سلام
امروز احساس کردم چقد فضای همدردی با سالهای 94و95 فرق کرده ، یا من در جریان تاپیکا نیستم فکر میکنم خبری نیست . پس خودمو در جریان قرار میدم ببینم دیگه چه خبر .
دلم برای مدیر تنگ شده ، باید پستهاشو بخونم
ظاهرا که پست جدیدی نزاشته ،
مدیر همدردی کاش واسه دل ما فضولا یا خاطرخواهات به این سرا گذر میکردیو شما هم از احوالاتت میگفتی ، بالاخره ما شاگرد شماییم حق آب و گل که داریم .
احساس میکنم(زبونم لال) حالتون خوب نیست ، نمیدونم چرا ...
مدیر جان هروقت بهت فکر میکنم ناخودآگاه احساس می کنم شبیه آقاجونمی ، شبیه چشم آبی کچل ، فقط فرقتون اینه که شما کچل نیستید :)
وگرنه خیلی جذبه دارید ، خیلی صبورید ، گذشت دارید مثل آقام ، زیر بار حرفم نمیمونید مثل آقام
مدیر خیلی دوستت دارم قد آقام نه ، ولی مثل آقام
رویای خیس ببخش که دیر جوابتو میدم و اونم اینجا ، با موبایلم و چندبار سعی کردم خصوصی بزنم نشد،
این جوابی که اینجا مینویسمو ازم بپذیر ؛ به اون آقا فکر نمیکنم ،
اون قدری توی ذهنمه که همکلاسی سال اول ابتدایی ام که میز اول کنارم مینشست و گاهی باهاش تیتاب میخوردم ، توی ذهنمه .
آره برگشت ولی تحقیق کردم و یه جمع بندی کردم و نهایتا کنارش گذاشتم ، حتی سیم کارتمو عوض کردم و هیچ ارتباطی باهاش ندارم ،
حال بدمو سپردم به زمان ، گذر زمان و اعتقادات مذهبی . حالا هم در خدمت شما هستم و اتفاقا به ازدواج فکر میکنم
رویای خیس اسمت خیلی خوبه ، آدم دوست داره هی صدا بزنه رویای خیس رویای خیس رویای خیس
ولی عزیزم تو توی رویا زندگی نکن ، ما ضربه هایی که میخوریم و یا شادابیمونو توی عالم واقعی تجربه میکنیم . زندگی اونقدر به ما فرصت نمیده که هی تلفش کنیم .
علاقه مندی ها (Bookmarks)