به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 16 نخستنخست 1234567891011121314 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 156
  1. #31
    سرپرست سایت آغازکننده

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,058
    امتیاز
    147,349
    سطح
    100
    Points: 147,349, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,674

    تشکرشده 36,015 در 7,406 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    RE: دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر


    این هم نمونه ای از عوارض روحی و شخصیتی رابطه دختر و پسر آنهم به مدت طولانی .



    نقل قول نوشته اصلی توسط ...............
    سلام دوستان،
    من و آقایی مدت زیادی هست که با هم دوست هستیم و قصد ازدواج هم داریم . مشکلی برای من پیش اومده که واقعا گیج شدم . از اول این دوستی این آقا حساسیت های زیادی داشت . یعنی هرچی بیشتر میگذره حساسیتهاش بیشتر میشه . یعنی به نوعی بدبین هست به نظر من . مثلا من با هیچ مردی نباید حتی حرف بزنم . یعنی حرف که چرا، ولی مثلا اگر همکلاسی پسرم از من چیزی میپرسه باید اینقدر سرسنگین جواب بدم که ازم بترسه و دیگه جرات نکنه باهام حرف بزنه !!!! این دقیقا حرفی هست که خودش گفته . یعنی دقیقا واسه تمام حرکات و رفتارهای من یه چارچوب خاص تعیین کرده . من دیگه خسته شدم . میخوام خودم باشم . من نمیفهمم چرا فکر میکنه که حرف زدن دو تا دختر و پسر بده . از اینکه همیشه عذاب وجدان داشته باشم خسته شدم . این عذاب وجدان ها داره منو افسرده میکنه . وقتی یک پسر باهام صحبت میکنه یا مثلا همکلاسی پسرم ازم سوال میپرسه به خدا عذاب میگیرم . تا بهش نگم این موضوع رو عذاب وجدانم راحت نمیشه . دچار دوگانگی شخصیت شدم . من تازه بعد از چند سال متوجه شدم که میخواد من چطوری باشم . خب تا همین پارسال من تو فیسبوک عضو بودم و همکلاسیهیا پسرم هم بودند، به خدا هیچ حرف غیر دوستانه ای زده نمی شد. یعنی من اصلا فکر نمیکردم اشتباه باشه . ولی وقتی فهمیدم این چیزا رو هم اشتباه میدونه از فیسبوک اومدم بیرون و کلا ارتباطمو با تمتم موجودات مذکر قطع کردم! الان کلی عذاب وجدان گرفتم که مثلا با پسر چت کردم یا حرف زدم . الان احساس میکنم خیلی دختر بدی هستم و اشتباه بزرگی مرتکب شدم . الان تو مغزم فرو شده که ارتباط حتی در حد حرف زدن با جنس مذکر اشتباست. حالا من چیکار کنم؟ من که حرف زدم، چت کردم، چای خوردم. پس من خیلی دختر بدی هستم؟ به دد ازدواج نمیخورم ؟ به خدا من اصلا فکر نمیکردم دختر بدی ام ولی الان فکر میکنم خیلی بدم . چطوری بهش بگم که من اونطوری که میخواستی نبودم؟ اصلا بگم بهش ؟ ای خدا میخوام خودم باشو بدون این عذاب وجدان لعنتی.
    خواهش میکنم کمکم کنید.

  2. 3 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (سه شنبه 02 اسفند 90)

  3. #32
    سرپرست سایت آغازکننده

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,058
    امتیاز
    147,349
    سطح
    100
    Points: 147,349, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,674

    تشکرشده 36,015 در 7,406 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    RE: دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط ..............
    سلام
    من 20 سالمه با پسری 23 ساله حدود 5 4 سالی میشه دوست بودم این اواخر خیلی دیگه زوم کرده بودیم رو مسایل اینده مون .مامان من خیلی سختگیره میگه طرف باید حتما مغازه یا خونه داشته باشه منم حرفهای مامانمو بهش هی میگفتم اونم هر چی تلاش میکرد یا به خانواده اش میگفت خانواده اش هم میگفتن 2سال دیگه 1 سال دیگه میخریم خودشم رفت دنبال وام که نمیدونم چی شد.بعد خیلی بهش فشار اومده بود به قول خودش میگفت هیچ کدوم از کارام جلو نمیره اعصابم خورده.خلاصه تا این شد که ما سره یه موضوع بیخودی دعوا کردیم بعد گفت که اصلا 2 روز تنهام بزار داغونم منم گفتم نه بعد گفت اصلا بعد عروسی داییت به من اس بده عروسی دایی منم 6 روز دیگه اش بود منم گفتم اگه قراره اون موقع اس بدم دیگه نمیدم اونم نمیدونم فکرکنم نوشت ah بعد دیگه من اس ندادم تا بعد عروسی داییم بعد یک اس ام اس دادم که اره تو با کسی هستیو اینا بعد دیدم جواب نداد عصری رفتم مغازه اش دیدم ناراحته گفتم عروسیه داییم تموم شد من اومدم هیچی نگفت گفت من خسته شدم از این زندگی خانواده تو یه جور حرف میزنن خانواده من یه جور کارام پیش نمیره (بغض هم کرده بود)گفت من دیگه تو رو واسه دوستی نمیخوم میخوام زنم باشی نه دوستم. بزار هر وقت موقعیتم جور شد بیام خواستگاری گفت 6ماه چند ماه تنهام بزار تا کارامو ردیف کنم.منم گریه کردم از مغازه اومدم بیرون بعد رفتم خونه اس ام اس دادم که تو سرکارم گداشتی تو این 5سال و از این حرفا بعد بای دادم بعد گفت اگه منو میخوای 1سال صبر کن.منم 2 روز دیگه اش یه اس دادم که همه متن فحش و تهدید بود بعد دیگه همینجور ادامه دادیم تا دیگه گفت باشه دوست میمونم ولی خیلی سرد با هم رفتار میکردیم مثل قبل بهم زنگ نمیزد اس نمیداد تا چند روز بعد یکم با هم کل کل کردیم گفت که من سردم تو باید گرمم کنیو اینا منم گفتم یعنی چی مگه من چی کار کردم که این رفتارارو با من میکنی بعد فقط میگفت نمیدونم .تا اینکه فرداش من 3 ساعت زنگ زدم جواب نداد بعد یهو برداشت گوشیو گفتم کجایی گفت کارتو بگو من هی میگفتم هی نمیگفت تا این که گفت کجاست بعد منم گوشیو قطع کردم بعد 1 ساعت دیگه اس داد که از صبح زنگ نزدی همین 2 مین رفتم بیرون زنگ زدی بد اخلاق شدی منم گفتم خیلی ببخشید خر خودتی و از این حرفا اخرشم گفتم ایشاالله بمیری بای(ولی اصلا از ته دلم نبود) اون هم اس داد همچنین.دیگه منم سیم کارتمو شکستم والان انقدر داغونم که نمیدونم چه کاری کنم.4روز الان از اون موضوع میگذره همه اش گریه میکنم اخه خیلی دوسش دارم دوستام میگن خودش بر میگرده ولی من هیچی نمیدونم.تروخدا کمک ام کنین دارم دیوونه میشم.
    نقل قول نوشته اصلی توسط .............
    دوست پسرم مجدد برگشت و فهمیدم که خیانت در کاره بازم کات کردم بعد ابراز پشیموووووونی کرد 2ساعت گریه کرد با مامانش صحبت کرد واسه عید بیان خواستگاری گفت باید با مامان تو هم صحبت کنم من نزاشتم بعد 1هفته دید من دیگه اخلاقم مثل قبل نیست دیگه تلاش نکرد و گفت دوستی که خراب شدو دیگه نمیشه درست کرد بعد منم گفتم اره راست میگی بای
    الان 3هفته ای میشه تموم کردم
    خیلی هم راحت شدم دیگه عذاب وجدان ندارم چون من بدی نکرده بودم
    جدایی سخته ولی من جنگیدم بهش و بیشتر از همیشه هم خوشحااااااااااااااااااااا ااااااااااااالم

    خودمو به خاطر یه پسر ........ ناراحت نمیکنم
    راحت شدم از اینکه محدودم کرده بووووووووود فلان جا برو فلان جا نرو با ماشین تنها حق نداری بری فلان لباسو فلان جا نپوش دیر جواب میدی زود جواب میدی
    اخییییییییییییییش قربونه خدای مهربونم برررررررررررررررررررررررر رررم که منو ازاد کرد
    تا چند وقت پیش دوست داشتم ازدواج کنم ولی الان اصلا دوست ندارم تازه دارم ازادانه زندگی میکنم
    اصلا هم به خاطراتمون فکر نمیکنمممممممممممممممممممم مم
    اگرهم به دوست پسرم بخوام فکر کنم فقط فقط به خیانت اش فکر مکینم و بیشتر ازش متنفر میشم
    قربونه همتون برم چون به مشکل های بچه ها کمک میکردین من میخوندم و متوجه شدم جنگیدن با افکارمون چطوریه فراموشش کردن رو یاد گرفتم مررررررررسی

    .

  4. 3 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (سه شنبه 02 اسفند 90)

  5. #33
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 مهر 97 [ 09:20]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,398
    امتیاز
    13,057
    سطح
    74
    Points: 13,057, Level: 74
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Social1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,610

    تشکرشده 8,998 در 1,493 پست

    Rep Power
    155
    Array

    RE: دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط ............
    سلام.پسری هستم 23 ساله.پیش دانشگاهی که بودم با دختری آشنا شدم که واقعا خوب بود.باهم خوب بودیم.بعد چهار سال رابطه جنسی امد وسط بعلت نیاز های هردومون و اعتماد کاملی که داشتیم به هم.زنو شوهر هم شدیم تا دیگه نتونیم از هم جدا بشیم.یک ساله پیش مادرم در حد یه آشنایی با خانوادش صحبت کردن.که مخالفت خانوادش واضح و صریح بود.بعلت اشتباهاتی که بنده و ایشون توی رابطمون داشتیم سرد شدیم و ایشون ازم جدا شد،این جدایی زمانی بود که همون لحظه جای منو کسی که آمد خاستگاریش گرفت و حدود دو ماه هست که هرچی اصرار کردم به نتیجه نرسید.حتی به جایی رسیدم که به فردی که آمده بود خاستگاری هرچیزی که بینومون بود رو گفتم تا برگرده.ولی مثل اینکه این مسائل رو قبول کرده بود و پا پس نکشید
    با اتفاقاتی که بینمون گیش آمده دل کندن برایم سخت شده.راهنماییم کنید،هنوز دلم میگه برمیگرده ولی رفتار هارو که میبینم میگم نه.با نظرات و راهنمایتون خوشحالم کنید.
    نقل قول نوشته اصلی توسط ..................

    ترم آخرمه اسلن درس نمیتونم بخونم.وقته مشاور ندارم که برم دیگه حداقل تا بعد امتحانات
    یکسره فکر میکنم.تمام مسال میاد جلو چشام.باور قطع این رابطه واسم خیلی خیلی سخته
    کاملن دپرسم،یه مین بهش فک میکنم میگم برمیگرده مپرم هوا بعدش فقط زل میزنم به درو دیوار.یه پسرم ولی میخام زار زار بشینم گریه کنم
    تپش قلب میگیرم قرص میخورم،سرم درد میگیره قرص میخورم.میخام یک نفر باشه کنارم یکسره باهام حرف بزنه
    آدمه خاصی هستم و به خیلی چیزای ریزه رابطه بینمون دقت کردم حالا بلای جونمه
    اینقد بد شانسم که در بدترین موقع اتفاق افتاد واسم
    اینقد با خدا حرف زدم اینقد که ازم بیزار شده ازبس برگشتشو میخام
    راستش این شش سال دورانه طلایی زندگیم بود همشم با ایشون بودم،میگن قسمت اره قسمتو خدمون رقم میزنیم،رفتار مادر ایشون به درخواسته زیاده خدش و کوتاهیه بنده علت این مسائل بود.یکی از خصلت های بدم مسولیت زیاد تو کاره و غرق شدن درش که سرد شدیم



  6. 6 کاربر از پست مفید bahar.shadi تشکرکرده اند .

    bahar.shadi (سه شنبه 02 اسفند 90)

  7. #34
    سرپرست سایت آغازکننده

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,058
    امتیاز
    147,349
    سطح
    100
    Points: 147,349, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,674

    تشکرشده 36,015 در 7,406 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    RE: دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط .......

    سلام .
    بار دوم که ازتون همفکری می خوام
    الان 21 روز بیشتر که گفتم رابطم که در جریان بودین تموم شده اما 3 – 4 روز که اون نفر اولی که واقعا برام مهم بودو نمی تونستم موضوعش را اینجا تعریف کنم می آد توی ذهنم طوری که همینطوری اشکام سرازیر می شه .... واقعا حالم بد میشه.. حتی نمیتونم اون آهنگی که اون دوست داشتو تا آخرش گوش بدم چند بار سعی کردم اون حسو از خودم دور کنم وقتی اون آهنگو گوش می دم بهم نریزم .خواستم با این حسم مبارزه کنم اما انگار تو توانم نیست....
    خودم که داشتم به این موضوع فکر می کردم که چطوری این همه مدت پس تحمل کردم ! به این نتیجه رسیدم که تو رابطه دومم هر چند برای ازدواج بود اما از سر لجبازی با نفر اول زندگیم بود ( که چاره ای جز جدایی نداشتیمو اونم فکر می کنه در حقم لطف کرده... ) و اونموقع هم برای اینکه حتی با فکرم به نفر دوم خیانت نکنم خیلی جلوی خودمو می گرفتمو موفقم شدم اما الان که وضع اینطوری شده که در جریان هستین .... حتی نفر دوم نمی آد تو ذهنم در صورتی که رابطم با اون طولانی تر بود ....
    طوری شده که وقتی اون می آد تو ذهنم تمام انرژی را ازم می گیره ...طوری که تنها کاری که می کنم می گیرم می خوابم دوست دارم بیدار نباشم ..... دوست دارم ازش خبر داشته باشم اما نمیتونم دوست دارم وقتی که قرار نیست مال هم باشیم فراموشش کنم خیلی سعی کردم اما احساس می کنم که این حسو تا حالا نسبت به کسی نداشتمو ما هیچکدوم بهم بدی هم نکردیم جز مشکلمون که باعث جداییمون شد . نمی دونم تا حالا شده این حس باید تو وجودت نسبت به کسی .شاید بگین اینا همش حرف ... و اشتباه قبل ازدواج ... بله قبول دارم ولی تو وجود من امده و با گذشت این همه مدت هنوز دارم بهش فکر می کنمو داره عذابم میده ..... یه بار سر مشکلمون با مشاور حرف زدم اون گفت که طرفم داره بهت لطف می کنه و تو هم باید قبول کنی اما هیچکی تو شرایط روحییه من نیست .. برای همینم لجبازی کردمو 4 سال از زندگیمو با اون نفر دوم حروم کردم که آخرش بهم اونو گفتو داغونم کرد..... عذابی که می کشم اصلأ مربوط به اون نمیشه اما دارم دیوانه می شم از دست فکرو خیال نفر اول .
    به نظرتون اونم داره فکر می کنه به من ؟
    از خیلیا این جمله را شنیدم که عشق اول اگر عشق واقعی باشه هیچوقت فراموش نمیشه این درسته ؟؟؟؟ حتی تو خیلی از کتابا هم این جمله را خوندم ....

    این مدت یک نفر رسمأ امد خواستگاریم که واقعا از همه نظر ایده ال بود نتونستم قبولش کنم همون اول ردش کردم .براش جالب بود بهم گفت فکرشم نمی کردم شما منو نپذیرین (یکی از اقوام خیلی دور بود )..... اصلأ قدرت تصمیم گیری تو وجودم از بین رفته و اینکه خیلی سعی می کنم کسی که می خواد بیاد تو زندگیم را با چشم باز ببینمو مقایسه اش نکنم واقعا هم مقایسه نمیکنم اما یه حس تو وجودم ایجاد شده که مطمئنم اگه کسی هم قبول کنم از سر لجبازی با احساسم . می خوام اینطوری نباشم . چیکار کنم ؟
    وقت برای مشاوره حضوری گرفتم اما زمانش خیلی دیر اول آذر بهم وقت دادن ... تا اون موقع این همه فکرو خیال داره روانیم می کنه ....



  8. 3 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (سه شنبه 02 اسفند 90)

  9. #35
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1389-10-14
    نوشته ها
    2,085
    امتیاز
    11,615
    سطح
    70
    Points: 11,615, Level: 70
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    12,283

    تشکرشده 12,256 در 2,217 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر

    برای این دوست عزیزمون متاسفم...
    چقدر این قصه ها آشناست...

    نقل قول نوشته اصلی توسط ............
    با سلام من 27 دارم
    و مدت 4 سال با یکی از همکلاسی هایم دوست شدم
    از اول هم قصد ما ازدواج بود
    به خاطر سربازی و کار او به 4 سال کشید
    الان میگه خانوادش رفتن تحقیق و یکی از همسایه های محله قبلی ما (3سال پیش اونجا بودیم) گفتن این خانواده مشکل دارن
    این پسر حتی با خانوادش به خواستگاری من هم نیامده تا با خانواده من اشنا بشه وگرنه خانواده من همه تحصیل کرده و معتقد هستن
    از طرف دیگه من خیلی دوستش دارم و شدیدا بهش وابسته شدم اونم همینطوره
    الان شما میتونید منو راهنمایی کنید چکار کنم؟ به من زنگ زد گفت دیگه منو دوست نداره خیلی استرس دارم الان سیزده روزه از هم دور هستیم

  10. 3 کاربر از پست مفید hamed65 تشکرکرده اند .

    hamed65 (چهارشنبه 21 دی 90)

  11. #36
    سرپرست سایت آغازکننده

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,058
    امتیاز
    147,349
    سطح
    100
    Points: 147,349, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,674

    تشکرشده 36,015 در 7,406 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    RE: دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط .............


    بطور خلاصه مشکلمو میگم لطفا کمکم کنید

    چند سال پیش با آقایی آشنا شدم من حدودا24 –وایشون حدودا27-29ساله اند گهگاهی باهم تلفنی صحبت می کردیم متاسفانه سه سال طول کشید مرد بلند پرواز وهوشمندی بود خانواده ام تاحدودی در جریان بودندوقتی ازش خواستم قدمی جلو بگذارد وهمراه خانواده اش به خواستگاری بیاید واین موش وگربه بازی را تمام کنیم بهونه های مختلف آورد وقتی فهمیدم رویای زندگی وادامه تحصیل در خارج را درسرمی پرواند وتصمیمش کاملا قطعی است من هم بدون وقفه کاملا قطع ارتباط کردم حدود هشت ماهه باهاش هیچ ارتباطی ندارم . ایشان قبلا اصرار زیادی برای شناخت بیشتر ازنزدیک را داشتند که من نپذیرفتم.بیش ازحد زیرنظرم داشت وامتحانم میکرد وتجسس بیش از حدش باعث عصبانیتم میشد انگار وسواس فکری داشته.یکی لازمه خودش را بپاید تادست از پا خطا نکند. صحبتهای من سوءتفاهم ایجادنکنه من بدبخت اولین بارم بود با نامحرمی هم کلام میشدم آن هم صرفً به منظور شناخت بیشتر برای ازدواج. تازه فهمیدم تصمیمش کاملا جدی است.دلخورم ازاینکه چرا اون موقع بهمش نزد تا من یه خاکی تو سرم بکنم چرا منو اینهمه سال منتظر گذاشت واسه چی تقاضا میکرد بیشتر با هم آشنا شویم؟ موقعیتهایم را به امید وصالش رها کردم.خدا آخر عاقبت همه جوونها رو ختم بخیر کنه . خلاصه کلام ، با این انتظار فرصتهای خوب من از دست رفت ( با رد کردن خواستگارهای دیگه ) چند سال از بهترین سالهای عمرم بیهوده تلف شد هیچ وقت فکر نمیکردم اینجوری بشه. همش فکر می کنم من باختم .ازش خواسته بودم کمکم کنه شکست درسی رو جبران کنم یه شکست عشقی تودلم به یادگار گذاشت . از همه جونها تقاضادارم اینقدرنسنجیده عمل نکنند.دیگه گمان نکنم به روحیه اولم برگردم لطمه شدید روحی دیدم فکروخیال گذشته نمیگذاره به کارهای روزانه ام برسم چه کارباید بکنم فکروخیال گذشته رااز مغزم بیرون کنم ؟ این افکار سوهان روح ومته مغزم شده . به نظر شما آیا قطع رابطه ام اشتباه بود؟خواهرها وبرادرهای عزیز همدردی لطفا راهنمایی ام کنید .

  12. 5 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (پنجشنبه 22 دی 90)

  13. #37
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array

    RE: دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر

    بیشتر پستهای اینجا در مورد دوستی دختر و پسره و به صورت نقل قول اما من میخوام تجربه خودمو بگم که تو یه تاپیک دیگه تا حدی بهش اشاره کردم.

    پسری به خواستگاریم اومده بود بصورت رسمی با خونواده،خیلی مصرانه رو خواستگاریش پافشاری میکرد.در کل پسر بدی نبود رفتارای خیلی خوبی داشت بطوری که مطمئنا اگه هر کسی جای من بود قبول میکرد.این حرفی بود که دوستام بهم میزدن.
    دوبار بخاطرمن خودکشی کرد(کاری به غلط بودن کارش ندارم)

    اما من بنا به دلایل شخصی بهش جواب رد دادم.

    بعد از اینکه فهمید نظرم عوض نمیشه ازموضوعی که اتفاقی متوجه شده بود سوءاستفاده میکرد تا منو تحت فشار بذاره و ازار بده.
    وقتی رفتارای قبلیش و این تهدیدهاش رو با هم مقایسه میکردم دود از کلم بلند میشد.هنوزهم استرس دارم.هنوزهم ذهنم درگیره.

    حالا اینا رو نوشتم که بگم ادمی که انقد مثلا عاشق پیشه بود و همه کار میکرد برام و رسما هم خواستگاری اومده بود اینجوری تغییر رفتار داد و منو ازار داد وای به حال پسرایی که فقط با هدف دوستی و سوءاستفاده با دخترا رابطه برقرار میکنن.
    نمیخوام مردا رو محکوم کنم.اصلا.فقط میخوام بگم حواستونو بیشتر جمع کنید.تا وقتی رابطتون قانونا و شرعا رسمی نشده نه به چیزی اعتماد کنید نه تکیه.
    موفق باشید

  14. 7 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (پنجشنبه 22 دی 90)

  15. #38
    سرپرست سایت آغازکننده

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,058
    امتیاز
    147,349
    سطح
    100
    Points: 147,349, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,674

    تشکرشده 36,015 در 7,406 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    RE: دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط ..........
    با سلام من 27 دارم و مدت 4 سال با یکی از همکلاسی هایم دوست شدم از اول هم قصد ما ازدواج بود به خاطر سربازی و کار او به 4 سال کشید الان میگه خانوادش رفتن تحقیق و یکی از همسایه های محله قبلی ما (3سال پیش اونجا بودیم) گفتن این خانواده مشکل دارن این پسر حتی با خانوادش به خواستگاری من هم نیامده تا با خانواده من اشنا بشه وگرنه خانواده من همه تحصیل کرده و معتقد هستن از طرف دیگه من خیلی دوستش دارم و شدیدا بهش وابسته شدم اونم همینطوره الان شما میتونید منو راهنمایی کنید چکار کنم؟ به من زنگ زد گفت دیگه منو دوست نداره خیلی استرس دارم الان سیزده روزه از هم دور هستیم

  16. 5 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (جمعه 23 دی 90)

  17. #39
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط ............
    هیچکس به من کمکی نکرد . منم همون شب بهش گفتم . گفتم که چت کردم .همه چیز رو بهش گفتم جز اینکه عکس با حجابم رو هم پسر دیده . هرچی خواست بهم گفت . زندگیم به هم ریخت. داغون شدم . به من گفت هرزه. هر حرفی که فکرش رو هم نمیکنید به من گفت . حق داشت. من دختر خوبی نبودم. نامردی کردم بهش . تو این چند روز جز آب چیزی نخوردم. سه کیلو لاغر شدم . هرچی خواست به من گفت ولی گفت دوستت دارم نمیتونم ازت دل بکنم . گفت باهات میمونم ولی آدمت میکنم .گفت باهات میمونم چون نامرد نیستم، گفت من سر حرفم هستم و با تو میمونم. گفت هرجا بخوای بری من باید ببرمت. گفت دیگه نمیخوام حتی یکدونه دوست هم داشته باشی. گفت با همشون قطع رابطه میکنی. من دیگه چطوری باهاش باشم؟دیگه نمیتونم سرم رو بالا کنم . چطور تو چشماش نگاه کنم ؟ بهش گفتم چون داشتم از عذاب وجدان دیوونه میشدم . دیگه طاقت پنهونکاری نداشتم . حالا باید بهش ماجرای عکس رو هم بگم ؟ اگه بگم فکر کنم دیگه منو بکشه . گفت اگه دوباره کاری کنی هم تو رو میکشم هم خودمو . جز گریه کاری نمیتونم بکنم.

  18. 7 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (شنبه 29 بهمن 90)

  19. #40
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 آذر 91 [ 02:06]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,122
    امتیاز
    4,639
    سطح
    43
    Points: 4,639, Level: 43
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4,800

    تشکرشده 4,874 در 1,141 پست

    Rep Power
    127
    Array

    RE: دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط ........
    دوستان سلام لطفا کمکم کنید:(
    من با یه اقا پسر دوست بودم و الان میخوایم خانواده هامونو در جریان قرار بدیم و اوشوون بیاد خواستگاری.تویه دوران دوستیمون وقتی ازم پرسیدن قبلا با کسی دوست بودی یا نه من گفتم نه!! در صورتی که چنتا رابطه دوستی را تجربه کردم... از همون موقع تا همین الانم با اینکه احتمالش خیلی کمه میترسم نوعی به گوششون برسه که مطمئنم اگه بفهمن یا کله رابطه به هم میخوره که من اینجور داغون میشم یا حتما تا مرزه جدایی پیش میریم و برمیگردیم که اونم با توجه به روحیه خودم میدونم میمیرمو زنده میشم. من و ایشون تویه دوستیمون واقعا همدیگرو همه جور سنجیدیم و امتحان کردیم دوستیم درسته احساساتم توش بود ولی بیشتر به شناخت و امتحان میگذشت به همی دلیلم یه روز بهم گفتن فکر میکنم به من در مورده گذشتت دروغ گفتی( من تویه همه چی حتی کوچکترین اتفاقات زندگیم باهاشون گفتم جز این مورد).الان هم به خاطر عذاب وجدان دروغی که گفتم(چون نمیخوام زندگیم با دروغ شروع بشه)هم به خاطر ترس از فاش شدن میخوام بهشون جریان رو بگم قبل خواستگاری ولی نمیدونم چطور ؟یعنی رو و جرات گفتنشو ندارم .اصلا به نظرتون بهش بگم یا نه با خودم کنار بیام؟
    البته اینو هم بگم از کارم الان واقعا پشیمونم و همینطور همه سعیمو کردم که از گذشتم فاصله بگیرم, شبا از ترس همش کابوس میبینم و دائم تویه فکر این موضوع هستم خواهش میکنم کمکم کنید

  20. 8 کاربر از پست مفید گلنوش67 تشکرکرده اند .

    گلنوش67 (یکشنبه 09 بهمن 90)


 
صفحه 4 از 16 نخستنخست 1234567891011121314 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. *:* پیوست تاپیک دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر >>>
    توسط فرشته مهربان در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 25
    آخرين نوشته: چهارشنبه 12 آذر 93, 17:30
  2. ابراز علاقه پسر به دختر چقدر واقعیه؟؟؟
    توسط green smile در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: پنجشنبه 27 مرداد 90, 20:56

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.