به خاطر از خود گذشتگی من ازم تشکر نکرده..
    توی این سه روز کنکور نتونستم غذای خوب بپزم و اون در کمال وقاحت میگه باید برم یه زن دیگه بگیرم چون از ناهار و شام خبری نیست.. این در حالیه که توی روزای دیگه نه تنها شام و ناهار آقای شوهر همیشه آماده بوده که انواع دسر و بستی هم براش مهیا بوده..
    خوب وقتی میگن فلانی دستش نمک نداره همینه دیگه

  7. #75
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 91 [ 08:31]
    تاریخ عضویت
    1390-2-13
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    1,848
    سطح
    25
    Points: 1,848, Level: 25
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    110

    تشکرشده 110 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟

    دیروز عصر که رسیدم خونه آقای شوهر محبتش گل کرده بود.. به خورده که کنکاش کردم دیدم کارت بانکی ام رو می خواد .. گفتم کارتها مال منه و من حق دارم پولمو هر جور که میخوام خرج کنم گفت اون پول مال منه چون از زمانی که برا من میزاری میری سر کار. گفتم خودت توی عقدنامه این شرط منو قبول کردی و امضا دادی که با سر کار رفتن من مخالفت نکنی .. گفت بله اما نگفتم پولش مال خودشه .. گفت کارتها رو بیار اما من کارتها رو تو اداره گذاشته بودم .. گفتم پیشم نیست.. چند بار پرسید و من گفتم پیشم نیست.. شروع کرد به فحش دادن .. موهام تو دستش گرفت و از یه ور هال منو کشید طرف دیگه هال.. همینطور که موهامو میکشید از روی زمین بلندم کرد.. گلومو گرفت و فشار داد و بعد هم پرتم کرد روی تخت و چند ضربه به سرم زد و یه سیلی محکم به صورتم که جاش کبود شد... و چشام واسه چند لحظه سیاهی رفت .. مثل همیشه بدترین و زشت ترین حرفای دنیا رو تکرار کرد.. و من که از ترس می لرزیدم سکوت کردم تا زودتر آروم بگیره.. یه نیم ساعتی یه فحش دادن سپری شد و بعد لباساشو پوشید و رفت ..من هم با سرعت چمدونم رو بستم و از خونه رفتم بیرون.. برگشتم پیش پدر و مادرم و اونا با روی باز منو پذیرفتن...
    دوستای خوبم کمکم کنین..
    بهم انرژی بدین که دیگه نترسم و برنگردم..
    میخوام جدا شم .. خواهش می کنم تنهام نزارین..

  8. 3 کاربر از پست مفید farnaz3211 تشکرکرده اند .

    farnaz3211 (سه شنبه 14 تیر 90)

  9. #76
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اسفند 93 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1390-3-29
    نوشته ها
    1,107
    امتیاز
    8,928
    سطح
    63
    Points: 8,928, Level: 63
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,038

    تشکرشده 2,035 در 738 پست

    Rep Power
    125
    Array

    RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟

    آفرين فرناز عزيزم براي يكبار هم كه شده جلوي اين مرد ظالم محكم بايست يا درست مي شه و آدم مي شه يا اينكه همه چيز تموم مي شه و تو از اين همه رنج رها مي شي در هر دو صورت به نفع شماست.
    از مشكلاتت هم به خانوادت بگو چون ممكنه بدليل اينكه اونا عمق مشكلاتت را نمي دونن بعد از مدتي ترغيب ات كنند كه به زندگي مشترك ات برگردي

    برات دعا ميكنم و آرزوي خوشبختي

  10. #77
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 91 [ 08:31]
    تاریخ عضویت
    1390-2-13
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    1,848
    سطح
    25
    Points: 1,848, Level: 25
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    110

    تشکرشده 110 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟

    قربونت برم لیلای عزیز.. نه خانواده من اصلا موافق به برگشتنم نیستن اما تصمیم رو گذاشتن بر عهده خودم ..
    نمیدونم راهی هست که طلاق سریع انجام شه؟ میترسم زمان بگذره و باز ترس از طلاق پاهای منو سست کنه..

  11. #78
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اسفند 93 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1390-3-29
    نوشته ها
    1,107
    امتیاز
    8,928
    سطح
    63
    Points: 8,928, Level: 63
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,038

    تشکرشده 2,035 در 738 پست

    Rep Power
    125
    Array

    RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟

    ببين شايد اصلا كار به طلاق نكشه فقط اين آدم بايد بفهمه كه شما جلوش محكم ايستادي شايد خودش را درست كنه البته نه كاملا فقط تا حدي

  12. #79
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 91 [ 08:31]
    تاریخ عضویت
    1390-2-13
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    1,848
    سطح
    25
    Points: 1,848, Level: 25
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    110

    تشکرشده 110 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟

    نه درست نمی شه الان زنگ زد اداره .. گفت می خوای چه کار کنی.. گفتم دیگه نمی خوام باهات زندگی کنم .. و ازشنیدن صدات حالم بد میشه .. گفت برو به جهنم و من گوشی رو قطع کردم

  13. #80
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اسفند 93 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1390-3-29
    نوشته ها
    1,107
    امتیاز
    8,928
    سطح
    63
    Points: 8,928, Level: 63
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,038

    تشکرشده 2,035 در 738 پست

    Rep Power
    125
    Array

    RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟

    فرناز جان
    ديگه به هيچ وجه تلفن هاش و اس ام اس هاش را جواب نده اگه اومد خواست حرف بزنه هم بگو بدون حضور بزرگترم حرف نمي زنم

    فعلا فقط سكوت و دوري براي يك مدت طولاني تو اين مدت هم حسابي به خودت برس.

    تو سكوت كن و دوري بذار ببينيم اون مي خواد چي كار كنه؟ اصلا دوستت داره يا نه؟

    من برات دعا مي كنم و آرزوي خوشبختي


 
صفحه 8 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.