خخخخ چه خوب این تاپیک اومد بالا، قبلا همیشه میخوندم و لذت میبردم، باورم نمیشه حالا خودم میتونم توش چیزی بنویسم.
من یه خاطره کوتاه دارم که برای خودم خیلی ارزشمنده.
یه بار همسرم دراز کشیده بود و من تو اتاق راه میرفتم و گفتم من اصلا تمرکز ندارم، گفت چی شده، گفتم فکرم خیلی مشغوله مسائل مختلفه، با دست بهم اشاره کرد بیا پیشم و گفت هرچی تو فکرته بریز بیرون میخوام گوش بدم.
منم خیلی دغدغه شغلی و مالی داشتم که همه رو گفتم و خیلی سبک شدم.
هیچوقت این کارش یادم نمیره.
علاقه مندی ها (Bookmarks)