بعد از 6 روز بهش زنگ زدم نه حرفی زدم نه چیزی گفتم.دیدم خودش ازم سوال کرد که چه خبر؟چه کارا میکنی؟
میخواستم متوجه بشه منم ناراحتم از دستش.
تازه بهم گفت :اوضاع و احوال خوبه ؟منم با زور و با یه حالی گفتم :آره.(فهمید منظورمو) مامانتینا خوبن؟
خلاصه من زیاد حرف نزدم.
آخر سر موقع خداحافظی گفت :خوشحال شدم زنگ زدی(همیشه میگه).منم گفتم :منم خوشحال میشم تو هم به من زنگ بزنی.
یه ذره بهونه آورد وبعد فهمید منظورمو.
بهم گفت:یعنی من بهت زنگ بزنم اذیت نمیشی.منم گفتم وقتی من زنگ میزنم تو خوشحال میشی منم قاعدتا خوشحال میشم.
بعد این حرفم گفت :نمی دونم.
منم گفتم: منم دیگه نمی دونم.(همیشه می گفت نمی دونم و من بهش امیدواری میدادم اما حالا دیگه...........منم نمی دونم)
واقعا یعنی چی این حرف(من بهت زنگ بزنم اذیت نمیشی)یعنی انقدر دوستم داره که نمی خواد منو اذیت کنه.
ولی هر کسه دیگه جای من باشه میگه:اون میخواد منو پس بزنه(محترمانه).
منم دیکه نمیدونم.
چی کار کنم؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)