راستی سپیده...
یه تجربه بدی که من از دوره ی کنکورم دارم رو بهت میگم ،شاید بدردت خورد.
من که زمان کنکور در اوج این احساس های تیره و ابر آلوده بودم،بجای برقراریه رابطه ی نزدیکتر با دوستام،که تعداد خیلی محدودی هم بودن ( که الان تازه متوجه میشم که وجود دوست حتی نچندان صمیمیش چقدر میتونه تاثیر گذار و انگیزه بخش باشه) به تصور وقت گیر بودن برقراری رابطه با اونها ، میشه گفت که رابطه ام رو باهاشون تقریبا قطع کردم و بدون اینکه خودمم متوجه بشم موجبات شدیدتر شدن وضعیت روحیم رو ایجاد کردم که نتیجه اش هم روی وضعت درسیم تاثیر گذاشت ،
من گشت و گذار 1-2 ساعته ی با اونارو حذف کردم ولی در عوض آن خودم رو بیشتر غرق در افکار نا موزون و ناکوکم کردم.
اینا رو گفتم تا برام یه یادآوریم بشه که کار ما تو ی این دنیا مثل کار اون بندبازیه که برای حرکت باید تعادلش رو در هر دو طرف حفظ کنه تا بتونه به حرکتش ادامه بده .
علاقه مندی ها (Bookmarks)