به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 16 نخستنخست 123456789101112131415 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 156
  1. #41
    سرپرست سایت آغازکننده

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,058
    امتیاز
    147,349
    سطح
    100
    Points: 147,349, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,674

    تشکرشده 36,015 در 7,406 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    Re: دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر

    .
    نقل قول نوشته اصلی توسط .............. نمایش پست ها
    سلام.من همون دختریم که این آقا حرفش رو زده.نیومدم که راه حل بگیرم چون راهشو خودم میدونم.فقط اومدم حرفا رو اصلاح کنم.
    اینکه به هیچ وجه راضی به کارایی که این آدم میخواست نبودم بلکه فقط اجبار بود و تهدید از دست دادنش.من بار اولی بود که عاشق میشدم و تنها راه حفظش همین بود.همه چی 1 طرفه بود.همه احساسمو با خیال واهی اینکه همسرم میشه خرجش کردم.در نامردی و بازی دادن احساساتم کم نذاشت.با کلمات واهی و توجیهات دروغین از سادگی من سو استفاده کرد.بعد 1 سال از رابطه ی 1 طرفه خسته شدمو ظاهرا ول کردم اما هر از گاهی بهش پیامکی میدادم یا تماس میگرفتم ولی اجازه نمیدادم موضوع رو منحرف کنه.از اینکه خودمو 1 سال به ارزونی فروختم احساس پوچی میکنم.از خدا خواستم کمکم کنه.بعد 3 سال و بعد اتمام حجت باهاش قرار گذاشتم اما فهمیدم همه حرفاش باز دروغ بود و بخاطر مسائل دیگه منو میخواسته نه خود من.و اینبار به خواسته ش توجهی نکردم و شدم بی رحم ترین دختر دنیا.باز بعدش حرفاش عوض شد و گفت دیگه چیزی نمیخواد و بی انکه چیزی بخواد میمونه اما 1 روز بعد گفت برو.
    ذره ای دیگه واسم ارزش نداره.فقط از این میترسم که خدا منو نبخشه بخاطر گناه بزرگم.غلط کردم.توبه میکنم.
    دعا کنید بخشیده بشم.من اونجور دختری که توصیفش رو کرده نیستم.من فقط فریب خوردم.باعث شد به همه بدبین شم و اعتمادمو ازم گرفت و تبدیلم کرد به 1 دختر عصبی.
    برام دعا کنید.
    ویرایش توسط فرشته مهربان : شنبه 01 تیر 92 در ساعت 15:30

  2. 8 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (چهارشنبه 12 بهمن 90)

  3. #42
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1389-10-14
    نوشته ها
    2,085
    امتیاز
    11,615
    سطح
    70
    Points: 11,615, Level: 70
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    12,283

    تشکرشده 12,256 در 2,217 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط .........
    سلام من با یک نفر آشنا شدم
    البته مدت زمان زیادی نیست
    پسرخوبی به نظر میاد از نظر کار و موقعیت مالی وضعیت خیلی خوبی داره
    ولی مشکلی که هست از روزهای اول آشنایی همش ابزار دوست داشتن منو میکنه که این منو واقعاً نگران می کنه
    آخه چه طور ممکنه ارز مدت کمتر از یک هفته منو دوست داشته باشه
    خودش میگه قصد ازدواج داره البته تا دو سال دیگه
    از روز دومی که دیدمش میگه که دوست داره منو بغل کنه و ببوسه
    البته من کاملاً مخالفت خودمو با ایجاد رابطه جنسی قبل از ازدواج اعلام کردم ولی خودش میگه که در این حد نمی خواد ولی در حد بوس و بغل می خواهد
    ولی من با بغل و بوس مخالفت کردم. اون به ظاهر قبول می کنه و لی دو مرتبه می گه
    من می ترسم که این خواسته اش از حد بغل بیشتر بشه
    خانواده مذهبی داره البته خودش مذهبی نیست
    البته این هم بگم که وقتی که باهم میریم بیرون فقط دست منو میگیره
    واقعاً نمی دونم که آیا این رابطه رو ادامه بدم یا خیر؟
    و بعد از اینکه در تاپیک از دختر خانم خواسته شد که به این شکل به این رابطه ادامه ندهد و از او بخواهد که به خواستگاری بیاید، این اتفاق افتاد:

    نقل قول نوشته اصلی توسط ............
    دوستان واقعاً ممنونم از راهنمایتان
    من مقاومت کردم و نظرم را عوض نکردم
    اون هم فقط یک روز تونست رابطمون رو ادامه بده بعدش هم گفت که دیگه نمی تونه تحمل کنه بهتره که رابطمون رو تمام کنیم
    من هم بهش گفتم که اجباری در کار نیست
    من تمام دیشب رو نتونستم بخوابم فقط به این فکر کردم که چرا هیچکس رابطه درست و صحیح نمی خواد با من داشته باشه
    چرا دوست هامو می بینم که با دوست پسرشان ازدواج کرده اند و الان زندگیشان خیلی خوبه و خیلی خوشبختن چرا برای من این اتفاق نمی افته اون از طلاقم و این هم از این رابطه نصفه و نیمه ام خیلی برای خودم متاسفم من دیگه داره 30 سالم می شه



  4. 8 کاربر از پست مفید hamed65 تشکرکرده اند .

    hamed65 (چهارشنبه 12 بهمن 90)

  5. #43
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط .........
    سلام
    دختری 27 ساله هستم و با هم دانشگاهی ام که 26سال داره و 5سال دوست بودم .1سا ل و10 ماه است عقد کردم و هنوز نامزدیم .ما از 2شهر مختلف هستیم.با فرهنگ مختلف.با اینکه در طول دوستی متوجه رفتار نادرست مادرشون بودم اما بگفته همسرم بهش توجه نکردم چون با خودش مشکلی نداشتم...
    اما بعد عقد دچار مشکلات جدی از طرف مادرش شدیم .طوری که حرمت بین خونواده ها شکسته شده و یا اینکه همسرم میدونه که خونوادش مقصرن ولی کاری هم از دستش بر نمی آد...
    خیلی سرد شدم .چشم دیدن خانوادشو ندارم.در ضمن همسرم الان دانشجوی فوقه و هیچ استقلال مالی نداره
    اصلا نمیخوام بهم بگید با مادرش چطور برخورد کنم. چون دختر عاقلی هستم وتا حالا کوچکترین بی احترامی نکردم.
    میخوام بدونم تصمیم به ادامه به علت دلسوزی کار درستیه؟ واقعا سرد شدم وا حساسم مثل گذشته نیست .نگران آینده ام وتحمل نامزد موندن رو ندارم
    نا دیده گرفتن مسایلی که در آینده می تونه برامون مسئله ساز باشه،یکی از دلایل منع این روابط است.

  6. 5 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (سه شنبه 02 اسفند 90)

  7. #44
    سرپرست سایت آغازکننده

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,058
    امتیاز
    147,349
    سطح
    100
    Points: 147,349, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,674

    تشکرشده 36,015 در 7,406 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    RE: دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط .........
    با سلام
    پسری 22 ساله هستم . همیشه سرم تو کاره خودم بوده و مشغول درس و کار و تلاشو تحقیق بودم . من تو زندگی همیشه به این صورت بودم که هدف هایی رو برای خودم تعیین میکنم و حداکثر تلاش رو برای رسیدن بهش میکنم . برای همین تمام تمرکزم رو روی اون مسئله میبرم . در حال حاضر هم هدفهایی دارم که میخوام بهشون برسم . از وقتی پا به سن جوونی گذاشتم با خودم عهد کردم که هیچ وقت وارد مسایل عاطفی با جنس مخالف نشم چون این اعتقاد رو داشتم که مانع میشه برای رسیدن به هدف هام .
    اما مسئله ای که حدود 2 ماه فکره منو مشغول خودش کرده ( و کاملا منو از کار انداخته چون ذهنم مشغولی پیدا کردم ) اینکه که 2 ماه پیش در یکی از کلاس هام خانومی رو دیدم که در اولین نگاه واقعا متفاوت به نظرم رسید . ( تا به حال چنین حسی رو تا اون سن از زندگی تجربه نکرده بودم ) - خدا روشکر چون درسهام بد نیست به این خانوم توی امور درسی خیلی کمک کردم و یه بار هم به ایشون شمارمو دادم که در صورتی که مشکلی داشتند با من تماس بگیرن . انصافا هم هر موقع مشکلی داشتن تماس گرفتن یا اس ام اس دادن . من 2 بار اس ام اس مربوط به ماه رمضان برای ایشون فرستادم و ایشون اخیرا در جواب به من گفتند که تا به حال شماره ای از هیچ پسری نداشتند و به پسری هم اس ام اس نداده و از پسری هم اس ام اس دریافت نکردن و شماره من رو هم فقط و فقط برای درس گرفته و گفتند که به مادرشون هم گفته که شماره یکی از همکلاسی های پسر رو برای درس گرفتم.
    این رو هم ذکر کنم ایشون 18 سال دارن و تازه امسال وارد دانشگاه میشن
    از طرفی عقل و منطق میگه همون مسیره همیشگی رو ادامه بده و دیگه بهش فکر نکن ، از طرفه دیگه به صورت کاملا ناخود آگاه تمام حواسم متوجه ایشون هست . از یه طرف نمیتونم به ازدواج فکر کنم چون با خودم میگم من تازه 1 سال دیگه فارغ التحصیل میشم و خیلی از شرایط ازدواج رو ندارم و از یه طرف ایشون هم سن کمی دارن و اگه موضوعی مطرح بشه شاید از سره سن کم و خامی درست تصمیم گیری نکنند.
    دوستان محترم خوشحال میشم نظر شما رو بدونم. مرسی
    نقل قول نوشته اصلی توسط ............
    امشب این تاپیک زیرخاکی رو کشیدم بیرون که یه چیز بگم .

    هنوز دارم عذاب میکشیم ... هنوز تمام وجودمو میلرزونه . اگه داستان هایی که با این خانوم داشتم رو بگم حکایت این شعر میشه ...

    اشکای من دل سنگو آب میکنه
    دل کوه خون میکنه
    ابرهارو گریون میکنه
    ...

    به خاطر خدا ، قبل کاری میخواهید بکنید خوب فکر کنید ، منطقی فکر کنید و تصمیم بگیرید . الان 1 ساله با اون خانوم ارتباطی ندارم . ولی هنوز ته قلبمو میلرزونه . این عشق ، منو از همه چی ، از هر چیزی که تو زندگی بهش دلبسته بودم ، دلکنده کرد .

  8. 4 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (دوشنبه 24 بهمن 90)

  9. #45
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط .............
    سلام؛لطفا راهنماییم کنین‏ =>۱۷سال داشتم؛درسخان و از نظر قیافه در سطح عالی؛هیچی درمورد مسائل زناشویی نمیدونسم؛زندگیم درسم بود؛پسری بهم ابراز علاقه کرد؛منم ساده بودم وبچه؛باهاش دوس شدم؛بعدا فهمیدم همه چیزه زندگیشو بهم دروغ گفته؛بسختی ازش جدا شدم؛چون خیلی سیریش بود‏!پیشنهادای زیادی داشتم ولی به هیشکدوم ج نمیدادم تا اینکه X اومد‏!از طریق یکی از دوستان بهم پیشنهاد داد؛ازش خوشم اومده بود؛خاستم ببینم چطور پسریه؛۳روز باهاش دوس شدم؛واقعا مرده ایده آلی بود‏!خانوادم مخالف بودن ولی من دوسش داشتم ؛از همون اول بهم حساس و غیرتی بود؛از گذشتم هیچی نمیدونس؛هی بهم میگف تو پاکترین دختری هستی که دیدم؛۵ماهه اول اشنایی خیلی خوب بودیم؛شبا واسم داستان با تلفن تعریف میکرد؛داستان درمورد روابط پسر دختر؛خیلی نصیحتم میکرد؛۵ماهه دومه اشناییمون بهش گفتم دوست دارم ببوستم؛بهش اصرار کردم؛بار اول فقط بوسه بود؛گذشتو گذشت رابطه ی جنسی برقرار کردیم؛انگار همه چی خاب بود‏!کادوی ولنتاین واسم گرفته بود؛قرار داشتیم‏!ولی دستگیر شدیم؛عین سگ باهام رفتار کردن پلیسا؛مامانم از خونم پرتم کرد بیرون؛بمدته ۳ماه افسردگی گرفتم؛۲بار خودکشی کردم؛X تو این مدت اصرار به خاستگاری و ازدواج کرد ولی بابدترین توهین از طرف خانواده پس زده شد؛۱بار خودکشی کرده بود‏!جالبش اینجا بود با اینکه ازهم بی خبر بودیم تو ۱روز خودکشی کرده بودیم؛بالاخره اومدن خاستگار؛ماما گف تابستون اجازه ازدواج داریم‏!تابستون شد پاییز ؛پاییز شد عید؛الانم میگن دختر نمیدیم؛تو این مدت دوس پسر قبلیم به دروغ به X گفته بود با من رابطه داشته و هزاریک دروغ دیگه؛طی رابطه ای که ۱ماه پیش داشتیم باکرگیمم از دست دادم‏!‏دوس پسرم از اون موقع شروع به فش دادن و بی اعتمادی و تهدید میکنه و اجازه نمیده جایی برم‏!‏‏! هی بهونمو میگیره که میخاد هرچه زودتر ازدواج کنیم‏!از دسته خانوادم بخاطر توهیناشون خیلی ناراحته؛بمنم بی اعتماد شده و میگه که واقعیت بزرگی رو ازش پنهون کرده بودم و باید از اول گذشتمو بهش میگفتم؛درضمن یاد آور بشم که قضیه ی دسگیریمون به احتمال ۹۰درصد پاپوشه دوس پسر قبلیم بود؛زندگیم جهنم شده؛خیلی به مردن فک میکنم؛دیگه تحمل ندارم‏!‏کمکم کنین چطور با دوس پسرم رفتار کنم تا مثه قدیم بشیم

  10. 3 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (یکشنبه 14 اسفند 90)

  11. #46
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 آذر 91 [ 02:06]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,122
    امتیاز
    4,639
    سطح
    43
    Points: 4,639, Level: 43
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4,800

    تشکرشده 4,874 در 1,141 پست

    Rep Power
    127
    Array

    RE: دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط ...........2
    بازم سلام خدمت شما دوستان همدردی
    باز هم به کمکتون نیاز دارم.یه موضوعی رو خواستم براتون بگم که راهنماییم کنید وقتی باهم بودیم اون آقا از من رفتارهایی میخواست و منم خامی کردم و بقولی جوونی کردم و بهشون پاسخ دادم ولی حالا ایشون برا مادرم پیام داده و بازگو کرده و گفته که صداهامو ضبط کرده و پیامامو همه رو داره و بموقعش نشون شوهر آیندم و پدر و مادرم میده و گفت نمیزارم پیش مادرت پاک باشی،گفت نمیزارم شوهر خوبی بکنی.جلو مادرتم میگم صد سالتم بشه من میخوامت.بعد فرداییش میگه منو ببخش زیاد تند رفتم من خیلی حواسم بهت هست دو نفرو فرستادم اونجا زیر نظرت داشته باشن پسر نگات کنه حکم قتلشونو دادم و از این جور حرفا آخرش هم میگه دوست دارم چرا باید از هم جدا باشیم!من که میخوام در آینده زندگی برات بسازم.هیچی برات کم نمیزارم طلا،لباس همه چی برات فراهم میکنم ماشین بنامت میزنم ،بیا دوستیرو ادامه بده بخدا من پسر بدی نیستم بخدا نمیتونم فراموشت کنم،قول میدم دیگه ناراحتت نکنم اصلا هرچی تو بگی من قبول دارم ،من فقط تورو دارم از طرفی دلم براش میسوزه و ناراحتم(البته جمله دلسوزی زیاد مناسب نیست).ممنون میشم اگر نظراتتون رو برام بگید.
    بازم ممنون

  12. کاربر روبرو از پست مفید گلنوش67 تشکرکرده است .

    گلنوش67 (سه شنبه 02 اسفند 90)

  13. #47
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 آذر 91 [ 02:06]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,122
    امتیاز
    4,639
    سطح
    43
    Points: 4,639, Level: 43
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4,800

    تشکرشده 4,874 در 1,141 پست

    Rep Power
    127
    Array

    RE: دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط .........
    سلام به همه دوستان و ممنون از فضاي خوبي كه ايجاد كرديد
    من 30 سالمه وبه تازگي دارم ازدواج ميكنم
    موضوعي كه اين روزها خيلي ذهنم رو مشغول كرده ، اينه كه من قبل از شروع زندگي حقيقتهايي از زندگيم رو به همسرم گفتم
    و اون نداشتن پرده بكارت هست .
    چون از اول بهش واقعا اعتقادي نداشتم و مسير زندگي خودم رو رفتم..
    البته اصلا به هيچ عنوان با ادمهاي زيادي ارتباط نداشتم و كل زنديگم رو با يك نفر بودم كه از اول هم قراري به ازدواج نداشتيم

    اما الان كه تصميم گرفتم ازدواج كنم ، حقيقت رو به همسرم گفتم.البته وقتي فهميدم ايشون هم به اين سنتها زياد پايبند نيست ، ديگه بهش گفتم

    اما چيزي كه هست ...بالاخره مرد ايراني جماعت.... مي ترسم آينده برام مشكلي بياد

  14. 4 کاربر از پست مفید گلنوش67 تشکرکرده اند .

    گلنوش67 (سه شنبه 02 اسفند 90)

  15. #48
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 آذر 91 [ 02:06]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,122
    امتیاز
    4,639
    سطح
    43
    Points: 4,639, Level: 43
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4,800

    تشکرشده 4,874 در 1,141 پست

    Rep Power
    127
    Array

    RE: دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر

    سلام من از طرف کسی دیگه مشکل رو مطرح می کنم
    پسری هست که 7 سال پیش با دختری در دوران دبیرستان دوست شد و روابط عاطفی اوج گرفت اما دختر با دیدن بازیگوشی های پسر با دخنران دیگه با دوست آن پسر دوست شده و به او خیانت کرده....پسر خودکشی کرد و زنده ماند دختر هم همزمان پدرش را از دست داد و به خاطر پسر خیلی کارها کرد و حتی بکارتش را داد.حال 7 سال از دوران می گذره.آن پسر و دختر رابطه ماندگار باهم ندارن و فقط چند ماه یکبار باهم صحبت می کنند و سالی 1 یا 2 بار رابطه جنسی برقرار می کنند.اما حالا می خواهند واشه همیشه این رابطه تموم بشه اما هردو می گن عاشقیم و نمیتونیم بعد از این همه مدت همدیگرو فراموش کنیم.
    به نظرتون بهترین راه حل برای اینها و قطع کامل رابطه چیه؟

  16. 2 کاربر از پست مفید گلنوش67 تشکرکرده اند .

    گلنوش67 (سه شنبه 29 فروردین 91)

  17. #49
    سرپرست سایت آغازکننده

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,058
    امتیاز
    147,349
    سطح
    100
    Points: 147,349, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,674

    تشکرشده 36,015 در 7,406 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    RE: دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط ..............
    سلام ،
    من همون .......... هستم
    http://www.hamdardi.net/thread-20345-page-2.html
    http://www.hamdardi.net/thread-20881.html
    http://www.hamdardi.net/thread-21305.html
    داستان اینطوری ادامه پیدا کرد :
    بعد از اون پیشنهاد بی شرمانه و ملاقات به من دو ماه وقت داد که برای ازدواج آماده شم،

    هنوز یه هفته نگذشته بود که بهم گفت
    مادرش براش با یه دختر دیگه قرار ملاقات گذاشته،گفت ناراحته از این قضیه و من هم بهش

    گفتم اگه منو دوس داشته باشی که مشکلی نیس ، بخاطر مادرت میری و دخترو میبینی

    ولی یعدش به مامانت میگی که منو میخوای ، یه کم که بیشتر حرف زدیم بهم گف از نظرش

    همه چیز اکیه و فقط دختره باید اکی رو بده!
    بازم ناراحتی کردم و وقتی ناراحتیمو دید بهم گف نمیره و به مامانش گفته قرار رو کنسل کنه

    گف بهش اعتماد کنم و حتی شبش جلو روی مامانش بهم زنگ زد ، بهش گفتم به مامان

    سلام برسون گف مامان هم سلام میرسونه و سرشو تکون میده برات!

    فردا بعد از ظهر باهم حرف زدیم بهش گفتم الان یه درصدم تردید نداری که بهم میرسیم؟

    بجای جواب من عصبانی شد و گف تو هرقدر بگی من صبر میکنم اصن تو برو هروقت آماده بودی

    1 سال دیگه ،3 سال دیگه اصن 10 سال دیگه ، بیا من هستم و خداحافظی کردیم!

    فرداش بهش زنگ زدم تحویلم نگرف ... روز بعدش ولنتاین بود [من همون روز که رفتم کادو

    هاشو پس بدم کادوی ولنتاینشو که پیشاپیش خریده بودم رو بهش داده بودم] خیلی منتظر

    بودم که یه اسمسی زنگی چیزی بزنه ... خیلی منتظر شدم تمام روز ... تا آخر شب یه

    اسمس زد روز عشقمون مبارک! دلخور شدم ، به این خشک و خالی ای اونم بعد از اینهمه

    عشقولانه ای که داشتیم! احساس کردم میخواسته منو از سر خودش باز کنه و ناراحت شدم!

    روز قبل از کنکور ارشدم ، یه کم استرس داشتم گفتم بهش زنگ بزنم بلکه آرومم کنه ، بازم

    تحویلم نگرف در حد یه دوست معمولی حتی کمتر باهام برخورد کرد...

    اوایل اسفند دوباره شروع شد ، که باید زودتر ازدواج کنیم و فلان ،شمارۀ چند تا مشاور رو بهم

    داد و منم زنگ زدم و نزدیکترین وقت از بهترین مشاور 14 فروردین شد! قبول کرد ولی گف

    تا آخر اسفند باید ازدواج کنه و براش هم مهم نیس با کی... خیلی ناراحت شدم ،هنوز یه ماه

    از حرفش نگذشته بود ! خیلی تحقیرم کرد ؛ بهم گف احساسش نسبت به دخترای تو خیابون

    خیلی قویتر از احساسش به منه! گف براش مهم نیس و من از اولم براش هیچی نبودم!

    و گف اونروزی که بهم اطمینان داد جلو روی مادرش که صبر میکنه و اینا همون روز رفتن

    خواستگاری و اکی رو هم گرفتن!
    احساس بازیچه بودن ، امیدای الکی ، دوست داشته شدنای پوچ ،حس تلخ سواستفاده ،

    بشدت دلمو شکست! بهش گفتم از مسافرت که برگرده یه قرار بذاریم همو ببینیم و گفتم

    حتما تا آخر اسفند ازدواج میکنیم! الکی گفتم که بیاد ببینمش و ببینم واقعا این حرفای همون

    مردیه که عاشقش بودم و تو چشام نگاه میکرد و میگف دوسم داره و عاشقمه؟!

    وقتی دیدمش یه جورایی احساس کردم تمومه همه چیز ،گف برای بدست اوردنم هر کاری

    کرده و نشده[ولی من قبول ندارم]،تصمیماشو گرفته و فرداش هم قرار بود با اون خانوم بره

    بیرون ! گف انقدر جلو پای دختره سنگ میندازم تا منو قبول نکنه ! ولی در عرض یه هفته

    کارشون به آزمایش کشید ،توی این یه هفته بهمراه مامانش خونۀ دختره رفت و آمد میکردن

    و با هم ارتباط داشتن!
    خیلی ناراحت بودم از مادرش ؛ چون یه زن بود ... چون یه کلمه به پسرش نگفته بود که منو

    بیخودی امیدوار نکنه ! به مادرش زنگ زدم گفتم مگه شما نمیدونستید منو پسرتون همدیگرو

    دوس داریم؟ پس چرا با احساسات من بازی کردید؟ گف خودت خواستی بازیچۀ دست ما

    بشی! خیلی عصبانی شدم گفتم چون فکر میکردم درک و شعور عاطفی دارید ، ولی واقعا نه

    درک دارید نه شعور! مامانش کلی پرت و پلا گف و آخرشم گفت "تا وقتی دخترای سالم

    هستن من چرا باید بیام توی مریضو برای پسرم بگیرم؟!" و تلفنو قطع کرد! خیــلــــــــی دلم

    شکست! فهمیدم قضیه از کجا آب میخوره ... واقعا ناراحت بودم و پر از کینه و تنفر شدم

    نسبت به مادرش... هم منو بازیچه کرده بودن و با احساساتم بازی کردن ،هم اینطوری

    سوزوندنم! خیلی غصه خوردم و واقعا از ته دل گریه کردم ... فرداش مادرش زنگ زد خونۀ ما

    و به مامان از همه جا بیخبر من هرچی دلش خواست گف ! گف رفتم زیر سرم و هنوزم رعشه

    دارم جرئت نکردم تلفن جواب بدم ، یکبار دیگه دخترتون به من یا پسرم زنگ بزنه شمارشو

    بعنوان مزاحم میدم مخابرات! همون حرفای ناراحت کننده رو به مامانم هم زد!
    بهم اسمس زد که ازت متنفرم ، چون داشتی عزیزترین کسمو ازم میگرفتی ،خودم شماره رو

    گرفتم دادم مامانم حرف بزنه! تا حدود 99% مطمئنم مامانش از حربۀ اشک و آه مادرانه برای

    تحریک پسرش استفاده کرده! چون وقتی هرچی دلش خواسته اونم توی 5 دقیقه مکالمه به من گفته دیگه چرا باید رعشه بگیره؟!
    بعد که آرومتر شد گف گندی زدی که نمیشه جمعش کرد ، من! باعث شدم که بهم نرسیم

    با این تلفنم و من! باعث بهم خوردن رابطه شدم!
    وقتی آخرین بار باهاش حرف زدم ، گف من خیلی وقت بود دورۀ سوگواریمو گذرونده بودم و

    در مرحلۀ پذیرش بودم ...! ینی این مدت فقط ازم سواستفادۀ عاطفی و احساسی و جسمی

    و روحی شده! میخواسته ازدواج کنه برای تشکیل یه زندگی ، و تا اونجاییکه ممکنه برای

    شهوتش از من استفاده کنه!

    من بخاطر شوک بیماری ای که بهم وارد شده بود واقعا از نظر عاطفی نیاز داشتم کسی که

    دوسش دارم کنارم باشه! و انقدر غرق این نیاز بودم که تن به هر خفتی دادم و کلی اعصاب خوردی

    واسه خودم درست کردم ؛
    سعی کنید این اشتباهای منو تکرار نکنید؛

    یادتون باشه که زن همیشه نازه و مرد همیشه نیاز ، هیچوقت هیچ زنی نباید از روی نیاز ناز مردی رو بخره!

    خودتون و شخصیتتون براتون در الویت باشه ، تحت هیچ شرایطی حتی توی آتشین ترین عشق

    اجازه ندید تحقیر بشید! کسی که عاشق کسی باشه تحقیرش نمیکنه ،دلشو نمیشکنه ، و

    طاقت دیدن اشکاشو نداره!اگر هم ناخواسته مسببش بشه ، جبرانش میکنه!

    اگر کسی رو دوس دارید و باهاش توی رابطه هستید ، سعی کنید من رو تبدیل به ما کنید ،

    خودخواه و خود محور نباشید!

    هیچوقت تحت هیچ شرایطی دل کسی رو نشکنید !

    هیچوقت توی احساسات بهم دروغ نگید ! چون امتداد رابطه با دروغ ضربۀ عاطفی رو سنگین تر میکنه!


  18. 3 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (سه شنبه 29 فروردین 91)

  19. #50
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 آذر 91 [ 02:06]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,122
    امتیاز
    4,639
    سطح
    43
    Points: 4,639, Level: 43
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4,800

    تشکرشده 4,874 در 1,141 پست

    Rep Power
    127
    Array

    RE: دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط ...........
    سلام دوستان. من تازه عضو این سایت شدم. یه دختر 23 ساله هستم. من یه مشکل خیلی بزرگ پیدا کردم که شب و روز برام نذاشته، کابوس شده برام. من 2 سال پیش از طریق این دنیای مجازی با یه پسر اشنا شدم، اولش با کل کل شروع شد، منم که نمی خواستم کم بیارم با درروغ شروع کردم. اینم بگم من اصلا اینجور چیزارو(دنیای مجازی) جدی نمی گیرم. تا اینکه کار به تلفن و حرف زدن کشید، اولا واقعا همدیگرو جدی نگرفته بودیم نه اون نه من. منم که ماشالا حتی اسمم دروغ گفتم و خیلی چیزا. راستش من شرایط واقعی خودم اصلا بد نیست، نه ظاهر نه از لحاظ خونواده نه مادی خدارو شکر. تا اینکه ما قرار گذاشتیم هم و ببینیم، با خودم گفتم میبینیم من میگم تو برو به زندگیت منم... لحظه ی دیدار رسید و ما همدیگرو دیدیم. اولین دیدار ما 5 دقیقه شد. واقعا رفتار خوبی داشت ولی من رو حرفم بودم و میخواستم تموم کنم. بعد با خودم گفتم نکنه یه وقت فکر کنه ایرادی داشته که من تموم میکنم و...ما باز رابطمون ادامه پیدا کرد و نتونستم بگم، قرار بعدی رو گذاشتیم و رفتیم بیرون. اون در مورد خودش یه اطلاعاتی داد منم که از اول با دروغ شروع کرده بودم تا ته رفتم. اولا زیاد همدیگرو نمیدیدیم من بیشتر مانع میشدم که نکنه به من وابسته شه...تا اینکه بعد 6 ماه نق زدنم و شروع کردم و دنبال همش بهونه بودم، طوری که چیزای کوچیک و بزرگ میکردم. اخرا وقتی همدیگرو میدیدیم حتی نمیتونستم به چشاش نگا کنم ولی اون از همه چیز بی خبره. سرتون و درد نیارم الان 2 سال میگذره من 1000 بار تموم کردم و اون دوباره اومده و شروع کردیم. الن دیگه منم دوسش دارم و عاشقش شدم، نمیتونم ناراحتی اون و ببینم. مصیبت اینجاست من و یه دختر صادق شناخته نمیتونم اون چیزی که از من ساخته رو نابودش کنم. معمولا پسرا تو یه رابطه کلی هزینه میکنن ولی من از اول اجازه ی این کارارم بهش ندادم. در اصل به خدا من بد نیستم، حتی اون شیفته ی رفتارم شده. شاید تنها چیزی که دروغ نبوده رفتارم بود باهاش. الان نمیدونم چیکار کنم، اونم نمیتونه ازم دل بکنه. چیکار کنم راهنماییم کنید.

  20. 2 کاربر از پست مفید گلنوش67 تشکرکرده اند .

    گلنوش67 (سه شنبه 29 فروردین 91)


 
صفحه 5 از 16 نخستنخست 123456789101112131415 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. *:* پیوست تاپیک دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر >>>
    توسط فرشته مهربان در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 25
    آخرين نوشته: چهارشنبه 12 آذر 93, 17:30
  2. ابراز علاقه پسر به دختر چقدر واقعیه؟؟؟
    توسط green smile در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: پنجشنبه 27 مرداد 90, 20:56

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:49 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.