ماندگار خوبم کاش متوجه شی داری اشتباه می کنی. تو اولین کسی نیستی که این مشکل براش پیش اومده. آخری هم نخواهی بود . پس چرا ما از گذشتگان عبرت نگیریم ؟؟؟
عزیزم با خانوادت موضوع رو مطرح کن.
این حرف منو یادت باشه گلم کی بهت گفتم.
تشکرشده 281 در 126 پست
ماندگار خوبم کاش متوجه شی داری اشتباه می کنی. تو اولین کسی نیستی که این مشکل براش پیش اومده. آخری هم نخواهی بود . پس چرا ما از گذشتگان عبرت نگیریم ؟؟؟
عزیزم با خانوادت موضوع رو مطرح کن.
این حرف منو یادت باشه گلم کی بهت گفتم.
روی هر پله که بایستی خدا یک پله ازت بالاتره. نه به خاطر اینکه خداست. به خاطره اینکه دستتو بگیره...
هر شب درانتهای شب نگرانیهایت را به خدا واگذار کن و آسوده بخواب. به هر حال او در تمام شب بیدار است ...
تشکرشده 498 در 242 پست
آره عزیزم
اصلا" طرفش نرو اون اشتباه کرده نه تو اون باید متوجه اشتباهش باشه
درد من حصار برکه نیست درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور
نکرده است\"
تشکرشده 3 در 3 پست
سلام دوست عزيز
اگه طاقت مياري و منت كشي نمي كني فعلا سراغش نرو بذار بفهمه كه داره اشتباه مي كنه
تشکرشده 281 در 126 پست
سلام. ماندگار جان خوبی ؟ اوضاع احوالت چه طوره خانمی ؟ چه خبر ؟
روی هر پله که بایستی خدا یک پله ازت بالاتره. نه به خاطر اینکه خداست. به خاطره اینکه دستتو بگیره...
هر شب درانتهای شب نگرانیهایت را به خدا واگذار کن و آسوده بخواب. به هر حال او در تمام شب بیدار است ...
تشکرشده 13 در 9 پست
سلام نازنين جان
خوبم عزيزم ، ديشب بعد اونكه واسه دو روز اونهم بدليل نرفتن خونه مامانشون قهر بوديم ، اومد خونمون و آشتي كرد مثلآ...
الان هم منتظره كه من بگم بريم خونه مامانت اينا ، اما خودم فكر ميكنم واسه چند روزه ديگه هم كه نرم اونجا شايد بهتر باشه ... مامانم حرفه خوبي زد گفتش كه : زن و شوهر دعوا كنن ، ابلهان باور كنن ،
اينا شيرينيه زندگيتونه ، كوتاه بيا و اينقدر با شوهرت لج و لجبازي نكن ! برو خونه مادر شوهرت حالا هر وقت كه صلاح دونستي ، اما برو و شوهرت رو كه اينقدر دوستت داره و بهت علاقه داره رو اذيت نكن !
آخه اين طفلك گناه داره به خدا
نمي دونم ايشون مامانه منن يا همسرم ؟؟؟؟ موندم به خدا !!!!!!
دوستان جديد پيدا كنيد،اما دوستان قديمي را هم حفظ كنيد ، اينها نقره و انها طلا هستند.
تشکرشده 13 در 9 پست
سلام نازنين جان
خوبم عزيزم ، ديشب بعد اونكه واسه دو روز اونهم بدليل نرفتن خونه مامانشون قهر بوديم ، اومد خونمون و آشتي كرد مثلآ...
الان هم منتظره كه من بگم بريم خونه مامانت اينا ، اما خودم فكر ميكنم واسه چند روزه ديگه هم كه نرم اونجا شايد بهتر باشه ... مامانم حرفه خوبي زد گفتش كه : زن و شوهر دعوا كنن ، ابلهان باور كنن ، ( اينكه يه روز قهريد و يه روز آشتي )
اينا شيرينيه زندگيتونه ، كوتاه بيا و اينقدر با شوهرت لج و لجبازي نكن ! برو خونه مادر شوهرت حالا هر وقت كه صلاح دونستي ، اما برو و شوهرت رو كه اينقدر دوستت داره و بهت علاقه داره رو اذيت نكن !
آخه اين طفلك گناه داره به خدا
نمي دونم ايشون مامانه منن يا همسرم ؟؟؟؟ موندم به خدا !!!!!!
دوستان جديد پيدا كنيد،اما دوستان قديمي را هم حفظ كنيد ، اينها نقره و انها طلا هستند.
تشکرشده 281 در 126 پست
ماندگار مادرت در جریان کامل این اتفاقات اخیر هست ؟؟؟
روی هر پله که بایستی خدا یک پله ازت بالاتره. نه به خاطر اینکه خداست. به خاطره اینکه دستتو بگیره...
هر شب درانتهای شب نگرانیهایت را به خدا واگذار کن و آسوده بخواب. به هر حال او در تمام شب بیدار است ...
تشکرشده 13 در 9 پست
در مورد كتك زدانش نه ، ولي بقيه چيزارو ميدونه !
مامانم با اينكه دو تا داماده ديگه هم داره ولي همسر بنده رو فوق العاده دوست داره ! حالا نميدونم وقتي كه بفهمه دست رو دخترش بلند كرده چه فكري ميكنه !
اينقدر كه خودشو تو دله مامانم جا كرده كه مامانم از همسرم هميشه بعنوان يك انسان كامل ، دوست داشتني و فهميده ياد ميكنه ،!
هميشه به من ميگه تو شوهر به اين خوبي ، زيبايي و با كمالاتي داري ، قدرشو بايد بهتر از اينا بدوني ،
نازنين جون
باور كن خودمم از اينكه دست روم بلند كرد متعجبم ! چون شوهر من فوق العاده آدم منطقييه . نميدونم
شايد به قوله مادر شوهرم : عصبي اش كردم كه اينكارو باهام كرد ...
دوستان جديد پيدا كنيد،اما دوستان قديمي را هم حفظ كنيد ، اينها نقره و انها طلا هستند.
تشکرشده 281 در 126 پست
چی بگم ...
روی هر پله که بایستی خدا یک پله ازت بالاتره. نه به خاطر اینکه خداست. به خاطره اینکه دستتو بگیره...
هر شب درانتهای شب نگرانیهایت را به خدا واگذار کن و آسوده بخواب. به هر حال او در تمام شب بیدار است ...
تشکرشده 13 در 9 پست
سلام دوستاي عزيز
من امروز عصر بعد از دو هفته دعوا و قهر و كشمكش و با اصرار همسرم دارم ميرم خونه مادر شوهرم ، اما از زماني كه تصميم به رفتن گرفتم ، انگار كه بار اولمه دچار يك دلشوره خاص شدم كه هر چي سعي كردم نتونستم از خودم دورش كنم ، كه تصميم گرفتم با شما درميان بذارم
نمي دونم وقتي كه وارد خونه شون شدم ؛ چه طور برخورد كنم و ايا لازم هست كه چيزي هم بخرم و باخودم ببرم ؛ يا نه ؟ ! اگه كسي هست كه سابقه اين لحظه ها رو داشته ومي تونه كمكي بهم بكنه ، ممنون ميشم
دوستان جديد پيدا كنيد،اما دوستان قديمي را هم حفظ كنيد ، اينها نقره و انها طلا هستند.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)