سلام.دیشب دوباره با شوهرم سر حرف رو بازکردم.اولش خیلی ارووم ومحترمانه ازش خواستم اگه ممکنه یک ربع گوشیشو بذاره کنار تا باهاش حرف بزنم گفت بگو حواسم هست..خلاصه زیاد گیر ندادم میدونستم عصبی میشه..شروع به صحبت کردم و اونم سرش تو گوشیش بود ..ابهش گفتم از آینده رابطمون نگرانم واینکه این دوری رو دوست ندارم ..ازش پرسیدم باید چه کارهایی انجام بدم تا بهم نزدیکتر شیم؟..گفتم بیشتر ازخودم برا تو ناراحتم .میفهمم که تو هم تنهایی...گفت من نیاز به دلسوزی تو ندارم...شروع کردن به بلند حرف زدن و فریاد کشیدن...بهم گفت از صبح تا شب با اینهمه آدم تو محل کارم حرف میزنم.عشق میکنم.خسته نمیشم..اما حرف زدن با تو حالمو بهم میزنه...فقط بلدی چرت و پرت بگی..اگه تو هم 8 صبح تا شب میرفتی سر کار نمیتونستی بشینی و اراجیف سرهم کنی..من زندگیم همینه که هست...نمیخوای مجبور نیستی تحمل کنی...نه گوشیمو میذارم کنار و نه........
دیگه نمیتونم بیشتر ازین تحقیر بشم..
احتمالا این آخرین تاپیکمه...شاید یروزی که فهمیدم فقط باید به خودم اهمیت بدم بیام و فقط و فقط در مورد پیشرفت و بهتر شدن زندگی خودم ازتون مشورت بگیرم...
ممنونم از همتون که تا حالا تنهام نذاشتین و راهنمائیم کردین...واقعا ممنونم..ممنون فاطمه جون که کمکم کردی
- - - Updated - - -
علاقه مندی ها (Bookmarks)