شما احساس تنهایی از هر لحاظ می کنید چون با خودتان ارتباط درستی ندارید. شما اگر به طرف خودشناسی بروید بسیاری از مشکلات شما کم می شود. شما اول باید مختصات یک وجود انسانی را بشناسی و ویژگی های مشترک انسان ها را عمیقا درک کنی. نمی گویم زیاد بخوانی. می گویم اگر کم هم مطالعه کنی ولی عمیقا درک کنی کافی است. بعد خودت را به عنوان یک انسان خاص که علی رغم اشتراکات با دیگر انسان ها ، منحصر به فرد است بررسی کن . تعیین کن هویت شما چیست ، هدفت از زندگی چیست و اعتقادات و افکار بارز و مشخص شما چیست و آیا درست است یا نه ؟
هر چه از خودت دورتر شوی اضطراب شما بیشتر می شود و حس تنهایی بیشتری می کنی. من می خواهم یک تجربه واقعی را برای شما تعریف کنم.
یک مستند دیدم به نام ( زندگی ماتریکس ). در این مستند خانمی بود که تومور مغزی داشت و علاوه بر بیماری و خطر مرگ از آرزوهایش مثل بچه دار شدن محروم شده بود. سال ها مبارزه می کرد با بیماری اما موفق نمی شد. خودش می گفت : « تمام سلول های بدنم فریاد می زد من بچه می خواهم » و او نمی توانست به جز غلبه بر بیماری و بچه دار شدن به چیز دیگری فکر کند. یک روز همه چیز تغییر کرد. به باور جدیدی رسید :
این بیماری در بدن من چه می خواهد و من واقعا برای چه بیمار شده ام؟ آیا صرفا برای این بیمار شده ام که دارو بخورم و خوب شوم یا خداوند هدف دیگری داشته است؟
او راه جدیدی در پیش گرفت. همین پروسه ای را که برایت توضیح دادم ( خودشناسی ) را طی کرد و تغییرات عمیقی در افکارش و رفتارش اتفاق افتاد. چند ماه بعد تومور مغزی اش کاملا خوب شد و اثری از بیماری در او نبود. حتی پزشک معالجش هم تصریح می کرد که او واقعا آدم دیگری شده است.
من خودم این تجربه را داشتم و رضایت داشتم و نتیجه تقریبا مشابهی گرفتم.
پس اول باید به خودشناسی برسی تا بتوانی درک کنی که خداوند این جهان را با چه خصوصیات و قانون هایی خلق کرده است. من بنا به رشته ام می دانم که یکی از علل مشکلات بشر امروز از جمله بیماری های عصبی و حتی خودکشی این است که درک درستی از خودشان و سپس از زندگی ندارند.
- - - Updated - - -
ببین زندگی یک قانون هایی دارد که خداوند آنها را گذاشته و تغییر هم نمی کند. مثل این قانون ( رابطه خارج از ازدواج با جنس مخالف نیازهای انسان را ارضاء نمی کند و فقط باعث ضرر است. ) این قانون در مورد همه انسان ها صدق می کند. شما برای موفق شدن باید این کار را بکنید :
- خودشناسی ( همان طور که توضیح دادم )
- پس از شناخت خودتان می توانید قانون های زندگی را به راحتی بیابید و درک کنید.
- آن وقت تغییرات مطلوب را در خودتان ایجاد کنید ( افکار ، عقاید و برنامه زندگی )
- می بینید که چه قدر حالتان بهتر می شود.
بگذارید بیشتر توضیح دهم. شما از نظر افکار و احساس تنها هستید. خوب چه کار باید بکنید؟ اگر خودشناسی داشته باشید می توانید با کمی بررسی متوجه شوید که آیا افکار شما درست است و باید نگهشان دارید یا نادرست است و باید تغییر کند. اگر از نظر عاطفی تنها باشید می توانستید بفهمید که دقیقا کدام نیاز عاطفی شما برطرف نشده است ، چرا و راه حل آن چیست؟ آن وقت می توانستید تصمیم بگیرید که برای رفع این تنهایی چه اقداماتی انجام دهید. اما شما الان فقط به ارتباط با دوستان و جنس مخالف برای رفع این خلاء ها روی آورده اید و متاسفانه برطرف هم نشده است. چرا ؟
- - - Updated - - -
پس درک درست از خود + درک درست از زندگی = ارتباط خوب و حس خوب
من اینهایی را که به شما می گویم هم مطالعه کرده ام و هم تجربه کرده ام.
نکته دیگر اینکه شما باید بیماری خود و علایم آن را نیز شناسایی کنید. باید بفهمید کدام فکر و کدام حالت شما ناشی از بیماری است و به آن اهمیت ندهید. می توانید قسمت هایی از زندگی و افکار خود را که بیماری تحت تاثیر قرار داده است و به آن تسلط یافته است شناسایی کنید و از دیگران کمک بگیرید تا آن را پس بزنید. در واقع از یک فکر دیگر کمک بگیرید. من این را در یک فیلم که بر اساس زندگی واقعی یک ریاضی دان بود دیدم. او مبتلا به اسکیزوفرنی شده بود و توهم داشت. آدم هایی را می دید که وجود نداشتند. بنابراین یک چاره اندیشید و موفق شد. هر آدم جدیدی می آمد پیش او ، از کسی که می شناخت و مطمئن بود وجود خارجی دارد کمک می گرفت و می پرسید : ( آیا شما این فرد را می بینید؟) اگر او تایید می کرد پروفسور با آدم جدید وارد صحبت می شد. اما اگر می فهمید باز هم دچار توهم شده است دیگر حتی نگاه هم نمی کرد تا آن توهم برطرف شود و واقعا هم خوب شد. حالا فقط توهم نیست. فکر غیر حقیقی و آزار دهنده هم همین طور است. باید این فکر ها را حداقل به کمک پزشکتان شناسایی کنید و به کمک یک فرد نزدیک یا اگر نیست به کمک تکنیک های فکری آن را پس بزنید و به آن پر و بال ندهید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)