1371125 خيلي حال كردم وقتي نوشتتو ديدم.راست مي گن جريانو برامون تعريف كن حداقل اگه نتونيم كمكت كنيم يه ذره خودت سبك تر ميشي يه نم راحت تر ميشي
تشکرشده 37 در 20 پست
1371125 خيلي حال كردم وقتي نوشتتو ديدم.راست مي گن جريانو برامون تعريف كن حداقل اگه نتونيم كمكت كنيم يه ذره خودت سبك تر ميشي يه نم راحت تر ميشي
tanhai_e_shabgard (چهارشنبه 17 بهمن 86)
تشکرشده 33 در 9 پست
سلام
شايد انگيزه ي من برا گفتن اين سلام تنها و تنها شما دوستامين راستش انقدر حرفاتون پر محتوا و تاثير گذاره كه واقعا توانايي زدن هر حرفي رو ازم گرفته
راستش من رابطم با خدا چندان درست نيس ميدونم من خدامو ترك كردم ولي اون ممكن نيس منو ترك كنه
برا نمونه قرار دادن دوستايي مثل شما سر راهمه
از همتون تك تك تشكر ميكنم با اين كه منو نميشناسين اما اهميتي بيشتر از كسايي كه منو ميشناسن بهم ميدين
واقعا به دوستايي مثل شما نياز دارم شايد اگه شما نبودين من الان اين جا نبودم
البته درسته چن بار طي اين يه روز امتحان كردم و خواستم خودمو بكشم اما نتونستم
نتونستم خدامو رنجيده خاطر كنم
نتونستم خانوادمو تنها بزارم و مطمينم با رفتن من خانوادم خيلي شكسته ميشن
اما راستش ديگه اين انگيزه ها با اين كه برام رنگ دارن اما خيلي كم رنگ شدن و از انگيزه ي من نسبت به رفتن از اين جا كم نكردن
ميدونم الانه كه بايد به ياد خدام باشم
ايمان من خيلي سست بود اين موضوع رو تازه متوجه شدم
انقر حرفل واسه گفتن دارم كه اماذ نميدونم كي واقعا برا حرفاي من گوش شنوا داره نميدونم ديگه توي اين دنيا معني و مفهوم هيچي رو نميدونم
من بيش تر به اين چيزا فكر ميكنم:
بدبختي
مردن
اينده ي تاريك
ترديد
بي هم زبوني
تنهايي
و بدتر ازهمه شيطان
تا اين كه به چيزاي خوب فكركنم
<<سوگند به روزگار که انسان همواره درخسارت و زیانست
مگر آنانکه ایمان آوردند وانجام دادند کارنیک
وصبرپیشه کردند و حق را جستند>>
1371125 (دوشنبه 19 تیر 91)
تشکرشده 51 در 22 پست
رفته بودم خودکشی کنم یه توت ما رو نجات داد
دوست عزیز 1371125 نمی دونم فیلم طعم گیلاس رو دیدی یا نه ؟
نقش اول این فیلم می خواد خودکشی کنه . تصمصم گرفته که شب همه قرص های خوابش رو یکجا بخوره و توی یه چاله که در بیابون کنده بخوابه . حالا دنبال کسی می گرده که بعد از مرگ دفنش کنه و روی اون چاله خاک بریزه. سه نفر رو (البته نه با هم بلکه به توالی) سوار ماشینش می کنه . اول یه سربازکه بچه کردستانه ، بعدش یه طلبه افغانی و آخرهم یه مرد آذری . و از اونها می خواد که توی این کار بهش کنند و فردا صبح بیایند و روی چاله خاک بریزند . دو نفر اول قبول نمی کنند ولی نفر سوم (مرد آذری) قبول می کنه که فردا صبح این کار رو براش انجام بده . حالا تیکه هایی از گفت و گوی شخص اول فیلم و مرد آذری رو که برات از روی فیلم پیاده کردم بخون ... مردآذری با اون لهجه شیرین آذریش با مهربانی خاصی که از ته چشمهای آذریش موج میزنه در حالیکه توی ماشین در صندلی کناری نشسته شروع به صحبت می کنه ...
مرد آذری : اگه توی زندگی مشکلی پیش بیاد ، برای کسی ، اینجور راه حل باشه ، که خوب توی دنیا الان کسی زنده نبود . بود؟! زنده نبود که ! هیچ کس زنده نبود . یک نفر هم زنده نبود ... لطفادست چپ بپیچ ...
نقش اول فیلم : ولی من این راه رو اصلا بلد نیستم .
مرد آذری : من بلدم . اینجا طولانی تره ولی راحت تره ، قشنگ تره ....
مرد آذری : يک خاطره ای از خودم بگم٬ اول ازدواج ما بود. ناراحتی همه جور کشيده بوديم. همه جور. آخر٬ اونقدر خسته شدم از ناراحتی که يک روز پا شدم خودم رو راحت کنم بابا ، از اين ناراحتی، مگه چه خبره؟ صبح زود،تاريکی بود. پا شدم٬ طناب رو برداشتم انداختم پشت ماشين. برم قال قضيه را بکنم. برم خودکشی بکنم. برم ... رفتیم. اطراف ميانه بود. سال 39. رفتم آقا . توتستان بود بغل خونه ما. نزديک خونه ما. آمديم طناب ... تاريک بود. طناب را هر قدر مينداختيم گير نمي کرد٬ يک مرتبه انداختم گير نکرد٬ دو مرتبه انداختم گير نکرد٬ سومی٬ آخر خودم رفتم بالا. رفتم بالا طناب را گير دادم٬ ديدم آقا يک چيزنرم خورد به دستم. توت بود. چه توت شيرينی ...شيرين بود. اولی را خوردم. دومی راخوردم. سومی را خوردم. يک وقت ديدم هوا داره روشن ميشه. آفتاب زده بالای کوه رفیق . چه آفتابی ! چه منظره ای! چه سبزه زاری! يک وقت ديدم صداي بچه ها مياد. بچه ها مدرسه بودن . آمدن ديدن من توت ميخورم٬ گفتن آقا درخت رو تکون بده. ما هم درخت رو تکون داديم. اينا خوردن. اينا خوردن من کيف ميکردم. خوردم بله . يه خورده ام ما جمع کردیم . آمديم تو خونه. خانوم ما هنوز از خواب بيدار نشده بود. آمديم يه خورده هم داديم به اون. اون هم خورد. اون هم کيف کرد. رفته بودم خودکشی کنم٬ توت چيدم آوردم اينجا.آقا يه توت ما را نجات داد. يک توت ما را نجات داد.
نقش اول فیلم : {با یه نگاه عاقل اندر سفیه} توت رو خوردی و خانوم هم توت رو خورد و همه چي ام خوب شد!؟
مرد آذری : خوب ؟! خوب نشد . فکرم عوض شد. البته که اون ساعت خوب شد ، ولی فکرم عوض شد حالم عوض شد...
رفته بودم آقا خود کشی بکنم یه توت منه اینقدر عوض کرد . یه توت .که شما حساب نمی کنی. آقا دنیا جور دیگریه . دنیا وقته دیگریه . توعوض کن فکرتو ، دنیا رو عوض کن ، خوش ببین همه چی را ، خوب ببین همه چی را ...
این قسمت از گفت و گو واقعا شبیه یه شعره . منم برات مثل شعر نوشتمش . تو هم مثل یه شعر بخونش و سعی کن که مثل " باز باران با ترانه " حفظش بشی ...
مرد آذری :
صبح پاشدی هیچ نگاه کردی؟ به آسمان نگاه کردی؟
نمی خوای اون دم صبح ، طلوع آفتاب رو نمی خوای ببینی؟
سرخ و زرد آفتاب رو ، موقع غروب رو دیگه نمی خوای ببینی؟
ماه رو دیدی؟ نمی خوای ستاره هارو ببینی ؟ شب مهتاب ، اون قرص کامل ماه ، دیگه نمی خوای ببینی ؟ چشماتو می خوای ببندی ؟ ...
بابا اینا تماشاییی داره ...
دیگه نمی خوای آب چشمه خنک ؟دیگه نمی خوای بخوری ؟
دست و صورتت را با اون آب چشمه بشوری ؟ ...
از مزه یک گیلاس می خوای بگذری ؟ نگذر ! من می گم رفیقتم نگذر ! حالا میخوای بگذری بگذر...
پیش از اونکه پیاده بشوم یه شعر ترکی هم واست می خونم :
...
یعنی :
عزیزم پرواز کردم بیا
افتادم باغ دوست بیا
برادر روز خوش
به روز بد افتادم بیا
حالا ما غریبه شما ام غریبه . بری ام دوستتم ، بمانی ام ، دوستتم . در هر صورت مخلص و دوستت هستم . بمانی ام ، دوستتم. بری ام دوستتم . دوستتم . خداحافظ شما
آرش (پنجشنبه 18 بهمن 86)
تشکرشده 2,229 در 569 پست
سلام عزیز من ،
کاش می دونستی با نوشته هات چقدر خوشحالمون کردی ....
کاش می تونستم عمق احساسمو بهت منتقل کنم ...
گل من ، گفتی :
" من بيش تر به اين چيزا فكر ميكنم:
بدبختي
مردن
اينده ي تاريك
ترديد
بي هم زبوني
تنهايي
و بدتر ازهمه شيطان
تا اين كه به چيزاي خوب فكركنم "
می خوام برخلاف تو اول از همه از شیطان شروع کنم ، از همو که به شدت آزارمون می ده ...
شیطان چیزی نیست که تو بخوای ازش بترسی . اون از همه ضعیف تره . آره ، گاهی ممکنه نه تنها تو که من و تک تک آدمهای روی زمین ازش فریب بخوریم اما همونطوری که معلومه چون فریبه دستش خیلی زود رو می شه، برملا میشه و ما می تونیم دیگه باورش نکنیم ... درسته .. حق با توئه . گاهی تاثیری که فریب شیطان بر زندگیمون می زاره مثل یک زخم چرکی ، یک دمل و یک شکاف بزرگ ما رو از هستی دور می کنه ... اما ما انسانیم و با اشتباهاتمون بزرگ می شیم ...
یاد می گیریم که بپذیریم نتیجه ی عملمون رو و تجربه می کنیم برای اینکه دیگه تکرار نکنیم ...
گفتی تنهایی ؟
اما من می دونم که خوب می دونی که تنها نیستی ..
یه چیزی هست درون تک تک ما و با ما که هیچوقت تنهامون نمی ذاره ، دوستمون داره و با وجود همه ی گناهها و خطاهامون با سخاوت و بخشندگی و عشق ما رو همراهی می کنه ... احساس تنهایی ناشی از خجالت و ندامت ماست نه از به مهری او .. تنهایی واسه اینه که فکر می کنیم دوست داشتن او هم می تونه مثل دوست داشتن آدمها مقطعی و ناپایدار باشه .. واهمه ی ما از تنهایی از اینه که می ترسیم طردمون کرده باشه و رهامون کنه ... اما همه ی ما می دونیم هیچ وقت رهامون نکرده و هست ، همیشه و با نهایت تجلی و عشق ... فقط باید باورش کنی و باور کنی که دوستت داره ... اونوقت سرشار از دوست داشتن می شی و عشق و دیگه نه از تنهایی ، نه از بی همزبونی و نه از هیچ چیز دیگه نمی ترسی ...
از اون گذشته پس ما چی هستیم ؟ ما که داریم لحظه شماری می کنیم که بهت بگیم دوستت داریم ؟ فکر نمی کنی مارو همون کسی فرستاده که خیلی دوستت داره ؟
از تردید می ترسی ؟ از آینده ی تاریک ؟ از مرگ ؟ از بدبختی ؟ ...
همیشه چیزهای زیادی برای ترسیدن وجود داره و این فقط مختص تو نیست . من هم می ترسم. از خیلی از چیزها .
اما این دلیل نمی شه که مغلوب ترسم بشم . ترس رو باید با یه چیزی از جنس خودش پس زد ....ترس یک هیجانه پس هیجانی قویتر بهش تزریق کن . از ترس قویتر ، عشقه و دوست داشتن ...
زندگی رو دوست بدار .. خودت رو ببخش ... عاشق خودت باش .. از مهربونیها و زیبائیها لبریز شو ... از طعم یک گیلاس لذت ببر ، از پرواز و رهایی یک پرنده سرشار شو ...
عزیز دلم ؛
مسئول باش و مسئولیت رفتار و اعمال خودت رو بپذیر . فقط در همین صورت هست که می تونی این لحظات رنج آور رو پشت سر بذاری ... نترس ...
و باور کن اونچه که آزارت می ده کوچکتر از تو و تو قوی تر و بزرگتر از اون هستی ... مشکلت ، گناهت و هرچیزی که وجود داره ، هرچقدر هم که بزرگ باشه و هرچقدر هم بد ، فراموش نکن که خدا هست ... مهربون و بخشنده و پر از لطافت و زیبایی .... به او تکیه کن ...
می دونم که خیلی پرحرفم ... اما اینم می دونم که دوستت دارم .. راستی از درسها چه خبر ؟ نگفتی شاگرد اولی یا نه ؟
طاهره (پنجشنبه 18 بهمن 86)
تشکرشده 303 در 128 پست
سلام دوست جدید و خیلی عزیز من
خیلی خوشحال شدم وقتی نوشتت رو خوندم....بابا تو خیلی قوی تر از اونی هستی که فکر می کنی!اینقدر خودتو دست کم نگیر!!
می دونی مشکل خیلی از ما آدمها وقتی که غمگین و افسرده هستیم چیه؟؟اینه که تو زمان حال زندگی نمی کنیم.....
اونقدر به گذشته و آینده فکر می کنیم که همین لحظاتی رو هم که توش هستیم از دست می دیم!!
گذشته ای که تموم شده و رفته!!!باید ازش عبرت بگیریم ..نه اینکه افسوسش رو بخوریم! تمام قدرتهای دنیا قادر نیست یک ثانیه قبل رو به ما بر گردونه...
یه جایی این جمله رو خوندم که میگه:زندگی و گذران عمر مثل این می مونه که وارد یه رودخونه بشی و در حالی که سر جات ایستادی به پاهات نگاه کنی!چی میبینی؟آب رودخونه داره میره و دیگر تو نمی تونی پاهات رو جایی بذاری که آبی که یک ثانیه پیش ازش عبور کرده دوباره ازش بگذره!
آینده چه طور؟؟آینده ای که تا بهش نرسیم نمی فهمیم واقعا چی بوده!رسیدن به آینده ای که من می گم یعنی چی؟؟یعنی لحظه حال!هیچ وقت برای شروع زندگی در لحظه حال دیر نیست!!شــــــــروع کن!
آینده رو باید ساخت ولی کی؟؟همین الان...
چیزهایی که تو بهشون اشاره کردی اکثرا مربوط به آیندست...به خدا بسپار و حرکت کن.....
با نشستن و منتظر یه تحول و تغییر شدن هیچ اتفاقی نمی افته!
ولی معلومه که تو الان شروع به حرکت کردی ادامه بده و نا امید نباش..
خدا خیلی مهربونه..کمکت می کنه...از تو حرکت از خدا برکت!
اطمینان داشته باش که اینجا کلی گوش شنوا وجود داره که منتظر شنیدن حرفهای توست...
خواهش می کنم زیاد ما رو چشم انتظار نذار!
منتظریــــــــــــما!!
zeinab (پنجشنبه 18 بهمن 86)
تشکرشده 32 در 10 پست
سلام به 1371125
واي كه چقدر از ديدار مجددت تو تالار خوشحالم(همش نگران اين بودم كه نكنه فرصت دوباره اي پيدا نكنم تا حرفهام رو بهت بگم)
اولين باري كه باهات اشنا شدم تو قسمت مشاوره تحصيلي بود,اون موقع مقايست كردم با اكرم چند سال پيش(اگه درست حدس زده باشم بايد16-15 سالت باشه و احتمالا هم ماه بعد تولدت,پيشاپيش "مبارك" )اون موقع كه برخلاف حالاي تو معني استفاده از خرد جمعي رو نمي دونستم,با اوج گرفتن اشنا نبودم (هر چه اوج بگيريم چشم اندازمون گسترده تر ميشه و انتخابها ودوراهي ها و ميان برها رو بهتر ميبينيم و هر چه فرود بياييم چشم اندازمون را از دست مي ديم و زمان فرود, دركمان را از انتخاب هاي ديگر از دست مي ديم!) ومهم تر از همه خود انتخاب و مسوليت خودمون در ازاي انتخاب هايي كه داريم
(در انتخاب هامون شيوه اي از زندگي را انتخاب مي كنيم و فكر مي كنيم همين كه هست اما همه ي جنبه هاي ديگه همه ي چيزهايي كه مبهم و تارند و به گمانمان كه رويا و ارزو و امكان هستند,اقعي اند.
اينكه سرنوشت ما را به جايي كه نمي خواهيم بريم هل نميده,ماييم كه انتخاب ميكنيم,سرنوشت به انتخابهامون بستگي داره.)
همه اين ها رو گفتم تا بدوني كه با ديدنت بازم تبديل به يك ادم ديگه اي شدم:مطلبت تو قسمت تحصيلي باعث شد تا به فكر تالار مشاوره تحصيلي بيفتم ,بد نيست كه بدوني امروز هم راه افتاد."حتما حتما هم اگه اجازه بدي ادرسش رو روز تولدت برات ميفرستم"
دوست عزيز :ازت ياد گرفتم كه حتي تو بحراني ترين شرايط هم " كه ممكن تصورش برا خيلي ها غيرممكن باشه" ميشه فكر كرد,ميشه اندكي درنگ كرد ارزشمندتر اينكه تاثير گرفت.وقتي امروز تشكراتت رو زير اون همه نوشته ديدم و مهمتر نوشته ات رو بيشتر بهت افتخار كردم .روح لطيف و زيبات و اين همه انديشمنديت قابل تحسين.
از دوستاي عزيز و زيبايي گفتي كه خداي مهربونت در اختيارت گذاشته تا بهونه اي بشه براي گفتن سلامي زيباتر " بازم بهم ياد دادي كه باور كنم هميشه براي زندگي دليلي هست كه به اون معنا ميده و اصولي كه در خوشي و ناخوشي راهنمام باشه"
ميخوام با تمام وجود بهت بگم بابت اين همه اموزه هاي زيبات "ممنون و متشكرم عزيزم"
تو مي توني منحصر به فردتر و بي نظيرتر بشي مشروط به اينكه به خويشتن واقعيت دست پيدا كني.
بذار اعتراف كنم وقتي نوشته جناب "گردافريد" سخت انديش رو ديدم كه حاضر شده بود زندگي نامه اش رو برات بفرسته چقدر به حالت غبطه خوردم0
دوست عزيز: اشتباهات تجربه هاي دور از انتظار يادگيري اند, پس سعي كن از ياد گيري هاي ديگرون به بهترين نحوي كه خودت مطمئني درست استفاده كني.
و اما مهمترين"هر چند تمام مطالب مهم بودند" چيزي رو كه بازم ازت ياد گرفتم اين بود كه زندگي مثل حالا" كه فرصت ديگه اي بهم داد تا حرف هاي دلم رو بهت بگم" هميشه فرصت مجدد به ادم ها نميده.!
هر وقت كه خودت نياز دونستي كه مي خواي با كسي صحبت كني بدون انقدر خداي مهربونت بهت دوستاي خوب داده كه حاضرند با جون و دل به حرف هات گوش بدن.
دوست گلم, دوست دارم كه بازم بيشتر ازت ياد بگيرم "در رابطه با خرد جمعي,استفاده از تجارب ديگرون و مهم تر از همه "تاثير كامپيوتر در شب هاي امتحان" "
راستي كارنامه ات رو گرفتي؟ نمرات چطور بود؟نكنه شما هم جز دانش اموزهايي هستي كه درگير بحران برف شديد و دو هفته امتحاناتتون عقب افتاده و هنوز كارنامه نگرفتيد ؟ولي هر وقت كه كارنامه رو گرفتي خوشحال ميشيم بدونيم چكار كردي.!!
اكرم (پنجشنبه 18 بهمن 86)
تشکرشده 3,584 در 906 پست
1371125عزیز:
خیلی خوشحالمون کردی :
امشب با خیال یه خورده راحتر می خوابم
ولی یه چیزی رو سخت وجدی بدون
*
*
*
*
*
*
*
::P
*
:P
*
این رو بدون
دوستت داریم هممون
چون این یه دستوره:P
خسته ات کردم این همه را ه اوردمت .نه ؟ولی خوب یادت می مونه که چقدر دوست درایم
فقط یه چیزی
همیشه شاد و پیروز باشی
setareh (دوشنبه 19 تیر 91)
تشکرشده 3,584 در 906 پست
بنی ادم اعضای یکدیگرند
که درافرینش ، زیک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
سلام به همه
1371125 جان، خوبی عزیز؟
اوضاع چه جوره ؟(یعنی ،دماغت چاقه؟:P)!
ببینم ،اوضاع (به قول اقای سنگ تراشان )کلبه ی دلت ،مثل کلبه ی همدردی گرم و صمیمی هست یانه؟
ببینم،برفهای بام و حیاط کلبه ی دلت رو پارو کردی یانه؟(اگه پارو نداری! پارو بدیم خدمتتون؟!;))
1371125خوبم ،دلم می خواد ،یک بار دیگه باهم ،به اتفاق دوستان ؛از اول این ،دفتر ی رو که باز، کردی راورق بزنیم.وعینا خودت شاهد باشی ببینی ،من وتو وبرو بچه های تالار همدردی ،این جا به وضوح معنای زندگی را مشاهده می کنیم .
درست می گم؟
یعنی وقتی ،تو غمگین شدی،تونوشته های همه غم ،پیدا شد.
همین غم، که این قدر نکوهش می شه ومغمومه! باعث شد یه شورو حال واشتیاق ،تو وجود دوستان ایجاد بشه. و یه ،همنوایی ،یه تحرک ،یه جورتشویش و نگرانی ،یه جور همدلی و همدردی،یه جور رشد و تعالی وبالاخره ،یه جور شادی پنهان!
می بینی این غم ،چه کارهای مثبتی هم بلده؟!
بعد اگه د.وباره ،خوب نگاه کنیم .همین غم ،مارو به یه دنیا شور و شعف دعوت می کنه، یه جور شور اشتیاق و شادی!
حالا برو پایین همین برگه های غم انگیز رو نگاه کن !بیشترین ،تشکر شده ها دراین تالار توی این قسمت رو مشاهده می کنی!
شور واشتیاق و نگرانی و......که با هم موج می زنه رو می بینی؟!
ایا تا این غم نبود ،شادی هم معنا پیدا می کرد؟
اخ !چه قدر این دو زوج به هم می یان ،موافقی بگم الهی به پای هم پیر شن!
حالا خداییش،نباید به غم، یه جوردیگه نگاه کنیم؟
این غم که یه جوری همه به چشم بد ،بهش نگاه می کنند وتحویلش نمی گیرن!بریم جلو و تو اغوشش بگیریم وباهاش اشتی کنیم.این دفعه تشکر شده هامون رو به پای این همیشه «خوار شده »بریزیم!
اونوقت اون هم همه ی سعیشو می کنه که وقتی داره ما رو حجامت می کنه ،کاری کنه که کمتر دردمون بیاد!
ببینم ،با حرفهام ،موافقی؟
راستی دوستان سراغ نمرات تو رو گرفتن ،گفتن شاگرد اولی یانه؟
منتظر جواب شدم ،اماجواب نیومد!
خبردارت کنم که ،تو اینجا شاگرد اول شدی !دوست دارم اولین کسی باشم که بهت تبریک می گم!
من می گم ،مهم درسهای زندگیه !حالا گیرم ،تونمره ی 14 هم بگیری فخیلی اتفاق خاصی نمی افته .مهم اینه که ،تو ازمونهای زندگی نبازی و سرافراز بیرون بیایی>
بازم باهام موافقی؟
حالا تازه ،یه چیز دیگه!تو اینجا شاگرد نبودی که!
تو نقش ،معلم رو ایفا کردی.و از معلمیتم ،نمره ی بیست گرفتی.من مطمئنم اگه چند وقت دیگه وقتی به اوضاعت سروسامان دادی و وفق مراد شد،؛اون موقع باز میایی و توی بخش شادی و خنده ،برامون نقش معلم رو بازی می کنی.
می گی نه؟!(خوب کار خیلی بدی می کنی!)
1371125عزیز شجاع –سلامت-امیدوار-محکم،قوی واستوار-خندان –پرتلاش –موفق و پیروز باشی!
تا مرا بهره از جوانی بود همه تشویش، زندگانی بود
چون جوانی گذشت، دانستم
زندگانی !همان، جوانی بود.
خدایا به هرکه همت می داری ،بیاموز که :عشق اززندگی کردن بهتر است و به هر که دوست تر می داری بچشان ،که دوست داشتن ،از عشق برتر است.«امین»
setareh (دوشنبه 19 تیر 91)
تشکرشده 467 در 211 پست
زندگی سختی و بلندی بسیاری داره دلیل نمی شه تا دنیا به کاممون نبود ما زود مایوس بشیم و دست به خودکشی بزنیم سختیها را باید با درایت پشت سر گذاشت حتی اگر در تنگنای بسیاری بودی باز هم صبر داشته باش و خداوند با صابران است . امیدوارم تمام مشکلاتت حل بشه و همیشه خنده بر لبانت باشه
تشکرشده 467 در 211 پست
بخند تا دنبا به تو بخنده
شاد باشید به خاطر داشتن چنین دوستان باصفایی
ما به دنیا آمدیم که برای زندگی بهتر بجنگیم پس نباید زود میدون رو خالی کنیم
اگر گاهی مشکلاتتان بیش از حد تحمل شماست لطفا به یاد داشته باشید که در عوض آنها خداوند ظرفیت بیشتری برای عشق و شفقت به شما می بخشد .
آهو (پنجشنبه 18 بهمن 86)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)