color]
بی دل عزیز ، ابتدا من از شما تقاضا می کنم نوشته ی قبلی من را یکبار دیگر به دقت مطالعه بفرمایید
بنده معتقدم که پاسخم کاملا مربوط بود! هر چند خلاصه بود.
حال به پاسخ شما می پردازم.اصولا لفظ "علم" فقط به مباحثی تلقی می شود که از قوانین اثبات ریاضی پیروی می کنند و دیگر زمینه ها فاقد لفظ "علم" هستند.حال که ما می گوییم "
علوم انسانی" یعنی این نیز دارای ارزش علمی است و به همین صورت به دست آمده است
اشکال کار شما برادر گرامی! اینجاست که شما به علوم انسانی اشراف ندارید! مطلقا اینگونه نیست که علوم انسانی باید لزوما از قوانین ریاضی پیروی کند تا لایق لفظ علم شود! در گذشته های نه خیلی دور یک عده به اشتباه فکر میکردند که علوم انسانی فقط باید از قوانین ریاضی و علوم طبیعی و فیزیک و اینا پیروی کنید. یعنی همان نوع تحقیق که به آن میگویند "تحقیق کمی" که یک دیدگاه پازیتیویستی (positivist) به دنیا و پدیده های آن داشت. یعنی فکر میکردند که پدیده های هستی فقط از راه عدد و رقم و حساب کتاب و آزمایش عینی و اینها قابل بحث و پیگیری است.
در حالیکه امروزه بحث "تحقیق کیفی" که از دیدگاه naturalist ای یا همان دیدگاه interpretivist هاست که بر عکس پازیتیویست ها، معتقدند که در علوم انسانی نمیشود ذره بین دست گرفت و رفت اون بیرون ایستاد و همه چیز را از بیرون دید و با دو ضرب در دو حل کرد. بلکه پدیده های انسانی از پیچیدگی خاص خود برخوردار است و آدمها با هم تفاوتهای بسیاری دارند و همه چیز هم همینطور دم دست نیست که قابل رویت و دیدن باشه از بیرون برای محقق. این است که اینجا دیگر قوانین ریاضی و فیزیک و اینها کاربرد ندارد و راههای دیگری برای آن باید لحاظ کرد. بانی این تفکر هم جورج هربرت مید، جامعه شناس آمریکایی بود. اینجا عینی بودن تام دیگر مد نظر نیست. بلکه ذهن و قضاوت و تجربیات و... خود محقق هم در نتیجه گیری و مشاهداتش دخیل میشود. یعنی subjective میشه.
کلا همه اینها میرن در زیر مجموعه دو نوع نگرش به دنیا یکی نگرش معرفت شناسانه (epistemological) و دیگری نگرش هستی شناسانه است که میشود: ontological
با عرض معذرت بنده فارسی برخی از این اصلاحات را نمیدانم چون همواره مطالعاتم در این زمینه ها به زبان انگلیسی بوده و اگر احیانا اشتباه ترجمه میکنم ببخشید.
بیشتر توضیح می دهم.
اثبات مرحله به مرحله و یا جبری فقط یکی از انواع اثبات علوم است که من بدان ها اشاره کردم.اثبات های دیگری نیز نظیر برهان خلف وجود دارد.یکی از این اثبات ها "استقرا" است.اگر می خواهید استقرا را درک کنید می توانید به همان مثال خود نگاه کنید که راحت ترین بخش آن همان علمی است که ما آن را به "آمار" می شناسیم.همان که فرمودید با نمونه گیری تصادفی "یا همان ژست الکی علمی " پنج مدرسه را انتخاب می کنند و پرسش نامه ای که کاملا طبق روش های علمی آماده شده است را به آن ها می دهند و ... تا برای کل مدارس نتیجه گیری کنند.امیدوارم به این نکته توجه کرده باشید که افرادی که این کار را می کنند سال ها تحصیلات آکادمیک را پشت سر گذاشته اند.
ببینید! استقرا و استنتاج یا همان induction and deduction وابسته به آمار نیستند. و ما آنها را به آمار نمیشناسیم. اولی به معنای نتیجه گیری کلی بر اساس یکسری جزییات است مثلا اینکه ما صدها خیار بخوریم که ته اش تلخه بعد به این نتیجه برسیم که هر چی خیاره تهش تلخه. یعنی بر اساس یکسری مشاهده است که به تعمیم میرسیم .
و دومی بر پایه استنتاج استوار میباشد. حالا این عمدتا بر اساس یکسری پیش فرض درست است که بر همون اساس صغرا کبری شکل میگیرد و یک نتیجه استنتاج میشود. مثل برهانهای علی و اینا. ( خدا کنه فارسیهاش رو درست نوشته باشم)
ولی آنچه شما از آن یاد کرده اید.یعنی "تجربه"
تجربه با استقرا تفاوت می کند
تفاوت این دو نیازمند بحث است که از حوصله ی مطلب خارج می باشد.ولی همین را بدانید که
تجربه پایه ی علمی ندارد و نمی توان از آن نتیجه گیری علمی کرد
برای مطالعه در این زمینه به لینک های زیر مراجعه فرمایید
http://www.hawzah.net/per/magazine/ki/027/ki02704.asp
http://r87.blogfa.com/post-2.aspx
کلا با تعریف شما از علم مشکل دارم.در ضمن بنده به زبان سلیس فارسی عرض کردم بر اساس تجربه بوده اون صحبتم. و ادعای علمی بودنش را ندارم. اما میتوانم بحث کنم که همین تجربه یا مشاهده ای که بنده اتفاقا آگاهانه هم انجام داده ام چقدر به واقعیت نزدیک است.
پاورقی : هر جا من گفتم استقرا منظورم استقرای "تام" بوده. حتی علم آمار نیز در بعضی جاها دست به استقرای ناقص می زند که این نیز علمی نیست و با درصدی اشتباه همراه است.منتها این اشتباه کنترل شده است.یعنی مثلا با احتمال بالای 90 درصد تایید شده است.همان مثال مطالعه ی 5 مدرسه نمونه ای از استقرای ناقص است.دلیل استقرای ناقص نیز بحث های اقتصادی است.چراکه همواره سرشماری عمومی هزینه های هنگفتی را طلب می کند
این که شما بهش میگید استقرا تام و ناقص ، فکر میکنم منظورتون تحقیق روی کل جامعه آماری و یا تحقیق روی نمونه ای از جامع آماریست. در تحقیقاتی مثل سرشماری و غیره هرچند سخته اما بالاخره میشه کل جامعه را شمرد و چند تا اطلاعات دیگه مثل شغل و غیره را هم بدست آورد. که این در مقوله همان دیدگاه پازیتیویستی است. و این تحقیق اسمش میشود survey که نمیدونم فارسیش چی مشیه. حالا این survey میتواند روی نمونه از از جامعه که واجد تمام ویژگیهای جامعه آماری باشد هم انجام شود. همون که شما بهش میگید ناقص. اما شما اگر بری و بخواهی از طریق survey بفهمی که چند نفر از مردان ایرانی دو همسره یا خائن به همسر هستند، و یا چرا خیانت میکنند ( درونی تر) عمرا بتونی اطلاعات بدست بیاری. بلکه یا باید اعتماد تک تک مردان را بدست بیاری یا خبر از تو دل خانوادهشون داشته باشی که گاهی حتی خانواده هم خبر ندارند. یا بطور نفوذی بری توی جمع هایی که همین مردها راجع به موضوعاتشان حرف میزنند تازه اینطوری مگه کلش چقدر آدم را میتونی بهشون دسترسی پیدا کنی. پس می بینی که قضیه به همین راحتی ها هم نیست. چرا؟ چون با موجودی به نام انسان، و حوزه بسیار خصوصی از زندگی اون که اتفاقا انگ خیانت رو هم بدنبال خودش میکشه سرو کار داریم. حالا شما هی بیا و از فرمول های ریاضی صحبت کن.
با تشکر از توجه شما
خواهش میشود قابل شما را نداشت.
علاقه مندی ها (Bookmarks)