سلام،
امیدوارم حال همگی خوب باشه.
دو روز پیش ما باید یک کاری رو انجام می دادیم.
از ماه ها قبل من نگران این روز بودم.
به خصوص اینکه چند روز قبلش یک سری اتفاقات افتاد که کار رو پیچیده کرد.
شب قبلش من خیلی ناراحت و پریشان بودم.
دائم با خودم فکر می کردم که آخر قضیه چطور پیش میره.
هر چی فکر می کردم، به این نتیجه رسیدم که قضیه ممکن است به دو شکل مختلف تمام بشه که هر دو زیاد خوشایند نبودند.
اتفاقاً روز قبلش هم
این داستان رو خونده بودم. گفتم خدایا، از دست من که کاری بر نمیاد. هر کدوم از این دو اتفاق بیفتد، تو خواستی، پس خیر و صلاح من در همین است.
سعی کردم به او اعتماد کنم. مثل همین برگی که در این داستان ازش صحبت شده.
می دونید آخر سر چطور شد؟
اصلاً قضیه و مشکلی که بود کلاً به یک شکل دیگری که من فکرش رو هم نمی کردم حل شد و مشکلات از سر راه به طوری که من احتمالش رو هم نمی دادم برداشته شدند! همه چیز خیلی بهتر از اونی که فکرش رو می کردم تمام شد.
کلاً در یک ماه اخیر چندین اتفاق خوب برای ما پیش اومد. مسائلی که بسیار نگرانشون بودیم به لطف خدا حل شدند.
چه اون لحظه که در انجام یک کاری به توانایی های خودمون مطمئنیم و چه اون لحظه که درماندیم فقط و فقط به خدا توکل کنیم!
... آنچه تصمیم گرفتی با توکل به خدا انجام ده، که خدا آنان را که بر او اعتماد کنند دوست دارد. (آل عمران 159)
اگر خدا شما را یاری کند محال است کسی بر شما غالب آید، و اگر به خواری واگذارد آن کیست که بتواند بعد از آن شما را یاری کند؟ و اهل ایمان تنها به خدا باید اعتماد کنند. (آل عمران 160)
شاد باشید دوستان
علاقه مندی ها (Bookmarks)