خوب احتمالا از اون نتیجه نگرفته و اومده سراغت....
ببین میتونی کنار بیای با قضیه؟
یا ازش به طور مستقیم بپرس قضیه چی شد؟ اگه هنوز میخوایش و جدی هستی
وگرنه که بیخیال
تشکرشده 1,946 در 612 پست
خوب احتمالا از اون نتیجه نگرفته و اومده سراغت....
ببین میتونی کنار بیای با قضیه؟
یا ازش به طور مستقیم بپرس قضیه چی شد؟ اگه هنوز میخوایش و جدی هستی
وگرنه که بیخیال
جوانه؟؟؟ (سه شنبه 20 دی 90)
تشکرشده 36 در 14 پست
"fa mo" عزیز.
ممنون از نظرت.
من بر خلاف شما فکر نمیکنم که قضیه اون آقا منتفی شده باشه. بلکه اونطور که دوستشون به من گفتن، ایشون خودشون هنوز تکلیف خودشون را نمیدونن و دو دل هستن.
اگه بگم به طور کامل گذاشتمش کنار و اصلاً علاقهای بهش ندارم، که دروغ گفتم ولی راستش دیگه خسته شدم از این حرکتهای سینوسی و اینکه مادام من باید برای نگه داشتن رابطه تلاش کنم (البته تا یک ماه قبل).
That's it.
تشکرشده 26 در 12 پست
برادر گرامي
در طولاني مدت بسيار سخته كه هميشه يك طرف سعي در حفظ رابطه و بهبود رابطه داشته باشه.
اينكه اين خانم اولين در زندگي عاطفي شما بوده يك مقدار احساس شما رو قوي تر كرده و مسئله سختتر شده اما هميشه اولين ارتباط و اولين نفر بهترين نبوده و نيست.
قطعا اون خانم كار درستي نكرده كه از اول مسئله اون آقا رو به شما نگفته. دو دلي ايشون به دليل نوعي حسابگريست. چرا كه فقط شرايط مالي و تحصيلي و اجتماعي نيست كه بگه 2 نفر شرايط مساوي دارند و من نمي تونم انتخاب كنم! به نظر من مسئله دو دلي ايشون از اونجا نشئت گرفته كه با هر دوي شما ارتباط دوستانه داشته و حالا سخته يكي رو حذف كنه و ميترسه بعدها پشيمون بشه كه چرا نفر ديگه رو حذف نكرده!
به هر حال اين رابطه اگر با شما ادامه پيدا كنه شك نكنيد كه در آينده براي هر دوي شما مشكلاتي به همراه خواهد داشت. من جمله عدم اعتماد شما به ايشون و مقايسه شما با نفر دوم در كوچكترينمشكلات زندگي (اين مقايسه از طرف شما و يا از طرف اين خانم ميتونه باشه و مي تونه بيان بشه و حتي نشه!)
شما سعي كن با نزديك شدن بيشتر به خدا آرامش خودت رو حفظ كني. همچنين سعي كن احساست به اون خانم رو در دلت تضعيف كني!گاهي تنها زمان بهترين درمان مشكلاته!
shadi61 (سه شنبه 20 دی 90)
تشکرشده 36 در 14 پست
ممنون شادی جان.
صحبتهاتون را تمام و کمال قبول دارم. به خاطر همین استدلال هم بود که از یک ماهه پیش تصمیم به کنار کشیدن کامل گرفتم.
تو این مدت هم به امید خدا اسباب مشغولیت ذهنیم، فراهم بوده. من جمله فشار کاری، مسئله آموزشی خدمت سربازی، مطالعه زبان و ...
خدا را شکر رابطم با خدا قوی بود، تو این مدت خیلی هم قویتر شده و همه چیزا سپردم دست خدا که هر چی خیره برام رقم بزنه.
نميدونم به چه زبونی از شما دوستان عزیزم تشکر کنم. از خدا و خانواده که بگذره، تو این شرایط سخت شما دوستان عزیز تنها دلگرمی و سنگ صبور من بودید.
موفق و مؤید باشید.
parsi1134 (سه شنبه 20 دی 90)
تشکرشده 36 در 14 پست
سلام دوباره دارم خدمت همه دوستای عزیزم
امیدوارم که همتون خوب و سلامت باشید و سال خوبی هم در پیش داشته باشید.
ممکنه به من بخندید که چرا پس از این مدت نسبتاً طولانی هنوز ذهنم درگیره. ولی به خدا کار دله و زمان نمیشناسه.
همونجور که ممکنه دوستان در جریان باشن، الان اوایل ماه پنجم خدمتم را دارم میگذرونم و به خواست خدا حدود 4 ماه دیگه خدمتم تمومه. تو این مدت انصافاً سختی زیادی متحمل شدم (اعم از بیخوابی و تحمل سرمای کشنده زمستون در زمان پست و ... که البته برا مرد شدن تو زمان خدمت، اجتناب ناپذیره) اما یک لحظه هم یاد اون از ذهنم پاک نشده و بیشتر روزها و شبها اشک امونم نمیداده که چرا باید تو سن 25 سالگی، اینجور اتفاقی برام بیفته بطوریکه حس میکنم دلم 50 سال پیرتر شده.
پریشب که خونه بودم داشتم تو نت دنبال مقالات مرتبط با موضوع مورد علاقم تو یک کنفرانس میگشتم که چشمم به مقاله خانم خورد. باور نمیکنید چه حالی شدم وقتی دیدم بدون اینکه هیچ نامی از من حتی در بخش Acknowledgement مقاله اومده باشه، اسم دوست پسر جدیدش را تو مقالهای گذاشته که تو اوج پر کاری و کمبود زمان، چندین ماه از جون و دل مایه گذاشتم و تو ارزیابی روشش بهش کمک کردم.
خدا میدونه که محتاج به این چیزا نیستم چونکه به خواست خدا رزومه کاری و پژوهشی خوبی دارم و همین هفته پیش هم Acceptance مقاله ژورنالم (یکی از ژورنالهای معتبر تو زمینه کاری من) اومد.
اون چیزی که قلبم را شدیداً به درد آورد، شقاوت این خانم بود. صرفنظر از هر گونه رابطه احساسی که بین ما بود، این کارش به نظر من دور از انسانیت بود.
من آدمی هستم که حتی نمیتونم ببینم یک خار به پای دشمنم فرو بره (به خدا تعریف از خود نیست. واقعاً اینطوریم. به قول فرنگیها people-pleaser). ولی الان دلم به شدتی شکسته که فقط از خدا یک چیز میخوام. اینکه یک روز فقط ذرهای از اشکهایی که از چشمام گرفت را خدا تو زندگی مشترکش از چشماش بگیره.
ببخشید دوستان که سرتون را درد آوردم، ولی من همه شما را با اینکه هیچوقت ندیدم، جزو دایره دوستان صمیمی خودم حساب میکنم که با درد دل کردن باهاشون دلم سبک میشه.
parsi1134 (دوشنبه 11 اردیبهشت 91)
تشکرشده 1,946 در 612 پست
امیدوارم روحت التیام پیدا کنه
خودت به خودت کمک کن
به این آدم فکر نکن
از خدا براش طلب بخشش کن میبینی که خودتم آرووم میشی
هر وقت اومد تو ذهنت ذهنتو منحرف کن و حالتتو تغییر بده و از تکنیک های تمرکز زدایی استفاده کن
خوشحال و موفق باشی
جوانه؟؟؟ (دوشنبه 11 اردیبهشت 91)
تشکرشده 3,200 در 813 پست
دوست عزیز:
یادت باشه:
خیلی از ما در زندگیمون به کسی تکیه می کنیم و وابسته ش می شیم، اما فقط اونهایی شانس میارن، که طرفشون جا خالی می ده و می خورن زمین!
چون فقط اونهان که شانس این رو پیدا می کنند که تکیه گاه حقیقی رو پیدا کنند و از هر انسانی بی نیاز بشن.
ازخدا کمک بخواه و مطمئن باش یاد خدا آرامش بخش ترین و مسکن ترین دارو برای دردهای ماست.
وَ عِندهُ مَفاتحُ الغَیبِ لا یَعلمُهَا الّا هُوَ و یَعلمُ مَا فِی البَرِّ و الجَحر وَ مَا تَسقُطُ مِن وَرَقَةٍ الّا یَعلمُهَا و لا حَبّةٍ فِی ظُُلماتِ الارضِ وَ لَا رَطبٍ وَلَا یَابسٍ الّا فِی کِتابٍ مُّبینٍ
کلیدهای غیب، تنها نزد اوست، و جز او، کسی آنها را نمی داند. او آنچه را در خشکی و دریاست می داند. هیچ برگی (از درختی) نمی افتد. مگر اینکه از آن آگاه است، و نه هیچ دانه ای در تاریکیهای زمین، نه هیچ تر و خشکی وجود دارد، جز اینکه در کتاب آشکارثبت است.
سوره انعام – آیه 59
مـرداب بـه رود گفـت :
چـه کـردی کـه زلالــــی ....؟!؟!
رود جـواب داد : گذشتـم ....؟!؟!
sanjab (دوشنبه 11 اردیبهشت 91)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)