به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 8 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 , از مجموع 89
  1. #71
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 تیر 93 [ 07:29]
    تاریخ عضویت
    1393-2-16
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    307
    سطح
    6
    Points: 307, Level: 6
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 112 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آقای خالقزی

    ممنون از محبت تون. به خدا همه انرژیمو جمع کردم تا میتونم این زندگی رو حفظ کنم ولی روحیه ام خیلی خراب شده. از طرفی نگرانی های مدام و ترس زندگیمو تحت الشعاع قرار دادهف باید خودم هم برم پیش دکترمتخصص و دارو بگیرم. چون فقط با تمرین و کسب مهارت نمیشه.

    همسرم شدیدا روی وسایل خونه حساسه که اینم قسمتی از بیماریش و مشکل ما رو تشکیل میده . دیروز که خونه نبود ناخواسته یک خرابکاری کردم. اینقدر می ترسم متوجه بشه و دوباره یک دعوای دیگه اتفاق بیافته. از این ترسها خسته شدم. دیشب با خودم فکر میکردم کمی پول جمع کردم کلا بذارم برم بدون اینکه کسی بفهمه کجا رفتم. مثل برم ترکیه یا جایی ولی این وابستگی لعنتی به خانواده ام رو چی کار کنم. هر چقدر هم حواسمو جمع میکنم باز می بینید بهانه ای برای جنجال هست

    راستی پروما رو تا حالا چندین بار رفتم ولی این بار چون همسرم ماموریته فکر نکنم بتونم خیلی جاها برم. البته حوصله اشم ندارم فقط دوست دارم برم حرم گریه کنم به حال خودم و زندگیم ...

    چشم قابل باشم حتما دعا میکنم

  2. 3 کاربر از پست مفید maral1392 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 10 خرداد 93), دختر بیخیال (شنبه 31 خرداد 93), زن امیدوار (شنبه 10 خرداد 93)

  3. #72
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو مارال چی شد بابا چقدر مشهد موندید 1هفته شداااااا
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  4. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    maral1392 (دوشنبه 19 خرداد 93)

  5. #73
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 تیر 93 [ 07:29]
    تاریخ عضویت
    1393-2-16
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    307
    سطح
    6
    Points: 307, Level: 6
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 112 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام و درود به همه دوستان خوبم

    انشالله حال همه تون خوب باشه

    غیبت من طولانی شد چون همراه همسرم رفتم مشهد. تو حرم خیلی با امام غریب درددل کردم و اشک ریختم. از خدا خواستم خودش زندگیم رو سر و سامون بده.
    جمعه برگشتیم ولی این دو روز رو هم خودم رفته بودم ماموریت. دیروز با همسرم دوباره رفتیم پیش دکترش . داروهاش رو تمدید کرد. به طور غیر مستقیم به دکتر فهموندم که همسرم در مقابل خوردن دارو مقاومت میکنه و دکتر براش توضیح داد که ممکنه قطع خودسر داروها چه عوارضی داشته باشه، به ظاهر که قبول کرد ولی باز باید خدا بخواد تا به این باور برسه که بدنش به دارو نیاز داره

    خودم خیلی داغونم . میرم خونه مادرم یک جور عذاب میکشم نمیرم یک جور دیگه . فقط به خدا التماس میکنم زودتر این وضعیت روبه راه بشه. آخر این ماه عروسی دخترخاله ام هست و مطمئنم همسرم نمیاد . یعنی اینقدر گند بالا اورده که روش نمیشه تو مراسم های ما افتابی بشه . هزار جور فکر میاد سراغم اگه نرم که هزار جور حرف برام درست میکنن چون روابط با این دخترخاله در حد خواهری هست و اگه برم مدام استرس دارم . شوهرم میگه برو خودم شب میام دنبالت .

    دیگه مستاصل شدم از این زندگی ... فقط باید خود خدا نظر بکنه

    راستی برای همه دعا کردم

  6. کاربر روبرو از پست مفید maral1392 تشکرکرده است .

    khaleghezey (دوشنبه 19 خرداد 93)

  7. #74
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    صبور باشید بانو کم کم ایشالله به نتیجه میرسید.
    یه جمله خیلی زیبا و کاربردی که من از تجربه بانوان همدردی بخصوص بالهای صداقت و بانو she یاد گرفتم اینه یه راز بزرگ:

    مسیری که داری طی میکنی را ادامه بده به اینکه شوهرت چه کاری انجام میده توجه نکن رفتارهایی که داری را براساس رفتارهای شوهرت تنظیم نکن

    سخته واقعا سخته حتی نوشتن این موضوع هم سخته چه برسه به انجام دادانش ولی حتما اینو یادت باشه از پسش برمیای که دوستانب رای شما مینویسن.شما زن هستی و اینو خوب بدان که آستانه تحملت بسیار بسیار از ما مرداب یشتر و انعطاف بیشتری داری لطفا صبوری هم بهش اضافه کن و همین مسیر را ادامه بده ایشالله نتیجه میگیرید بانو
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  8. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    maral1392 (دوشنبه 19 خرداد 93)

  9. #75
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 تیر 93 [ 07:29]
    تاریخ عضویت
    1393-2-16
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    307
    سطح
    6
    Points: 307, Level: 6
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 112 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان عزیزم

    امیدوارم خوب و خوش باشید، فعلا با شوهرم خوبیم. اما آرامش ندارم همش منتظرم اتفاقی بیافته

    وقتی خونه نیست میترسم کسی بهم زنگ بزنه و بگه باز جایی دعوا راه انداخته، وقتی خونه است میترسم باعث ناراحتیش بشم. در واقع مبتلا به ناراحتی اعصاب شدم

    به نظر خودم این ارامش همسرم بخاطر داروهایی که استفاده میکنه و اگه روزی قطعش بکنه باز همه چی برمیگرده به روز اول شایدم بدتر از روز اول ...

    مدام ذکر میگم تا کمی آرومتر بشم .

    مثل اوایل باهاش مهربون نیستم. سعی میکنم نقش مادر رو براش بازی نکنم. سعی میکنم صبور باشم. چون خیلی از تصمیماتش لحظه ای هست و وقتی عکس العمل های منفی من رو می بینیه بدتر میکنه. مثلا چند روز پیش میگفت آپارتمان مون رو میفروشه ، من بشدت دچار استرس شدم که اپارتمان رو هم مثل ماشین مون از دست میدیم و ... ولی هیچی نگفتم . خیلی سخت بود فقط سکوت کنم چون حقوق منم وارد همین خونه میشه و منم سهم دارم ولی با همه این وجود سکوت کردم. دیشب خودش گفت که فروختن ماشین مون هم اشتباه بوده و باید دیگه از این اشتباهات نکنیم .

    فقط از خدای بزرگ و متعال میخوام هرگز تو خونه کسی قهر و دعوا و جدل نباشه ، " یا رب نظر تو برنگردد "

  10. کاربر روبرو از پست مفید maral1392 تشکرکرده است .

    khaleghezey (سه شنبه 20 خرداد 93)

  11. #76
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یه خواهش لطفا کارهایی که باعث میشه آرامش بیشتری بدست بیار یو بهشان علاقه داری انجام بده و کلس های که دوس داری شرکت کن نیاز داری به اینکه تقویت روحیه کنی.

    ببخشید دیگه ما مردا بعضی وقتها لجبازیم و تصمیم های آنی میگیریم.
    همین مسیر را ادامه بدید تا اینجا که خوب بود.سعی کن بیشتر بخودت انرژی مثبت بدی گذشته هرچی بود تمام شد خوب یا بد مهم اینه دارین از نو شروع میکنین صبور باشید بانو نتیجه میگیرید ان شاء الله

    - - - Updated - - -

    http://www.hamdardi.net/thread-33324.html#post329618
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  12. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    maral1392 (سه شنبه 20 خرداد 93)

  13. #77
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 تیر 93 [ 07:29]
    تاریخ عضویت
    1393-2-16
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    307
    سطح
    6
    Points: 307, Level: 6
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 112 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه دوستان خوبم

    بخصوص آقای خالقزی عزیز که تنهام نذاشته

    دارم نتیجه صبوری رو کم کم می بینم. وقتی میخوام عصبانی بشم یاد اون روزهایی میافتم که تو خونه مادرم منتظر یک تلفن از همسرم بودم . پس مدام به خودم میگم آروم باش ، صبر کنی همه چیز درست میشه

    داروهاشو میخوره و فعلا زندگی مون آرومه، دعا میکنم این آرامش در زندگیم مستدام باشه

    فعلا هیچ اصراری بهش نمیکنم که همراهم بیاد خونه پدرم یا فامیلم. میخوام خودش به این نتیجه برسه که بهتره رفت و امد کنه. چون وقتی با اصرار من باشه بازم تقی به توقی خورد میگه تو باعث شدی من با قوم ظالمین رفت و امد کنم. نباید به عدم رفت و امدش اهمیت بدم ، بذار فکر کنه که برام مهم نیست اومدن یا نیومدنش . خیلی خودخوری میکنم ولی صبر و صبر و صبر ... انشالله نتیجه میگیرم

  14. کاربر روبرو از پست مفید maral1392 تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 21 خرداد 93)

  15. #78
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بانو مارال یکچیز را هم کلی بگم یه رفتار زشت که آقایون دارن خودمم دارم که خداروشکری توانستم تقریبا کنترلش کنم.اینکه بیش از اندازه با همسرامون ور میریم و سربه سرشان میزاریم.
    مثلا در مورد وضعیت ظاهریش و هیکلشو و سنش
    یا خانوادش مسخره میکنیم
    یا اینکه ترشیده بودش ما اومدیم نجاتش دادیم
    یا جلوی خانوادش یکچیزایی میپرونیم

    این رفتارای زشت متاسفانه کلیه کم کم درست میشه
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  16. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    maral1392 (چهارشنبه 21 خرداد 93)

  17. #79
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 تیر 93 [ 07:29]
    تاریخ عضویت
    1393-2-16
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    307
    سطح
    6
    Points: 307, Level: 6
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 112 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان عزیزم

    روابطم با همسرم خوبه ولی دیروز صبح دوباره حال مادرشوهرم بد شده و بردنش بیمارستان، اگه خاطرتون باشه نوشته بودم که مادرشوهر 71 ساله ام همراه شوهرش عید با ما اومدن مسافرت ( علی رغم میل من و به اصرار همسرم) برگشتنی با شوهرم مشاجره کردیم، و دو روز بعد از برگشتن مون در حالیکه من خونه پدرم بودم و قهر کرده بودم، مادرشوهرم سکته مغزی کرد. شوهرم سر همین موضوع هر بلایی دلش خواست سر من و خانواده ام آورد و من بعد 20 روز با اصرار خودش و با وساطت یکی دو نفر برگشتم خونه.
    حال مادرشوهرم رو به بهبود بود ولی دوباره دیروز صبح تشبنج کرده بردنش بیمارستان. شوهرم شیفت بود و من خونه پدرم بودم. تماس گرفتم عید رو بهشون تبریک بگم که از جریان مطلع شدم. تا سر حد مرگ نگران شدم و دوبار رفتم عیادتش، حالش بهتر شده بود و دکتر گفته بود 24 ساعت تحت نظر باشه بعدش ببریدش خونه، خواهر و برادرهای همسرم با دیدن من در بیمارستان رفتار بسیار سرد و بی محلی از خودشون نشون دادند. که خیلی دلم شکست چون من روز تعطیل بدون ماشین و در غیاب شوهرم به زحمت خودمو رسونده بودم بیمارستان. چند بار هم به همسرم که مطلع شده بود زنگ زدم و گوشی رو دادم تا با مادرش صحبت کنه.

    اگه بازم عصبانی بشه چه رفتاری داشته باشم ؟ چونامروز شوهرمو بعد از بروز این اتفاق جدید می بینم و میترسم از عکس العمل دوباره اش.
    چی کار کنم که متوجه بشه من دخالتی در این قضیه نداشتم ؟ چون منو مقصر میدونه و میگه تو باعث شدی اوقاتش در مسافرت تلخ بشه و از شدت ناراحتی به این روز افتاد، در حالیکه مشابه مشاجره های اینچنینی بین بچه هاش قبلا بارها و بارها اتفاق افتاده، نمونه اش دو سال قبل برادرشوهر بزرگم با زنش حرفش شده بود در حدی که خانمش طلاق میخواست دوماه برادرشوهرم قهر کرده بود و اومده بود خونه مادرش. خب اگه حالا ، ناراحتی باعث بروز سکته شده، چرا اون موقع که بشدت ناراحت بود این اتفاق نیافتاد...

    خواهش میکنم راهنماییم کنید خیلی استرس دارم و نگرانم

  18. #80
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 01:57]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    45,095
    سطح
    100
    Points: 45,095, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,997

    تشکرشده 6,488 در 1,468 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    362
    Array
    سلام مارال عزیز
    نگران نباش خدابخواد حال مادر شوهرت هم خوب میشه
    وقتی شوهرت اومد باهاش همدلی کن وابراز ناراحتی کن ازاینکه حالش خوب نیست وآرزوی سلامتی کن واسش .میتونی بهش بگی واسه سلامتی مادرش نذرکردی و...خلاصه طوری رفتار نکن که ازرفتارت بفهمه میترسی وبخواد بگه مقصر توهستی .خونسرد باش.
    درضمن به شوهرت پیشنهاد بده ودوتایی برید پیش مادرش.فک میکنم توی این اوضاع باید درکنار همسرت وخانوادش باشی.شوهرت حتما دوست داره که توهم بااون به دیدن مادرش بری سعی کن بیشتر بهش سر بزنید.خداروچه دیدی شاید مادرش بادیدن هرروز شما باهم حالش بهتر بشه وبه زندگی امیدوارتر.کمکش کنید تا حالش خوب بشه.پیشش باشید واونو ازفکرهای ترسناک ونگران کننده نجات بدیدتا ایشالا حالش خوب بشه.
    مارال جان کنارشوهرت ومادرش باش.همراهشون باش
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  19. 2 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 24 خرداد 93), maral1392 (شنبه 24 خرداد 93)


 
صفحه 8 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 آبان 94, 19:18
  2. پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: شنبه 17 خرداد 93, 01:49
  3. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 فروردین 90, 07:04

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:48 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.