تشکرشده 1,419 در 465 پست
abi.bikaran (دوشنبه 02 مرداد 96), المای (پنجشنبه 05 مرداد 96)
تشکرشده 3,200 در 813 پست
آبی عزیز
دوستان اینقدر کامل و همه جانبه راهنمایت کردند که شاید حرفهای من مفید نباشه ولی دلم نیومد برات چیزی ننویسم
ببین عزیز گرچه خیلی از افراد با همکارشون ازدواج میکنند و خوشبخت هم میشند ولی به هر جهت ایجاد رابطه عاطفی با
همکار چه با قصد ازدواج چه بدون قصد ازدواج ریسکش بالا است چون به احتمال 50 درصد ختم به خیر میشه و به احتمال 50
درصد نمیشه که متاسفانه کار که بخش مهمی از زندگی مااست را نیز تحت تاثیر خودش قرار میده.
به نظر من شما نباید اینقدر احساسات را در مورد این آقا آبیاری می کردی و از این احساسات طناب بدور خودت می پیچیدی
که جنبه کاریت را هم تحت شعاع خودش قرار بده.
اگه یادت باشه قبلا خیلی نگران کار بودی و دوست داشتی مستقل بشی و از کنار مادر و برادرت بودن ناراحت بودی
حالا که به لطف خدا و تلاش و پشتکار خودت آب باریکه ایی ایجاد شده با این هیجانات و احساسات مهار نشده ات داری تیشه به
ریشه این نهال نورسیده استقلال و خود کفایی خودت میزنی واقعا چرا؟!
به نظر من شما همیشه خیلی به احساسات پرو بال میدی بد نیست بعضی مواقع ترمز احساسات را بکشی.
گرچه میدونم که کار سختی است و گاهی غیر ممکنه مخصوصا اگر قبلا خیلی به احساسات جولان داده باشی.
به نظر من از الان تمرین کن که اصلا به این فکر کنی که این آقا ازدواج کرده و یک بچه هم داره و فقط شما در حد یک همکار که قرار است
کمک کار شما باشد برای عرضه کار هنریتان و کمک به استقلال شما و نجات از مشکلاتی که قبلا در زمینه با عدم
استقلالتون داشتید در همین حد.
خیلی محترمانه و خوشرو و با حفظ حدود و خطوط قرمزتون باشون برخورد کنید همین.
دیگه بیشتر از این احساساتتون را پرو بال ندید در اینصورت هم کارتون که براتون حیاتی است را حفظ کردید
هم کم تر آسیب دیدید و هم در صورت پیشنهاد ازدواج یا عدم پیشنهاد ایشون منطقی تر میتونید ایشون را قضاوت یا احتمالا
تحمل کنید. مواظب خودتون باشید و اینقدر روح و روانتون را بخاطر شخص دیگه اسیب نزنید.
موفق باشید
abi.bikaran (دوشنبه 02 مرداد 96), tavalode arezoo (یکشنبه 01 مرداد 96), المای (پنجشنبه 05 مرداد 96)
تشکرشده 2,695 در 688 پست
سلام
ممنون از همه دوستانی که وقت گذاشتن وراهنمایی کردن فکر نمکیردم کسی به تایپیک خسته کننده من بیاد ونظر بده شرمنده نمیتونم به همه جواب بدم
تصمیم قطعیم اینه که واقعا قط ارتباط کامل در این شرایط برام مقدور نیست به خاطر کارم که الان از همچی برام مهمتره
همینجوری هم من زیاد حضوری نمیرم پیشش الان فکر کنم یه ماهی میشه من ندیدمش فقط ارتباط تلفنی یا تلگرامیه که همش هم از طرف اون بوده
میدونم مشکل خودم هستم که احساسم نمیتونم کنترل کنم ولی وقتی حضوری نرم حالم بهتره ولی ذهنم درگیر وهمش انتظار میکشم که الان میاد از اینجا رد میشه
چند روزی سر خودم شلوغتر کردم از نظر کاری که کمتر فکر کنم ولی باز یه غم بزرگی روی دلم سنگینی میکنه حوصله هیچ کس ندارم حتی مادرم هر چند وقت یه بار میاد پیشم چند روز میمونه دوست دارم زود بره تنهاییم دوست دارم
میخوام از نظر کاری خیلی پیشرفت کنم تو این محیطی که هستم فعلا به گفته دیگران بهترین هستم ولی همش بی حس وحالم اگه روحیه ام بزاره اعتماد به نفس پایینم بزاره
فکر کنم هر چی میکشم از همین اعتماد به نفس پایینمه خودم دیگه اصلا دوست ندارم جلو اینه میرم به خودم بد بیراه میگم دیگه ظاهرم دوست ندارم همش از خودم ایرادمیگیرم
از اینکه سنم داره میره بالا وظاهرم شکسته میشه خیلی میترسم همین بدتر افسرده ام کرده ومیگم حتما ظاهرم عیب وایرادی داره که حتی یه نفر هم تا حالا نتونستم جذب خودم کنم
کاش راهی بود یهو روحیه ام خوب میشد یه قرصی بود میخوردی یهو بیخیال میشدی نسبت به همچی وهمه کس فقط روی چیزی که میخواستی تمرکز میکردی دیگه بقیه مهم نبودن
من ضعیف شدم هم روحی هم جسمی ونمیتونم زیاد خودم تغییر بدم هر چی به ظاهر خودم میرسم هیچ تغییری تو خودم حس نمیکنم فکر کنم چون از درون خراب شدم
مرا با حقیقت
بیازار
اما،
هرگز با دروغ
آرامم نکن.
mohamad.reza164 (سه شنبه 03 مرداد 96), فرشته اردیبهشت (دوشنبه 02 مرداد 96), نیلوفر:-) (سه شنبه 03 مرداد 96), المای (سه شنبه 03 مرداد 96)
تشکرشده 6,881 در 1,486 پست
درکت میکنم
الان در مرحله سوگواری هستی چون تو خودت به این نتیجه رسیدی که نیست ،نشد و...
و خیلی هم دردناکه ...
به زودی خوب میشی
abi.bikaran (سه شنبه 03 مرداد 96), mohamad.reza164 (سه شنبه 03 مرداد 96), المای (سه شنبه 03 مرداد 96)
تشکرشده 2,300 در 744 پست
افرین خانم ابی خیلی تصمیم خوبی گرفتین
به قول پسرا دمت گرم
خط دو رو داشنم می خوندم نوشته بودی قطع ارتباط کامل ......جون به لب شدم
گفتم وای خدا می خواد قطع ارتباط کامل کنه
خوبه که به کارت بیشتر وقت می ذاری در کنارش ی برنامه شاد و مفرح هم می ذاشتی خیلی کمک میکرد
کلاس شنا زبان هر برنامه گروهی با دوستات.....
البته میدونم گفتین مسئله مالی دارین...من خودمم اینطوریم
ولی حتما برنامه های کم خرج هم هست دوستان کسی پیشنهادی داره؟؟
.................................................. ............
اهان اینم بگم برم
روز ت مبارک گل دختر
دختر سرامد آفرینشه....دست خدا درد نکنه
چه موجود نازنینیه این دختر
به به ادم حظ میکنه دخترو میبینه
ناز
عسل
جیگر
طلا
تودل برو
بیا بغلم
ی چیزی می دونستن که گفتن
دختر کوه نمک....دختر عزیزه....چشماشو میبنده می خنده ریزه ریزه
کوه نمک دختر....بلا کلک دختر...وقتی که غم داره دلت مبمونه باهات دختر
درود به تمام گل دختران تالار
abi.bikaran (سه شنبه 03 مرداد 96), mohamad.reza164 (سه شنبه 03 مرداد 96), نیلوفر:-) (سه شنبه 03 مرداد 96), المای (سه شنبه 03 مرداد 96)
تشکرشده 6,060 در 1,481 پست
آبی جان ورزش؛ ورزش؛ ورزش
ورزش بی هزینه مثلا اگر نزدیکتون کوه و تپه هست هر روز یه سر برو.
صبح زود یا هر موقع که هوا خوبه پیاده روی کن.
تو خونه ورزش های کششی رو انجام بده.
یک ماه این کار رو بکن من بهت قول میدم روحیه ت خوب میشه و اعتماد به نفست خیلی خیلی افزایش پیدا می کنه.
abi.bikaran (چهارشنبه 04 مرداد 96), نیلوفر:-) (سه شنبه 03 مرداد 96), المای (سه شنبه 03 مرداد 96),رهگذر آسمان(سه شنبه 03 مرداد 96)
تشکرشده 290 در 93 پست
(از اینکه سنم داره میره بالا وظاهرم شکسته میشه خیلی میترسم همین بدتر افسرده ام کرده ومیگم حتما ظاهرم عیب وایرادی داره که حتی یه نفر هم تا حالا نتونستم جذب خودم کنم
کاش راهی بود یهو روحیه ام خوب میشد یه قرصی بود میخوردی یهو بیخیال میشدی نسبت به همچی وهمه کس فقط روی چیزی که میخواستی تمرکز میکردی دیگه بقیه مهم نبودن
من ضعیف شدم هم روحی هم جسمی ونمیتونم زیاد خودم تغییر بدم هر چی به ظاهر خودم میرسم هیچ تغییری تو خودم حس نمیکنم فکر کنم چون از درون خراب شدم)
آبی عزیزم.. بدون تنها نیستی... این جمله هات رو که اینجا کپی کردم حرف دل منم بود.. عمیقاا درکت میکنم.. منم روزهای خوبی ندارم.. اما اینها روزای بد هست نه زندگی بد... میگذره عزیز دلم.. فقط باید ناامید نشیم که خدا انوقت خیلی ناراحت میشه از ما.. خیلی خیلی دوستت دارم مثل خواهرم.. تایپکت رو دنبال میکردم و میکنم چون خیلی می فهممت... خیلی دلم میخواد خبرای خوبی ازت بشنوم.. برات دعا میکنم.. تو هم برای من دعا کن.. ورزش خیلی کمک میکنه .. کلاس های هنری و گروهی .. توکل به خدااا ..
abi.bikaran (سه شنبه 03 مرداد 96), نیلوفر:-) (سه شنبه 03 مرداد 96)
تشکرشده 2,695 در 688 پست
سلام صبای عزیز من ورزش میکنم کلا ورزش دوست دارم اگه نتونم هر روز ولی یه روز درمیون حتما صبحها ورزش میکنم شنا هم یه زمانی میرفتم ولی الان برام مقدور نیست
امکان رفتن کوه وتپه واین چیزا رو هم اصلا ندارم توی این شهر هیچ دوستی ندارم که مثلا گه گاهی بخوام باهاش برم بیرون وتفریح واین برنامه ها.
همه کارام تنهایی انجام میدم بیرون وخرید گه گاهی مثلا جاهای تفریحی ومذهبی شهرمون اونم خیلی کم چون ادم تنهایی هر جایی بهش خوش نمیگذره بدتر دلش به حال خودش میسوزه
واحساس تنهایی بیشتری میاد سراغش.
مرا با حقیقت
بیازار
اما،
هرگز با دروغ
آرامم نکن.
mohamad.reza164 (سه شنبه 03 مرداد 96)
تشکرشده 2,300 در 744 پست
خانم ابی داشتم فک میکردم چجوری بگم که حرفم و قبول کنید
ولی...
پس همینجوری تیری در تاریکی میندازم چشم اب نمیخوره بخواهید تغییر کنید
ی تاپیک بزنید چطوری از افکار منفی بیام بیرون
کاش خانم شیدا یا میشل .....از کی حرف شنوی دارید؟؟
شما رو به هر کی که دوست دارید اول از همه فکری برای اون حالت من تون بکنید نگید اگه عوضش
کنم جی میشه باور کنید خیلی فرق میکنه امتحان کنید ی ماه ی سری کارهای ک می کردید
تغییر بدید حالت شاد بذارید
یا اون امضاتون ک خیلی حرف پشتشه
از نظر شما زندگی ی چیز تلخیه و شما اونو می خوایید... تر جیح میدید....پس دیگه این گله نداره
از وضعیتتون تعجب نکنید
اواتارتون خوبه بمونه
کتاب فیلم موسیقی به چی علاقه دارید؟؟
خوندن بعضی کتابهای روانشناسی کمک میکنه خودتون و روانکاوی کنید
از دست دادن پدرتون.... شرایطی ک با بقیه اعضای خانوادتون داشتید همه ایتها تو وضعیت الانتون
دخیل بوده
ذهنتون به طور ناخوداگاه از احساساتی ک تو بچگی اسیب دیده داره محافظت میکنه
اونم اینطوری که دل به محبت کسی نده وگرنه از دستش میدی اون وقت دوباره تنها میشی
و خیلی چیزهای دیگه....
میشه وضعیتو عوض کرد ولی بعید میدونم بخواهید چون شما به این زندگی خو گرفتید
شما اگرم بخواهید شاد بشید یا امید داشته باشید ذهنتون زود اونو پس میزنه
خدا شاهده (من چی بشه قسم بخورم) نمیخوام از حرفام ذره ای ناراحت بشید
فقط می خوام زندگیتونو عوض کنید بدونید از کجا میخورید
اینم ی مرضه ک من دارم به زور می خوام مردمو تغییر بدم............میدونم
فوقش ی دقیقه وقتتون هدر میشه تا پستم و بخونید...
abi.bikaran (چهارشنبه 04 مرداد 96), نیلوفر:-) (چهارشنبه 04 مرداد 96), المای (پنجشنبه 05 مرداد 96)
تشکرشده 2,695 در 688 پست
مرا با حقیقت
بیازار
اما،
هرگز با دروغ
آرامم نکن.
mohamad.reza164 (چهارشنبه 04 مرداد 96)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)