به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 26 , از مجموع 26
  1. #21
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: کمک براي گرفتن يک تصميم جدي؟؟؟

    البته با تشکر از ناهيد جان
    ولي متاسفانه من نميتونم روش تون رو قبول کنم البته منو ببخشيد چون مطمئن باش جواب عکس خواهم گرفت چون ميدوني منهم بي تقصير نيستم از اين جهت که به قولان دوستان تالاري و البته دوستم من زيادي رو همسرم حساس شدم و همش موج منفي ميفرستم و بديهاش رو بيشتر از خوبيهاش ميگم و خوب اونهم خوب پيشرفت نخواهد کرد وقتي ببينه فرقي نميکنه من هميشه نالانم.
    ببين مثلا من دو سه روز ماموريت بودم اوايل خيلي براش سخت بود که من برم حالا نه از بابت وابستگي زيادي که خوب اوايل ازدواج فکر ميکنم عادي باشه بلکه يه جوري براش نا ممکن بود من تنهايي بتونم برم و بيام ولي الان بهتر شده و البته اين چند روز باعث ميشه بيشتر قدرم رو بدونه و جاي خاليم رو حس کنه،و يکي ديگه اينکه وقتي در کمال خونسردي وقتي با هم خوبيم من با کلمات درست و سنجيده طوريکه به غرورش برنخوره حرف ميزنم بيشتر تاثير داره.يادتون باشه بهتون گفته بودم که من اولين بار که از ماموريت اومدم از اينکه خريد کرده بودم ناراحت بود ولي چند بار تو اين اواخر و البته تو حرفام بهش خواستم بفهمونم که همه زنها از خريد لذت ميبرن و منهم همينطور و حتي بهش گفتم ممکنه افسرده هم بشم خوب البته قبول کردنش براش سخته ولي خوب نسبت به قبل ديگه اونجور سفت و سخت جبهه نگرفته و اين دفعه با اينکه گفته بود براي من چيزي نخر و البته خواست کلا چيزي نخرم و منهم گفتم خوب خريدن ضروريات براي خودم هدر دادن نيست که درسته؟گفت:به نظر من آدم خوب بخوره و خوب بگرده بهتر از پوشاک خريدنه اونهم چند نوع،گفتم:خوب من حق بهت ميدم چون اولا مرد هستي و به اندازه يه زن برات ظاهر مهم نيست و البته تو هم خصوصيتت اينجوريه که زياد اهل لباس آنچناني و ظاهر انچناني نيستي و ظاهر بين هم نيستي و يه جورايي در اين زمينه قانعي ولي خوب بايد بدوني که من زنم و مثل همه زنها دوست دارم بخرم و بپوشم و باور کن حاضرم خوب نخورم ولي خوب بپوشم.
    از ماموريت هم که اومدم با اينکه ازم خواسته بود اگه بشه چيزي نخرم ولي من لباس خونگي ام کم بود و اونجا دو سه تيکه خريد کرده بودم زياد هزينه نداشت ولي به قول دوستان نميخواستم ترس بهم غلبه کنه و تو وجودم بمونه ميخواستم جلوي اين ترسم وايسم پس خريد کردم و البته استرس هم داشتم،وقتي اومديم خونه اتفاقا لباسهام رو که عوض کردم يکي از اونها رو که خريده بودم پوشيدم خيلي تعريف کردک که بهت مياد و بعد بقيه رو هم نشونش دادم و گفتم که آره ديدم ارزونه و خوشم هم اومده بود خريدم و اون هم اظهار رضايت کرد،البته علاوه بر اون بهش گفتم که مرکز خريدهاش اونجا ارزون بود و مثلا مانتو به اين قيمت بود که شهر خودمون خيلي گرونتره يا لباس مجلسي هاش چقدر قيمتش مناسب بود و همکارا هم از فرصت استفاده کردن و خريد کردن والبته بهش گفتم منم دو تا ماتو ديدم و البته خوشم اومده بود چون قيمتهاش هم مناسب بودن پوشيدم تا بخرم ولي سايز من نداشت و براي همين نتونستم اونها رو بخرم که بهم گفت:خوب يه جفت کفش ميخريدي؟دنبال کفش هم بودي؟گفتم:آخه پيدا نکردم و البته بيشتر مانتو و لباس خونگي حواسم بود و ميخواستم شلوار خونگي هم بخرم ولي گير نيوو ردم،گفت:خوب اينطور باشه خريد عيدمون رو بريم اونجا ديگه؟
    باور نميکردم برخوردش اينقدر خوب باشه نميدونم شايد بخاطر مبلغ ناچيزي بود که بخاطر ماموريت اونجا بهم داده بودن ولي بعيد ميدونم بخاطر اون باشه اولش ميخواست قايم کنم يا بهش نشون بدم و بعد بگم اينو ميخوام براي خودم خرج کنم هرچي سبک سنگين کردم ديدم بدتر خواهد شد پس بهتر ديدم که صادقانه بهش بگم و به اون هم ندم بلکه بذارم تو کشو و بعد خواستم چيزي بخرم فکر نکنه من به فکر خوم بودم که پول رو بهش نشون نداه بردم خرج کردم بلکه از پولهاي مشترکمون برداشتم و خرج کردم،يا شايد رفتارش داره بهتر ميشه اميدوارم...
    من بايد به قول دوستم خيلي با سياست و درايت رفتار کنم خيلي و هيچ وقت باهاش لج نکنم اگه ناراحت شدم بجاي سکوت که اينجور ناراحتيم رو بخوام نشون بدم حرف بزنم با جرات و البته تو رفتارم و تو حرفم نشون بدم که ازش دلخورم چرا که واقعا با سکوت هم از هم دورتر ميشيم هم هر حرکتمون باعث سوءتفاهم ميشه.
    دارم رو رفتار خودم و همسرم کنکاش ميکنم البته بدور از احساست(به قول فرشته مهربان عزيز)تا با توکل به خدا به نتايج خوبي برسم.فکر ميکنم براي همسر من با اين خصوصياتي که داره تهديد و ترس و دعوا و مقابله و لج بازي و کج خلقي جواب نده بايد روش ملايمت رو به روش درست امتحان کنم بجا و درست....

  2. کاربر روبرو از پست مفید مي مي تشکرکرده است .

    مي مي (جمعه 25 آذر 90)

  3. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 شهریور 90 [ 13:55]
    تاریخ عضویت
    1389-7-17
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    1,964
    سطح
    26
    Points: 1,964, Level: 26
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    78

    تشکرشده 78 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کمک براي گرفتن يک تصميم جدي؟؟؟

    ميمي جان تو خودت را هم مقصر ميدوني ميشه بگي تو رابطت چه اشتباهاتي مرتكب شدي احتمالا فكر ميكني رفتارهاي خودت باعث شده به اين جا برسي ميتوني اشتباهاتتو بگي

  4. #23
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: کمک براي گرفتن يک تصميم جدي؟؟؟

    بله عزيزم
    ميدوني گاهي وقتها آدم وقتي ناراحته يا عصبانيه همه چيز رو حق با خودش ميدونه و فکر ميکنه فقط اونه که مورد ظلم واقع شده،من اينجوريم
    مثلا:ببين با اينکه اعتراف کردن سخته ولي من از صد شايد بگم فقط 20 درصد شوهرم رو خوب و شايد بالاي 80 درصد شوهرم رو بد ميدونم و همش راجه به زندگيم و اون منفي فکر ميکنم و همش منظورهاي بد و ديد بد دارم و همش فکر ميکنم که شوهرم بهم داره کلک ميزنه،منو دوست نداره،همش ميخواد منو ناراحت کنه،زندگيم ميخواد از هم بپاشه،زندگي منهم مثل خواهرم ميخواد بشه،آخرش از دست همسرم ديونه ميشم و ... در صورتي که نبايد اينجور فکر کنم چرا که به قول دوستان من بايد بيشتر انرژي مثبت پخش کنم تا همسرم هم اينو دريافت کنه بجاي اينکه فکر کنه من در موردش با ديد تنفر نگاه ميکنم و فکر ميکنم که مثل شمر برام چرا فکر نکنه که من اونو عاشقانه دوست دارم چه تو شرايطي که برام کاري ميکنه يا نميکنه ممکنه از دستش ناراحت بشم ولي اين دليل بر تنفر من نبايد بشه.
    من نبايد در مواقع بروز ناراحتي چه من يا اون سکوت کنم چرا که عصباني تر و ناراحت تر ميشه به قول دوستم من ميتونم ناراحت باشم ولي سکوت نکنم و باهاش حرف بزنم ولي با کم محلي کردن يا کمتر صميمي شدن،نه با سکوت،سکوت از طرف من يعني اعلام جنگ و لج کردن و قهر و مطمئنا اون بدتر خواهد کرد متاسفانه من بجاي اينکار سکوت ميکنم و کار به جاي باريک که کشيد و داد و بيداد همسرم و فحش و کتک کاريش شروع شد پا جلو ميذارم و يه جورايي آشتي ميکنم و اين بدتر از قبله يعني انگار نه انگار من ناراحت شدم و اين بهش اجازه ميده هر وقت ناراحتي پيش اومد اگه من ناراحت شدم با فحش و کتک منو راضي به آشتي و منت کشي بکنه که مطمئنا هيچ وقت از در آشتي وارد نخواهد شد وقتي من اينجوري بکنم شايد به مرور ياد بگيره ولي به نظرم بهتر اينه که حرف بزنم و کار خودم رو بکنم و در عين حال نشون بدم ناراحتم،اميدوارم منظورم رو رسونده باشم، پس در اين مورد منهم مقصر حساب ميشم البته هنوز نميدونم تو اون مواقع چطور برخورد صحيح داشته باشم چون تو اون جور مواقع نميدونم چه جور اوضاع رو دستم بگيرم و درست جمع و جورش کنم.
    يکي ديگه اينکه من وقتي ميخوام رفتارش بهتر بشه دائم از در انتقاد وارد ميشم چطور بگم بلد نيستم اون لحظه خوبيهاش رو يادم بيارم و درست و بجا بگم وهم رفتار بدش رو ياد آور بشم و يا نميتونم بگم و يا ايگه بگم لو ميره که ميخواستم سرش شيره بمالم و هدفم انتقاد کردن بوده و خودم هم به نقطه مثبت اخلاقيش که گفتم اعتقادي ندارم يا برام مهم نيست و همش الکي بوده مثل اينکه به بچه بگي آفرين پسر گل مامان منکه ميدونم تو اينکار رو نميکني و اون اينو ميفهمه.
    يا بعضي وقتها بخاطر ترس از ناراحتي همسرم منفعل ميشم و نظري نميدم و شده مواقعي که راي ام ممتنه بوده در صورتي که بايد قاطعانه ميگفتم آره يا نه و چرا آره و يا نه،و همسرم از اينکه منفعل بودم نراحت ميشد انگار که برام مهم نيست،چطور بگم به قول مشاور بايد مديريت رو خودم دستم بگيرم نه اينکه بذارم اون برام تصميم بگيره تا بعدا فکر کنم داره در حقم ظلم ميشه.
    در مورد حساسيتهاش خوب بايد تا حدي بهش حق بدم کي ميرم،کي ميام،کجا ميرم و ...،چون بالاخره ميدوني بيشتر درگير فسادهاي جامعه است و بيشتر اونها رو حس ميکنه و ميبينه و متاسفانه خيلي چيزها براش ايجاد حساسيت ميکنه و البته زياده روي ميکنه ها ولي خوب منهم بايد سعي کنم که يه مقداريش رو قبول کنم.
    ميدوني من بعضي وقتها خسته ميشم از همه چي و فکر ميکنم خيلي بهم ظلم ميشه و دارم زيادي کوتاه ميام و اول لحظات فقط همسرم رو بد ميبينم و همينطور افکار منفي مياد سراغم و متاسفانه اوضاع رو بدتر ميکنه و به قول مشاور من زود ميبرم و تند و تند بايد شارژ بشم.
    بعضي چيزهاي ديگه هم هست که فکر ميکنم و سر فرصت خواهم گفت.....

    به قول مشارو ما هر دومون مشکلاتي داريم و من بايد اونقدر سياست و مديريت داشته باشم که هم خودم درست رفتار کنم و هم براي اون مثل يه مشاور باشم ......

  5. 2 کاربر از پست مفید مي مي تشکرکرده اند .

    مي مي (جمعه 25 آذر 90)

  6. #24
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: کمک براي گرفتن يک تصميم جدي؟؟؟

    دوستان قديمي و جديد سلام
    سال نو مبارک
    منو يادتون هست؟
    خيلي وقته ديگه به تالار سر نزدم نه اينکه نيام نه،اومدم ولي هيچ چي ننوشتم
    دلم براي همتون تنگ شده بود خيلي
    دوست داشتم بيام ولي ميدونيد يه مدت اينقدر که رو مسائل زندگي ام زوم کرده بودم خودم هم بد جور کلافه شده بودم.
    تصميم گرفتم يه کم از اين محيط دور بشم چون واقعا همش دور خودم ميپيچيدم و بدتر ميشدم.
    نه اينکه الان تغيير کرده باشه نه،اوضاع همونطوره،و نتيجه خاصي نگرفتم
    ولي خوب امروز يه آن دلم براي همتون تنگ شد و دلم هواي دوستان قديمي رو کرد،بازم ميام حتما کلي حرف براي گفتن دارم کلي،با اينکه شايد مشکل من حاد باشه يا نميدونم حل نشه و يا به کندي اين مسير طي بشه ولي فکر ميکنم تجربياتي که کسب کردم به درد ديگران بخوره .....



  7. 5 کاربر از پست مفید مي مي تشکرکرده اند .

    مي مي (جمعه 25 آذر 90)

  8. #25
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: کمک براي گرفتن يک تصميم جدي؟؟؟

    دوستان سلام
    دلم خيلي براتون تنگ شده بود،از همه دوستان بي خبرم
    از ani جون،mahtab جون،del عزيز ،جناب بي بي...
    واي خيلي از دوستان هستن که منو راهنمايي کردن،دوستاي خوبم هيچ سراغي ازم گرفتيد؟نگرانم شديد؟ميدونم بي خبر رفتم و بابتش معذرت ميخوام،ميدونيد يه مدت زيادي وابسته شده بودم مغزم قفل کرده بود بايد حتما هر روز ميودم و اينجا آه و ناله ميکردم،خودم هم خسته شده بودم.
    نه اينکه الان فرقي کرده باشه نه، تازه عصبي تر هم شدم و با اجازتون باعث شده هر وقت ناراحت ميشم سمت چپم کرخت بشه و دست و سرم درد بگيره،فعلا دور خودم دارم ميچرخم.
    چند باري پيش مشاور رفتم، اون مشکل رو از هر دومون ميدونه و ازم ميخواد تا بجا و درست فکر کنم و بعد عمل کنم و ناشکري نکنم.
    بعضي وقتها که فکر ميکنم ميبينم منم کارايي ميکنم که درست نيست،سعي ميکنم درست بسنجم و رفتار کنم.
    ولي تو اين مدت وقتي تو رفتار خودش و خانوادش دقت کردم به اين نتيجه رسيدم که تو رابطه پدر با مادرش همينجوري رفتار ميشه،يعني مادرش از خودش اختياري نداره،مادر جرات اينکه يه قرون از ارث پدري رو که داره به کسي بده رو نداره،پدرش خيلي محدودش کرده،و با منم همسرم اينجور ميکنه.
    همسر من بد دهنه،زود عصبي ميشه،راحت توهين ميکنه و البته حساسه و پدر شوهرم هم با اينکه تو ظاهر سعي ميکنه محترمانه برخورد کنه ولي با مادرشوهرم اينجوريه و اين خيلي بده.ميبيني سر اينکه تو رانندگي يکي پشت سرش بوق ميزنه شروع ميکنه به فحش دادن،خودش هم ميدونه اشتباه ميکنه و قبول داره ولي نميتونه خودش رو کنترل کنه و حاضر هم نيست به هيچ وجه با من پيش مشاور بره به هيچ وجه،من رو هم نميذاره برم و اينهمه مدتي هم که تنهايي رفتم مخفيانه بوده و اون خبر نداشت،ميدونيد مشاوره خوب بود ولي يه طرفه فايده نداره،بيشتر جنبه تسکن برام داره....

  9. 3 کاربر از پست مفید مي مي تشکرکرده اند .

    مي مي (جمعه 25 آذر 90)

  10. #26
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: کمک براي گرفتن يک تصميم جدي؟؟؟

    اين تايپيک من بسته شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    يا دوستان چيزي ارسال نکردن؟


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به طلاق گرفتم درسته تصمیمم؟
    توسط amir59 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 مهر 95, 22:38
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 شهریور 93, 18:36
  3. دلايل عيني ميخواهي؟؟؟ منم!
    توسط naghashi در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 27 اردیبهشت 91, 02:42
  4. فقط بحث ارتباط دخترو پسر؟؟ من مشكلات فردي چي؟؟؟
    توسط sol1 در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: سه شنبه 20 دی 90, 00:41
  5. راهنمايي در يك تصميم گيري؟؟؟
    توسط نگار عليزاده در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: یکشنبه 23 فروردین 88, 10:44

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:00 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.