به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 58
  1. #31
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 تیر 97 [ 14:07]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    312
    امتیاز
    8,869
    سطح
    63
    Points: 8,869, Level: 63
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    480

    تشکرشده 882 در 242 پست

    Rep Power
    60
    Array
    دو بار دیگه تماس گرفت. دیگه نمی تونم جواب بدم. هر بار که زنگ می زنه گریه می کنم. اما نمیتونم جواب بدم. دلم خیلی شکسته.

  2. کاربر روبرو از پست مفید veis تشکرکرده است .

    khaleghezey (دوشنبه 04 فروردین 93)

  3. #32
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 اردیبهشت 95 [ 21:48]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    2,542
    سطح
    30
    Points: 2,542, Level: 30
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    230

    تشکرشده 223 در 59 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    سال نو تون هم مبارک.
    نگفتید بالاخره چه تصمیمی گرفتید؟
    میخواید با منطق جلو برید یا با احساس؟
    اگه قصد دارید که به آینده خودتون اهمیت بدید باید با دوراندیشی تصمیمی بگیرید که به جای منافع زودگذر احساسی منافع بلند مدتی منطقی براتون داشته باشه.
    اینکه جواب تلفن فرد مذکور رو نمیدید یعنی اینکه تصمیمتون رو گرفتید و جواب اول و آخرتون منفیه. واقعا اینطوره آیا؟؟؟؟

    ولی به نظر من اگه میخواید عاقلانه رفتار کنید ، اگه فکر میکنید شخص مذکور میتونه شریک مناسب و ایده آلی براتون باشه و با معیارهاتون هم سازگاره. یکبار برای اولین و آخرین بار با اطلاع خانواده تون بشینید محکمحرفهاتون رو با هم بزنید
    و بگید که تنها راه ادامه و جدی شدن این رابطه درخواست رسمی ایشون برای ازدواجه ( چون نمیخواید بیشتر از این باعث صدمه زدن به احساسات خودتون و ایشون بشید).
    مثل یه آدم منطقی رفتار کنید نه مثل یه آدم احساساتی چون منطق بخش مسوولیت پذیر و پاسخگو از وجود یک انسانه ولی احساسات هیچ مسوولیتی رو نمیپذیره.
    (و جالب اینه که بعضی وقتها احساسات برای گول زدن ما خودش رو جای منطق جا میزنه و فکر میکنیم که تصمیم احساسیمون خیلی هم منطقیه.)
    انسانی که هدفش خدمت به خداست ممکن است انسان خوبی باشد
    اما انسانی که هدفش خدمت به انسان باشد حتما انسان خوبی است.


  4. 2 کاربر از پست مفید kiann تشکرکرده اند .

    sara 65 (جمعه 01 فروردین 93), veis (یکشنبه 03 فروردین 93)

  5. #33
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 تیر 97 [ 14:07]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    312
    امتیاز
    8,869
    سطح
    63
    Points: 8,869, Level: 63
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    480

    تشکرشده 882 در 242 پست

    Rep Power
    60
    Array
    بعد از اینکه دهها بار زنگ زد و پیام داد ، جواب دادم.
    گفتم که انقدر برات ارزشم کم بود که با چت گفتی همه چی تموم ؟
    گفت می دونی که این طور نیست . گفت تقصیر تو نیست که من گاهی می زنه به سرم و میخوام خودم رو از کل عالم و آدم قیچی کنم. گفت گاهی یه حرف کوچیک باعث بهم ریختن همه چیز میشه
    و من فهمیدم اون روز با خانوادش بحث کرده . اما سر چی رو نمی دونم. اشاره ای به بی توجهی اونا به کاراش و حرفاش کرد فقط.
    در نهایت امروز پرسیدم که تو واقعا میخوای من باشم یا نباشم ؟
    جوابی نداد و گفت پاسخش خیلی سخته .
    من بلاتکلیف موندم.
    می دونم الان همتون می گید ولش کن و رهاش کن و .... . اگه تو رو بخواد میاد خواستگاری . اما مساله اینجاست که اون فعلا شرایظش رو نداره . از نظر مالی هنوز مشکل داره . اگرچه شغل ثابتی داره .
    آقایون در مورد این جنبه مالی می تونید نظر بدید ؟
    آیا مشکل مالی باعث میشه از خیر کسی که دوسش دارید بگذرید ؟

  6. کاربر روبرو از پست مفید veis تشکرکرده است .

    khaleghezey (دوشنبه 04 فروردین 93)

  7. #34
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 شهریور 00 [ 00:15]
    تاریخ عضویت
    1390-2-04
    نوشته ها
    909
    امتیاز
    16,852
    سطح
    83
    Points: 16,852, Level: 83
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 498
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,315

    تشکرشده 3,200 در 813 پست

    Rep Power
    116
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط veis نمایش پست ها
    در نهایت امروز پرسیدم که تو واقعا میخوای من باشم یا نباشم ؟
    جوابی نداد و گفت پاسخش خیلی سخته .
    من بلاتکلیف موندم.
    ویس عزیز

    لطفا ببخش منو که نظرم رو مینویسم چون می دونم خاستی آقایون بیاند و نظر بدند ولی بعنوان یک خانم مکالمه

    بالات برام گرون تموم شد چون از جنس خودمی یک زن از جنس لطیف، ظریف، حساس، ناز و...

    نمیدونم شاید من واقعا ادم مغرور و از خود راضی هستم لطفا دوستان اگر اینطور هست ازم انتقاد کنند حتی شدید(میخوام یاد بگیرم در موقعیت مشابه درست رفتار کنم)

    فکر میکنم تو دوباره وجودت و شخصیت، روح و روانت رو بردی زیر سوال و خواستی شخص دیگه برای موندن و یا رفتن

    تعیین تکلیف کنه.
    حتی اگر این آقا قرار هست مرد زندگی و پدر بچه هات باشه نیاز نیست تو به کسی باج دهی و نظر او فصل الخطاب باشه اینجا
    امیدوارم اینطور که من احساس کردم نباشه.

    مواظب وجود نازنینت باش.
    ویرایش توسط sanjab : یکشنبه 03 فروردین 93 در ساعت 21:20

  8. 8 کاربر از پست مفید sanjab تشکرکرده اند .

    1234567 (یکشنبه 03 فروردین 93), asemaneabi222 (دوشنبه 04 فروردین 93), khaleghezey (دوشنبه 04 فروردین 93), maryam240 (جمعه 03 اردیبهشت 95), sara 65 (یکشنبه 03 فروردین 93), میشل (یکشنبه 03 فروردین 93), veis (دوشنبه 04 فروردین 93), ستیلا (دوشنبه 04 فروردین 93)

  9. #35
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط veis نمایش پست ها
    در نهایت امروز پرسیدم که تو واقعا میخوای من باشم یا نباشم ؟
    جوابی نداد و گفت پاسخش خیلی سخته .
    من بلاتکلیف موندم.
    عزیزم! داری با شخصیت خودت چیکار میکنی؟

    یعنی اینقدر لنگ این آدمی؟

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  10. 4 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (دوشنبه 04 فروردین 93), khaleghezey (دوشنبه 04 فروردین 93), veis (دوشنبه 04 فروردین 93), ستیلا (دوشنبه 04 فروردین 93)

  11. #36
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 تیر 97 [ 14:07]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    312
    امتیاز
    8,869
    سطح
    63
    Points: 8,869, Level: 63
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    480

    تشکرشده 882 در 242 پست

    Rep Power
    60
    Array
    سلام مجدد
    بعد از اینکه اون پست رو ارسال کردم حدس زدم که الان صدای همه دخترا در میاد. در واقع چون اصلا توضیح درستی ندادم.
    ببینید غرور من اگه از بقیه دخترا بیشتر نباشه کمتر نیست. اینو هرکسی که منو دیده و می شناسه اقرار کرده. حتی در مورد موضوع همین آقا همینطور که می بینید وقتی گفت همه چی تمومه و رهام کن با وجود همه شوک زدگی و ناراحتیم برگشتم گفتم به زور نگهت نداشته بودم. خب برو
    که البته این موضوع هم همیشه یکی از شکایت های این آقا از منه که همیشه میگه تو دوسم نداری. چون هرچی میشه میگی برو
    در حالی که غرور من اجازه نمیده هرگز ازش بخوام بمونه و تا به حال هم نگفتم
    میشل جان اگه تاپیک قبلی رو بخونی حتی خودت به من گفتی که تو بین خواستگاری سنتی و امروزی گیر کردی. هم میخوای سنتی باشه و خودت هیچی نگی. هم میخوای امروزی باشه و خودت آشنا بشی. در حالی که این غرور منه که اجازه نمیده بحث ازدواج رو باز کنم.
    و اما در مورد این موضوعی که گفتم
    همون طور که می دونید یک رابطه باید دو طرفه باشه. یعنی برای بودنش دو طرف باید بخوان که باشه. اما این آقا اون روز به من گفت همه چی تموم و منم گفتم باشه و دیگه سکوت کردم و نه تماسی و نه پیامی. با اینکه برام سخت بود اما گفتم بمیرم هم پیام نمیدم.
    تا اینکه خودش پیداش شد. سه روز تمام مدام زنگ و اس ام اس و پیام و ... که کجایی؟ نگرانم و .... در نهایت جواب دادم و کلی بهش شکایت کردم از رفتار اون روزش و اون معذرت خواهی کرد. در نهایت به اینجا رسید که الان من موندم بازگشت اون به معنی آغاز دوباره رابطه ست؟ چون ما هر دو عنوان کردیم که همه چیز تمومه و اون برگشت
    در نهایت من دقیقا این سوال رو پرسیدم
    تو واقعا میخوای من نباشم؟
    در واقع منظورم از این سوال این بود که اگر به من گفتی همه چی تموم ، پس این رفتارای الانت و زنگ زدنت و ابراز نگرانی و ابراز محبت دوباره ت چیه؟
    منظور من تقاضای ازدواج نبود ازش. که این آقا خودش هم می دونه من شرط و شروطی دارم که بهش هم نگفته ام. فقط گاهی که از من پرسیده اگر خواستگاری کنم قبول می کنی من گفتم من شروطی دارم. اگر خواستگاری کردی ، من شروطم رو میگم. اگه قبول کردی من هم قبول می کنم. غیر اون خواستگاریت رو رد می کنم. که پرسید شروطت چیه؟ گفتم اگر بعدها نیاز شد. میگم

    در نهایت اینکه من هرگز شخصیتم رو در این رابطه خرد نکردم. من فقط اون رو آدم مناسبی می دونم. اما الزاما به این معنی نیست که برای ازدواج هم قبولش دارم. ما باید در مورد خیلی چیزا به تفاهم برسیم و اون هم اینو. می دونه. یعنی می دونه جواب من الزاما بهش مثبت نخواهد بود.

    - - - Updated - - -

    هربار که اینجا میام پشیمون میشم از مشاوره گرفتن از اینجا. چون بدون دیدن آدم و بدون شناخت روحیه و اخلاق و شرایط خانوادگی و شرایط زندگی من نمیشه در موردم قضاوت و راهنمایی کرد
    اما حقیقت اینه که من خیلی تنهام
    تنها به معنی واقعی و کسی و جایی جز اینجا برای زدن حرفام ندارم
    هیچ کس نیست که من در حد یه جمله هم باهاش حرف بزنم. من یه دختر اجتماعی و شاد که روزی دهها دوست صمیمی داشتم امروز هیچ دوستی ندارم. همه ازدواج کردن و فرصتی نیست برای این حرفا. دوستان جدیدم هم همه رو امتحان کردم و مورد اعتماد بینشون کسی رو ندیدم. گاهی اون قدر با خودم حرف می زنم که واقعا دیوونه میشم

    - - - Updated - - -

    حقیقت اینه که من خودم رو دختر موفقی می دونم. هم تحصیلات بالا و هم شغل خوب و هم رشته درسی عالی. از یه مرد تنها توقعی که دارم سطح درک و شعورش هست. من پسرها رو خوب می شناسم. چهار تا برادر داشتم و از بچگی هم به یمن وجود برادرام همبازی هام پسر بودن. چون مدام با برادرام و دوستاشون بازی کردم. این طور نیست که بگم با روحیه پسرا آشنایی ندارم. اما واقعیت اینه که سطح درک و شعور این آقا به مراتب بالاتر از همه آقایونیه که دیدم.

    - - - Updated - - -

    یک ساعت پیش داشتیم از مهمونی برمی گشتیم. من فراموش کرده بودم لباس گرمی بپوشم. و عین بید داشتم تو خیابون می لرزیدم از سرما. چهار برادر من که هرکدوم کاپشن تنشون بود فکر می کنید چیکار کردن؟
    یکیشون گفت واااا سرد نیست که
    یکیشون گفت تند تند راه بیا گرمت بشه
    یکیشون گفت اگه واقعا سردته کاپشنم رو بهت بدم
    و. اون یکی گفت سرمایی شدیا

    وقتی با این دوستم بیرونیم و مثلا من دارم حرف می زنم یکهو می بینم مثلا کتش رو میندازه رو شونه من. و. من می فهمم چقدر سردم بوده !
    شاید الان دوباره به مثالم بخندید یا مسخره کنید. ولی شاید یه سری درک کنن که چی میگم. همین چیزهای کوچیکه که سطح شعور یه مرد رو تعیین می کنه.
    اینکه وقتی تو راهه بهت نمیگه راه افتاده و وقتی رسید میگه که مثلا دیشب تو راه بوده. فقط به خاطر اینکه یکبار گفتی از شب جاده می ترسی
    همین نکته های کوچولو و همین توجه ها. من یک زنم. فقط با این چیزها شاد میشم. من می دونم وضع مالی خوبی نداره. می دونم گاهی افسرده میشه. میدونم قدبلند و خوش قیافه و. خوش تیپ آنچنانی نیست. می دونم می تونم با توجه به موقعیتم بهتر از اینها رو طلب کنم. اما سطح شعوری که ازش دیدم رو تا به حال در کسی ندیدم و همین برای من مهمه

    - - - Updated - - -

    یک ساعت پیش داشتیم از مهمونی برمی گشتیم. من فراموش کرده بودم لباس گرمی بپوشم. و عین بید داشتم تو خیابون می لرزیدم از سرما. چهار برادر من که هرکدوم کاپشن تنشون بود فکر می کنید چیکار کردن؟
    یکیشون گفت واااا سرد نیست که
    یکیشون گفت تند تند راه بیا گرمت بشه
    یکیشون گفت اگه واقعا سردته کاپشنم رو بهت بدم
    و. اون یکی گفت سرمایی شدیا

    وقتی با این دوستم بیرونیم و مثلا من دارم حرف می زنم یکهو می بینم مثلا کتش رو میندازه رو شونه من. و. من می فهمم چقدر سردم بوده !
    شاید الان دوباره به مثالم بخندید یا مسخره کنید. ولی شاید یه سری درک کنن که چی میگم. همین چیزهای کوچیکه که سطح شعور یه مرد رو تعیین می کنه.
    اینکه وقتی تو راهه بهت نمیگه راه افتاده و وقتی رسید میگه که مثلا دیشب تو راه بوده. فقط به خاطر اینکه یکبار گفتی از شب جاده می ترسی
    همین نکته های کوچولو و همین توجه ها. من یک زنم. فقط با این چیزها شاد میشم. من می دونم وضع مالی خوبی نداره. می دونم گاهی افسرده میشه. میدونم قدبلند و خوش قیافه و. خوش تیپ آنچنانی نیست. می دونم می تونم با توجه به موقعیتم بهتر از اینها رو طلب کنم. اما سطح شعوری که ازش دیدم رو تا به حال در کسی ندیدم و همین برای من مهمه

    - - - Updated - - -

    یک ساعت پیش داشتیم از مهمونی برمی گشتیم. من فراموش کرده بودم لباس گرمی بپوشم. و عین بید داشتم تو خیابون می لرزیدم از سرما. چهار برادر من که هرکدوم کاپشن تنشون بود فکر می کنید چیکار کردن؟
    یکیشون گفت واااا سرد نیست که
    یکیشون گفت تند تند راه بیا گرمت بشه
    یکیشون گفت اگه واقعا سردته کاپشنم رو بهت بدم
    و. اون یکی گفت سرمایی شدیا

    وقتی با این دوستم بیرونیم و مثلا من دارم حرف می زنم یکهو می بینم مثلا کتش رو میندازه رو شونه من. و. من می فهمم چقدر سردم بوده !
    شاید الان دوباره به مثالم بخندید یا مسخره کنید. ولی شاید یه سری درک کنن که چی میگم. همین چیزهای کوچیکه که سطح شعور یه مرد رو تعیین می کنه.
    اینکه وقتی تو راهه بهت نمیگه راه افتاده و وقتی رسید میگه که مثلا دیشب تو راه بوده. فقط به خاطر اینکه یکبار گفتی از شب جاده می ترسی
    همین نکته های کوچولو و همین توجه ها. من یک زنم. فقط با این چیزها شاد میشم. من می دونم وضع مالی خوبی نداره. می دونم گاهی افسرده میشه. میدونم قدبلند و خوش قیافه و. خوش تیپ آنچنانی نیست. می دونم می تونم با توجه به موقعیتم بهتر از اینها رو طلب کنم. اما سطح شعوری که ازش دیدم رو تا به حال در کسی ندیدم و همین برای من مهمه

    - - - Updated - - -

    امشب خیلی دلم گرفته
    از دست برادرام از دست مادرم
    از دست پدرم
    از دست شما که زود قضاوتم کردید و البته تقصیر نداشتید
    از دست خودم که کسی رو ندارم
    حتی از دست خدا

    من با پدرم رابطه خوبی ندارم. هرچند رابطه مون بد هم نیست. اما اون بی توجه محضه به من.
    طوری که حتی وقتی تلفن خونه با من کار داره به برادرم میگه به اون دختره بگو گوشی رو برداره ....
    در حالی که با خواهرهای دیگه م در حد اینکه جونش به جونشون بسته ست صمیمیه. اون منو دوس نداره. چون افکارمون ضد همه. چون من یه مردم پرست واقعیم و جز خیر برای کسی نمیخوام. اما اون خیر رو فقط برای خودش و بچه هاش میخواد و ما سر این موضوع همیشه بحث داریم.
    همین ویژگی من باعث جذب آدمای زیادی به طرفم میشه که این آقا نمونه ایه که علاوه بر اینکه اون جذب من شده به خاطر این ویژگی من هم به خاطر عقلانیت و شعورش جذب اون شدم.
    نمی دونم خودمم دارم چی میگم. فقط می دونم دل شکسته ام و نمیخوام گریه کنم
    می دونم لحظه ای که من از سرما می لرزیدم و بابام به خواهرم گفت مراقب خودت باش. سرده. من دلم شکست.
    من دلم گرفته
    نمیخوام گریه کنم.

    - - - Updated - - -

    چیزی که از این آقا می دونم اینه که خیلی عاقله . می دونم در دوست داشتنم شکی نداره. اما موضوع مالی اونو نگران کرده. منم نمیتونم در این موضوع چیزی بهش بگم.
    فقط گاهی با خودم میگم ای کاش این همه هم عاقل نبود و این همه هم نگران فردایی نبود که قراره بیاد
    اون تا ده سال آینده رو هم پیش بینی می کنه که مبادا کم بیاره.
    منم در مورد بحث مالی با اینکه پرتوقع نیستم اما هرگز وعده بیجا ندادم و فقط گفتم خدابزرگه. درست میشه کم کم. جوونی و کار خوب داری.

    - - - Updated - - -

    این ساعت کسی اینجا نیست؟ نه؟

  12. 4 کاربر از پست مفید veis تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 04 فروردین 93), فدایی یار (جمعه 29 آبان 94), میشل (دوشنبه 04 فروردین 93), رویای پر کشیدن (دوشنبه 04 فروردین 93)

  13. #37
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 تیر 00 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    10,303
    سطح
    67
    Points: 10,303, Level: 67
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    388

    تشکرشده 576 در 165 پست

    Rep Power
    44
    Array
    سلام دوست من
    عزیزم دلخور نشی از همدردی.اینجا مبنای قضاوتمون جملاتیه که تایپ میشه.شاید اگه واضح تر مینوشتی راهنمایی ها هم متفاوت تر میشد.
    فکر میکنم اینجا کلا با دوستی مخالفه.اگه همدردی فیلترم نکنه من میگم که موافقم با دوستی.اما با شکل گیری و جهت دهی خاص خودش.با شرایطی که حداقل توی این مملکت خودمون خیلی نمی بینمش.بنابراین خودم شخصا دورشو خط کشیدم و خودمو مجاب کردم که اینجا نمیشه.
    در مورد نشونه های ریزی که از عشق و محبتش گفتی باهات موافقم.ذات همه ی ما خانوما بیشتر از هر چیز دیگه ای این نیاز رو داره.اگه فکر می کنی ارزش جنگیدن داره براش بجنگ.اما اونم وارد این نبرد بکن.زمانی میتونی از این رابطه سودمند استفاده کنی که از فاز پنهانی در بیاد.اونم بتونه مردونگیشو ثابت کنه.
    معلومه که یه خانوم کاملا منطقی هستین.میدونم نمیتونین مستقیما پیشنهاد بدین که بیا خواستگاری.میتونین بهش بگین اگه من جایی دارم توی زندگیت اقدام کن.در اون صورت میتونیم همدیگه رو آنالیز کنیم که به درد هم میخوریم یا نه.گفتن این جمله سخت ترین کار دنیاست برای یه دختر.ما اثراتش خیلی بهتر از کش دار شدن بی هدف یه رابطه س.عزیزم من در عین غرور این جمله رو یه بار به کسی گفتم و طرف هم فورا گارد منفی گرفت.یه جورایی خرد شدم و تحقیر شدم اما تونستم از یه رابطه که پتانسیل کشدار شدن داشت رهایی پیدا کنم.حس حقارتی که به سراغم اومد کمتر از حس بطالت و (برای من) بازیچه قرار گرفتن بود
    اینجا برای خیلی از ماها تنها جای حرف زدن و درد دلامونه.مثل من که علی رغم شلوغی های اطرافم خیلی از حرفامو اینجا میگم.امیدوارم هیچ وقت دلخور نباشین
    شاد باشید و خوشبخت

  14. کاربر روبرو از پست مفید hanie_66 تشکرکرده است .

    veis (دوشنبه 04 فروردین 93)

  15. #38
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 خرداد 95 [ 15:20]
    تاریخ عضویت
    1392-8-01
    نوشته ها
    67
    امتیاز
    2,587
    سطح
    30
    Points: 2,587, Level: 30
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 105 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم معنی حرفاتو درک میکنم
    منم مثل تو توو این روزا تنها شدم
    خیلی سخته درکت میکنم
    من سال 92 با اینکه سال خوبی ا لحاظ درسی و کاری برام بود ولی دوبار شکست عشقی خوردم یکی از کسی که مثل طرف مقابل شما از اول با پیشنهاد ازدواج جلو رفتیم و همه جیز خوب بود و در عین ناباوری یهو دیگه هیچ تماسی رو جواب نداد ئ گذاشت رفت و یک هفته کامل شوک زده بودم ولی دواره اینجور ادمها برمیگردن ولی به قول تو دلشکسته تر از اونی هستین که تحمل دوباره این برخورد رو داشته باشیم
    مورد دوم هم که تاپیکش رو دارم دلشکسته شدن از خواستگاری همکلاسیم بود
    با عشق و علاقه و تشکر از خدا بخاطر اینکه بفکر دل شکسته م هست جلو رفتم ولی چنان دلشکسته تر از قبل شدم که اصلا نمیخوام دیگه به ازدواج فکر کنم!
    عزیزم فقط خواستم بدونی تنها نیستی
    فقط بگم که شکایت نکن خیلی خونسرد رفتار کن بذار تصمیمش رو بگیره
    خیلی بی تفاوت باش

  16. 2 کاربر از پست مفید رویای پر کشیدن تشکرکرده اند .

    فدایی یار (جمعه 29 آبان 94), veis (دوشنبه 04 فروردین 93)

  17. #39
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 خرداد 99 [ 20:21]
    تاریخ عضویت
    1392-7-21
    نوشته ها
    374
    امتیاز
    9,911
    سطح
    66
    Points: 9,911, Level: 66
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 139
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,128

    تشکرشده 851 در 242 پست

    Rep Power
    50
    Array
    سلام ویس


    با اینکه وقت نداشتم ولی وقتی مطالبت رو خوندم از ناراحتی نسبت به رفتارهاتون گفتم چیزی بنویسم.میدونم ناراحت میشید ولی واقعیت همینه.


    شما به جای اه و ناله وقتی تماس گرفت و پیام داد فقط یکبار تماسشون رو جواب میدادید و بهشون میگفتید راه درست چی هست.غر زدن شما و معذرت خواهی ایشون چیزی رو عوض نمیکنه.


    وقتی ازدواج کردید حالا با این اقا یا هر فرد دیگه ای متوجه میشید که زندگی اون چیزی نیست که ما دخترها همیشه رویاهاش رو داشتیم.

    عشق و دوست داشتن به همسر لایق هر ادمی نیست.بلاتکلیف بودن شما دلیلش ققط خود شما هستید چون دیگران دارند شما رو کنترل میکنند.
    فرو افتادن در مقابلِ خدا ؛ تنها راه برخاستن است …

  18. 3 کاربر از پست مفید ستیلا تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 04 فروردین 93), sanjab (دوشنبه 04 فروردین 93), فرهنگ 27 (دوشنبه 04 فروردین 93)

  19. #40
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام ویس عزیزم،

    خیلی ناراحت شدم که سوالاتم دل گرفتگیت رو تشدید کرد.... این گل رو بهت تقدیم میکنم که بدونی دوستت دارم و حرفام رو با لحن مهربونی که مینویسم بخونی... مطمئنم اگه صدام رو موقع گفتنشون میشنیدی، هرگز با شنیدنشون دلت نمیگرفت....






    حرفایی که در مورد دل گرفتگیت و اختلاف با پدرت نوشته بودی رو درک میکنم. اما جوابی که گفتنی باشه ندارم، در واقع اگه پیشت بودم در این مورد فقط بغلت میکردم...

    اما در یه مورد جوابی دارم که برات مینویسم. و اون مسئله خواستگاری هست.

    از نظر من، فقط یه تغییر زاویه، همه چی رو تغییر میده.

    فقط به جای اینکه مسائل رو از سمت اون ببینی، از سمت خودت نگاه کن.

    قبلا هم برات نوشته بودم که تو باید صریح باشی. یعنی در مورد زندگی خودت، نه اینکه از اون چیزی رو درخواست کنی.

    واضح تر توضیح بدم.

    شما ارزش زندگیت رو میدونی، قدرش رو میدونی و براش برنامه داری. میخوای ازدواج کنی و این فرد رو مناسب دیدی. البته تا اینجا. چون بدون شناخت خونوادش نمیتونی واقعا خودش رو هم بشناسی. یه بخش اعظمی از شناخت یه فرد به اینه که تو جامعه اطرافش دیده بشه، واکنش هاش سنجیده بشه، فضای رشدش سنجیده بشه، و خیلی چیزای دیگه که میدونم خودت میدونی. و گذشته از همه اینها دخترهایی مثل تو، حتی اگه کسی رو دوست داشته باشن، اما ببینن که تناسب های لازم فراهم نیست، اون فرد رو انتخاب نمیکنن.

    بنابراین بهش بگو من توی روابطم بی هدف نیستم. تا اینجاییکه شما رو شناختم به نظرم یه سری از معیارهای من رو داری، اما برای اینکه بسنجم که بقیه معیارهام رو داری یا نه، لازم دارم که با خونوادت آشنا بشم. بنابراین خونوادت رو بیار من ببینم چطورن.

    این از نظر من نه تنها به غرورت آسیبی نمیزنه، بلکه نشون دهنده عزت نفس توه. نشون میده برای زندگیت هدف و برنامه داری.

    بعدش اگه اون گفت فعلا شرایطش رو ندارم یا هرچیز دیگه ای، شما هم بگو من اصراری ندارم، برید هرموقع شرایطتتون محیا شد، بیاید من هم اگه اون زمان مجرد بودم، بازهم بهتون فکر میکنم.

    این به معنی خواهش برای خواستگاری نیست. این یه دختر مغرور رو مجسم میکنه که ارزش وقت و زندگیش رو میدونه. ارزش عواطفش رو میدونه و قدرت مراقبت از خودش رو داره.

    اما برعکس، دختریکه تو یه رابطه ی بی هدف میمونه، داره با عملش (حتی اگه به زبون نیاره) نشون میده که تنهاست و ناچاره از تن دادن به رابطه ای که بهش امنیت نمیده.

    این رو چه اون پسر و چه هر انسان دیگه ای میدونه که یه دختر به امنیت نیاز داره، و میدونه که در چه شرایطی احساس امنیت در یه دختر ایجاد میشه. پس وقتی یه دختر در شرایط ناامن میمونه و ازش خارج نمیشه، غرورش زیر سوال میره.

    عزیزم پسرها بیشتر به عمل نگاه میکنن تا به حرف.... این رو بدون... اون از رفتار تو میسنجه که چقدر غرور و عزت نفس داری نه از حرفت.... اگه رفتارت رو به سمت منافع خودت پیش ببری، نشون دادی که ارزش خودت رو میفهمی. در غیر اینصورت، تو داری به میل اون رفتار میکنی، و با حرف نزدن از خواستگاری نمیتونی این حقیقت رو بپوشونی....

    سکان زندگیت رو در دست خودت بگیر و نشون بده به خودت ایمان داری.

    بازهم اگه حس میکنی درک درستی نداشتم، برام توضیح بده که خطام کجاست.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط veis نمایش پست ها
    آقایون در مورد این جنبه مالی می تونید نظر بدید ؟
    آیا مشکل مالی باعث میشه از خیر کسی که دوسش دارید بگذرید ؟
    در این مورد سخنرانی یه روانشناس رو شنیدم (فکر میکنم دوستان بهتر بتونن مشخصاتش رو بدن) که میگفت پسرها وقتی نخوان کسی رو انتخاب کنن، اختلاف با خونواده و مسائل مالی رو بهانه میکنن.

    این رو هم در نظر داشته باش که ممکنه همه چی بهانه باشه...

    ممکنه شما رو بعنوان یه دوست بخواد، اما بعنوان همسر نه.

    اینجا ممکنه های زیادی هست، اما اگه در جهت درست حرکت کنی، از آسیب همشون در امان میمونی...

    فقط قاطعانه در جهت درست حرکت کن...

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  20. 7 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (دوشنبه 04 فروردین 93), khaleghezey (دوشنبه 04 فروردین 93), maryam240 (جمعه 03 اردیبهشت 95), meinoush (پنجشنبه 10 اردیبهشت 94), sanjab (دوشنبه 04 فروردین 93), veis (دوشنبه 04 فروردین 93), ستیلا (دوشنبه 04 فروردین 93)


 
صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 16 آذر 94, 21:33
  2. پیشنهاد هایی برای سورپرایز کردن همسر و خارج کردن زندگی از یک نواختی
    توسط به دنبال خوشبختی در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 آذر 94, 00:27
  3. پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 22 تیر 94, 01:23

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:10 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.