RE: میشه کمکم کنید بهم بگین چجوری باهاش برخورد کنم
سلام بازم مشکل قبلیم سر باز کرد داشتم از روزای خوش جدیدم لذت میبردم که دوباره همون شد که بود.دیروز شوهرم تعطیل بود میخواستیم بریم بیرون بگردیم شوهرم گفت باشه بعدازظهر که هواهم خنک باشه همون دوستش که گفتم نزدیکمونه زنش مثل اینکه رفته مسافرت یعنی چندروزیه که نیستو شوهرم میره اونورودیروزم نزدیکای ظهر رفت پیشش بعد بهم زنگ زد واسه کارش توضیح دادو گفت دوستش داره میره تو شهر منم واسه اون کارم باهاش میرم منم گفتم باشه بعدش اومدو گفت که نرفته مجبور شدن برگردن چیزی وقت نشد که دوستش زنگ زد بهشو اونم گفت یه سر میرمو میام بعد اومد ناهار خورد نزدیکای 4 بود که گفت من دارم میرم اونطرف منم چون بهم راستشو گفته بود چیزی نگفتم 5.30 بهش زنگ زدم گفت تو دفترم(ما نزدیک محل کارشیم )بهش شک کردم یه مدت بعد دیدم تو حیاط دوستش منم یواشکی دیدشو زدم که چندبار رفت تو خونه دوباره اومد بیرون بهش اس ام دادم که ترجیح دادی یواشکی بری اونطرف واقعا که خیلی بی انصافی تازه داشتم باورت میکردم اونم اس داد که فقط بلدی اعصاب ادمو بهم بریزیو حال ادمو بگیری .اقا ساعت 7:35 اومد من اماده شده بودم گفت چی میگفتی منم لباس دخترمو پرت کردم طرفش همین واسش بس بود که شروع کرد به دادو بیداد کردن که دوباره بهت رو دادم خواستم باهات راه بیام از این به بعد همینه که هست نمیخوای به سلامت وکلی باهام دعوا کرد .بازم روز از نو دارم به مرز جنون میرسم واقعا اشتباه از من بود یعنی من همش باید تحمل کنمو راه بیام
زمانیکه زن ومرد با شناخت تفاوتهای یکدیگر راه احترام متقابل را فراهم می اورند بی درنگ جوانه های عشق امکانی برای شکفتن پیدا می کند
علاقه مندی ها (Bookmarks)