البته با تشکر از ناهيد جان
ولي متاسفانه من نميتونم روش تون رو قبول کنم البته منو ببخشيد چون مطمئن باش جواب عکس خواهم گرفت چون ميدوني منهم بي تقصير نيستم از اين جهت که به قولان دوستان تالاري و البته دوستم من زيادي رو همسرم حساس شدم و همش موج منفي ميفرستم و بديهاش رو بيشتر از خوبيهاش ميگم و خوب اونهم خوب پيشرفت نخواهد کرد وقتي ببينه فرقي نميکنه من هميشه نالانم.
ببين مثلا من دو سه روز ماموريت بودم اوايل خيلي براش سخت بود که من برم حالا نه از بابت وابستگي زيادي که خوب اوايل ازدواج فکر ميکنم عادي باشه بلکه يه جوري براش نا ممکن بود من تنهايي بتونم برم و بيام ولي الان بهتر شده و البته اين چند روز باعث ميشه بيشتر قدرم رو بدونه و جاي خاليم رو حس کنه،و يکي ديگه اينکه وقتي در کمال خونسردي وقتي با هم خوبيم من با کلمات درست و سنجيده طوريکه به غرورش برنخوره حرف ميزنم بيشتر تاثير داره.يادتون باشه بهتون گفته بودم که من اولين بار که از ماموريت اومدم از اينکه خريد کرده بودم ناراحت بود ولي چند بار تو اين اواخر و البته تو حرفام بهش خواستم بفهمونم که همه زنها از خريد لذت ميبرن و منهم همينطور و حتي بهش گفتم ممکنه افسرده هم بشم خوب البته قبول کردنش براش سخته ولي خوب نسبت به قبل ديگه اونجور سفت و سخت جبهه نگرفته و اين دفعه با اينکه گفته بود براي من چيزي نخر و البته خواست کلا چيزي نخرم و منهم گفتم خوب خريدن ضروريات براي خودم هدر دادن نيست که درسته؟گفت:به نظر من آدم خوب بخوره و خوب بگرده بهتر از پوشاک خريدنه اونهم چند نوع،گفتم:خوب من حق بهت ميدم چون اولا مرد هستي و به اندازه يه زن برات ظاهر مهم نيست و البته تو هم خصوصيتت اينجوريه که زياد اهل لباس آنچناني و ظاهر انچناني نيستي و ظاهر بين هم نيستي و يه جورايي در اين زمينه قانعي ولي خوب بايد بدوني که من زنم و مثل همه زنها دوست دارم بخرم و بپوشم و باور کن حاضرم خوب نخورم ولي خوب بپوشم.
از ماموريت هم که اومدم با اينکه ازم خواسته بود اگه بشه چيزي نخرم ولي من لباس خونگي ام کم بود و اونجا دو سه تيکه خريد کرده بودم زياد هزينه نداشت ولي به قول دوستان نميخواستم ترس بهم غلبه کنه و تو وجودم بمونه ميخواستم جلوي اين ترسم وايسم پس خريد کردم و البته استرس هم داشتم،وقتي اومديم خونه اتفاقا لباسهام رو که عوض کردم يکي از اونها رو که خريده بودم پوشيدم خيلي تعريف کردک که بهت مياد و بعد بقيه رو هم نشونش دادم و گفتم که آره ديدم ارزونه و خوشم هم اومده بود خريدم و اون هم اظهار رضايت کرد،البته علاوه بر اون بهش گفتم که مرکز خريدهاش اونجا ارزون بود و مثلا مانتو به اين قيمت بود که شهر خودمون خيلي گرونتره يا لباس مجلسي هاش چقدر قيمتش مناسب بود و همکارا هم از فرصت استفاده کردن و خريد کردن والبته بهش گفتم منم دو تا ماتو ديدم و البته خوشم اومده بود چون قيمتهاش هم مناسب بودن پوشيدم تا بخرم ولي سايز من نداشت و براي همين نتونستم اونها رو بخرم که بهم گفت:خوب يه جفت کفش ميخريدي؟دنبال کفش هم بودي؟گفتم:آخه پيدا نکردم و البته بيشتر مانتو و لباس خونگي حواسم بود و ميخواستم شلوار خونگي هم بخرم ولي گير نيوو ردم،گفت:خوب اينطور باشه خريد عيدمون رو بريم اونجا ديگه؟
باور نميکردم برخوردش اينقدر خوب باشه نميدونم شايد بخاطر مبلغ ناچيزي بود که بخاطر ماموريت اونجا بهم داده بودن ولي بعيد ميدونم بخاطر اون باشه اولش ميخواست قايم کنم يا بهش نشون بدم و بعد بگم اينو ميخوام براي خودم خرج کنم هرچي سبک سنگين کردم ديدم بدتر خواهد شد پس بهتر ديدم که صادقانه بهش بگم و به اون هم ندم بلکه بذارم تو کشو و بعد خواستم چيزي بخرم فکر نکنه من به فکر خوم بودم که پول رو بهش نشون نداه بردم خرج کردم بلکه از پولهاي مشترکمون برداشتم و خرج کردم،يا شايد رفتارش داره بهتر ميشه اميدوارم...
من بايد به قول دوستم خيلي با سياست و درايت رفتار کنم خيلي و هيچ وقت باهاش لج نکنم اگه ناراحت شدم بجاي سکوت که اينجور ناراحتيم رو بخوام نشون بدم حرف بزنم با جرات و البته تو رفتارم و تو حرفم نشون بدم که ازش دلخورم چرا که واقعا با سکوت هم از هم دورتر ميشيم هم هر حرکتمون باعث سوءتفاهم ميشه.
دارم رو رفتار خودم و همسرم کنکاش ميکنم البته بدور از احساست(به قول فرشته مهربان عزيز)تا با توکل به خدا به نتايج خوبي برسم.فکر ميکنم براي همسر من با اين خصوصياتي که داره تهديد و ترس و دعوا و مقابله و لج بازي و کج خلقي جواب نده بايد روش ملايمت رو به روش درست امتحان کنم بجا و درست....
علاقه مندی ها (Bookmarks)