به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 26 , از مجموع 26
  1. #21
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Parastou نمایش پست ها
    سلام
    البته که فرهنگ خانواده ها و اقوام مختلف با هم تفاوت داره اما من این که رو که شما وظیفه داشته باشید دست پر به منزل پدریتون برید رو درک نمی کنم. چون که می گید گذر زندگی شون هم وابسته به کمک شما نیست. درستش اینه که خانواده شما از هرچیزی که باعث ایجاد تنش در زندگی شما می شه حذر کنن. لطفا به این صحبت ها و حالت های شمرده شده توجه نکنید که روی احساستون اثر خوبی نخواهد گذاشت. من فکر می کنم اگر شما هیچ واکنشی نشون ندید همه به روال موجود عادت خواهند کرد. بعدها و وقتی دیگه کسی به چشم وظیفه به کمک یا هدیه ی شما نگاه نمی کرد و همسرتون هم به حسن نیت شما در زندگی پی برد می تونید کاری که دلتون می خواد رو برای خانواده تون انجام بدید. یادتون باشه وظیفه اصلی شما حفظ آرامش زندگیش خودتونه و تا جایی که حقی از کسی ضایع نشده در همین راستا تلاش کنید.
    پرستوی عزیز ممنونم از راهنماییت.
    ببینید تو فامیل ما خرج کردن بچه برای پدر و مادر یه جور وظیفس. حالا اگه خانواده مشکل مالی داشته باشن دیگه بیشتره.
    مادر من از همون روز اول با ازدواجم مخالف بود چون یه سری چیزا طبق میلش نبود و از طرفی چون وسواس فکری داره هرکس دیگه ای هم میومد اوضاع همین بود. الانم هرجور شده تلاششو میکنه ثابت کنه من انتخابم غلط بوده و به شوهرم رو دادم یا اون دوسم نداره.
    اون از اول میگفت من بی عرضه ام و همسرم و خانوادش دارن ازم سواستفاده میکنن.
    پس اصلا نگران این نیست که زندگیم دچار تنش بشه. واقعا این حرفا اصلا حس خوبی بهم نمیده مادرم هربار میگه ما از داماد شانس نیاوردیم فلانی و فلانی عجب دامادایی نصیبشون شده.
    من اصلا نمیتونم جلوی همسرم واکنش نشون بدم چون محاله قبول کنه جدا ازینکه اصلا دست و دلباز نیست خیلی راحت به خودش اجازه میده توهین کنه پس اصلا با همسرم دراین مورد حتی حرف نمیزنم.
    من تمام سعیم حفظ آرامش زندگیمه اما حفظ آرامش روحی خودمو بلد نیستم

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط سردرگم2 نمایش پست ها
    تنهایی عزیز یک راه حل مفید برای آنکه هم مادرت را راضی کنی و هم از جیب مبارک همسر جان خرخ کنی آن است که برای مادر جان خوراکی درست کنی و ببری
    مثلا کیک یا شیرینی درست کن و ببر هم کم هزینه است و هم مادرت خوشحال می شود
    متاسفانه همسرم با اینم مخالفه. یکی دوبار این کارو کردم صداش دراومد که برای من هزینه داره منم دیگه انجام ندادم

  2. #22
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    دوستان سلام.
    همچنان به دلگرمی ها و راهنمایی هاتون نیاز دارم.
    انتظارات مادرم روز به روز داره بیشتر میشه چند وقت پیش اسباب کشی داشتن با اینکه خودم و همسرم تا لحظه آخر که وسایلو چیدن کمکشون کردیم باز متاسفانه روز بعد یکی دوتا از فامیلا رفته بودن خونشون و طبق معمول کلی وسیله برده بودن مادرم سرزنشاشو شروع کرد.
    راستش واقعا دیگه مادرم شورشو درآورده خیلی باعث شرم و خجالته که هرکس میره خونه پدر من وسایل خوراکی میبره و اوناهم با اینکه واقعا محتاج نیستن با خوشحالی قبول میکنن.
    ناگفته نمونه که بلافاصله مادرم با زنگ زدن اینا رو به روم میاره. بارها حتی تو خونشون بودم اینقد میگه بقیه دست پر میان معذب شدم و بهش گفتم اگه دوست نداری بیام خونت دیگه بقیه رو به رخم نکش. من نمیتونم این کارو بکنم لطفا توهم ازین حرفا دست بردار اما بهتر نمیشه.
    از طرف دیگه خانوادم انتظار دارن همسرم یه سری کاراشونو انجام بده و وقتی انجام میده اگه مشکلی پیش بیاد میگن تقصیر اون بود واسه همین وقتی کاری از همسرم میخوان میل نداره انجام بده یا میگه همراهیتون میکنم که باهم اون کارو بکنیم. چون واقعا هرکاری کرده بعدش میگن مشکلات تقصیر اونه.
    حالا به شدت خانوادم با همسرم تنش دارن و این وسط من شدم چوب دوسر طلا واقعا ازین همه دردسر که خانوادم دارن ایجاد میکنن خسته شدم

  3. #23
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام به همگی.
    من به شدت نیاز دارم که بهم لطف کنید و راهنماییم کنید.
    راستش نیاز به آدم بی طرف دارم. تو پست قبلیم گفتم خانوادم با همسرم دچار تنش شدن این وسط من بی اطلاع بودم تا پدرم باهام تماس گرفت که به همسرت بگو دیگه کاری به ما نداشته باشه و...
    حالا خانوادم با منم سرد و سنگینن که چرا بعد اون با پدرم تماس نگرفتم و موضوع رو حل کنم. درحالیکه من هیچ نقشی تو بحث پدر و همسرم نداشتم و اینکه خانوادم همیشه از روز اول انتظار داشتن هرمشکلی پیش میاد من حلش کنم حالا یه طرف خانوادم هستن که انتظار احترام بیشتر دارن و مدام منو تحقیر میکنن که خر شوهرم شدم و معذرت میخوام اون همش داره سواری میگیره و خانوادمو زیر پا گذاشتم و از طرف دیگه همسرمه که تو این مورد درسته یکم تند برخورد کرده اما حق باهاشه خواهش میکنم بگید چیکار کنم

  4. #24
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 10:04]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,442
    امتیاز
    288,382
    سطح
    100
    Points: 288,382, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,624

    تشکرشده 37,121 در 7,019 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام
    شما باید مرزهای زوجی خودتو همسرت را نسبت به خانواده والدینت پررنگ و محکم کنید.
    که این مهم از 2 طریق ممکن است.
    سخت افزاری
    نرم افزاری

    سخت افزاری یعنی کاهش رفت و آمد ، کاهش مدت ماندگاری شما پیش هم و کلا کاهش تعاملات.

    نرم افزاری یعنی کاهش گفتگو و اطلاع دادن و اطلاع گرفتن. تغییر فاز گفتگو، تغییر فضا در زمانهایی که ایشون سرزنش کرده و گلایه می کند.
    سعی کنید بحث نکنید، اخم نکنید، جواب ندهید و زیاد هم نشنوید. دنبال راههایی بگردید که در مواجه با مادرتان سر سخن را خودتون به دست بگیرید و اگر او شروع کرد. در اولین لحظه که مکث کرد تا تنفس کند شما با ظرافت موضوع را به یک موضوع دلخواه و جذاب دیگر که البته از قبل آماده سازی کردید عوض کنید.

    این مهم هست که با همسرتان صحبت کنید و دقیقا و شفاف و رک بگویید انتظارات و حرفهای مادرتان مورد تاکید شما نیست. و تاکید کنید که در کنارش هستید.
    به او بگویید احترام مادر و خانواده اتان را دارید اما برای آسیب ندیدن از حرفها و بحثهای این چنینی سعی در مدیریت رابطه دارید.


    در نهایت هم مدارا، عدم تکرر فکر در این مورد به شما کمک می کند.
    همانطور که مادرتان اجازه ندارد این توقعات را تکرار کند حتما و حتما شما هم به هیچ وجه اجازه ندارید پس از شنیدن حرفها از مادرتان آن را مکرر در ذهنتان تکرار کنید.
    مادرتان یک یا چند بار به شما می گوید و بعد شما در خلوت خود صد مرتبه حرف او را در ذهن تکرار می کنید و یا محکوم می کنید یا تایید می کنید.
    به هر حال ذهن شما هم مهم هست که این حرفها درش به چرخه در نیایند.

    من صحبت سایر دوستان را هم خواندم که بسیار عالی راهنمایی کرده اند و شما حتما استفاده کنید.

  5. 3 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    نیکیا (یکشنبه 03 شهریور 98), رنگین (یکشنبه 03 شهریور 98), زن ایرانی (یکشنبه 20 مرداد 98)

  6. #25
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها
    با سلام و احترام
    شما باید مرزهای زوجی خودتو همسرت را نسبت به خانواده والدینت پررنگ و محکم کنید.
    که این مهم از 2 طریق ممکن است.
    سخت افزاری
    نرم افزاری

    سخت افزاری یعنی کاهش رفت و آمد ، کاهش مدت ماندگاری شما پیش هم و کلا کاهش تعاملات.

    نرم افزاری یعنی کاهش گفتگو و اطلاع دادن و اطلاع گرفتن. تغییر فاز گفتگو، تغییر فضا در زمانهایی که ایشون سرزنش کرده و گلایه می کند.
    سعی کنید بحث نکنید، اخم نکنید، جواب ندهید و زیاد هم نشنوید. دنبال راههایی بگردید که در مواجه با مادرتان سر سخن را خودتون به دست بگیرید و اگر او شروع کرد. در اولین لحظه که مکث کرد تا تنفس کند شما با ظرافت موضوع را به یک موضوع دلخواه و جذاب دیگر که البته از قبل آماده سازی کردید عوض کنید.

    این مهم هست که با همسرتان صحبت کنید و دقیقا و شفاف و رک بگویید انتظارات و حرفهای مادرتان مورد تاکید شما نیست. و تاکید کنید که در کنارش هستید.
    به او بگویید احترام مادر و خانواده اتان را دارید اما برای آسیب ندیدن از حرفها و بحثهای این چنینی سعی در مدیریت رابطه دارید.


    در نهایت هم مدارا، عدم تکرر فکر در این مورد به شما کمک می کند.
    همانطور که مادرتان اجازه ندارد این توقعات را تکرار کند حتما و حتما شما هم به هیچ وجه اجازه ندارید پس از شنیدن حرفها از مادرتان آن را مکرر در ذهنتان تکرار کنید.
    مادرتان یک یا چند بار به شما می گوید و بعد شما در خلوت خود صد مرتبه حرف او را در ذهن تکرار می کنید و یا محکوم می کنید یا تایید می کنید.
    به هر حال ذهن شما هم مهم هست که این حرفها درش به چرخه در نیایند.

    من صحبت سایر دوستان را هم خواندم که بسیار عالی راهنمایی کرده اند و شما حتما استفاده کنید.
    باسلام خدمت شما مدیر عزیز و تشکر بابت اینکه تاپیک منو لایق توجهتون دیدین خیلی سپاسگزارم.
    از راهنمایی های ارزنده شما و دوستان بی نهایت ممنونم تو این مدت راهنماییاتون رو به کار گرفتم و کمتر رفت و آمد کردم و پای صحبتای مادرمم ننشستم.
    خدارو شکر تونستم باهمسرم همراهی کنم و ایشونم متوجه شدن که قصد من همراهی با خانوادم نیست قبلا نمیتونستم رک بیان کنم چون احساس گناه میکردم که خانوادمو زیر پا گذاشتم خوشبختانه تو این مورد واقعا دیگه بین من و همسرم تنشی نیست.
    اما متاسفانه با عذاب وجدان و احساس گناهی که از بچگی باهاش بزرگ شدم نتونستم کنار بیام اینکه مادرم مدام میگه دختر و پسر باید به خانواده توجه کنن اگه نکنن بی لیاقتن باعث حس گناه درمن میشه که نتونستم پولایی که برام خرج کردن رو جبران کنم.
    از طرف دیگه پدرم سر موضوعی که توی پست قبلی گفتم با همسرم مشکل داره. متاسفانه خانواده من واسه مشکلاتشون دنبال مقصرن و این دفعه مقصر همسر من شده پدرم بخاطر موضوعی که توی دو پست آخر گفتم به شدت باهاش سرد و سنگینه حتی همسرم باهاش تماس میگیره سرد برخورد میکنه و مدام میگن ما فک میکردیم مثل پسرمونه اما نیست.
    همسرمم چون این رفتارو میبینه میگه با این کاراشون چطوری میتونم مثل پسرشون باشم و متاسفانه این تنشا همش وارد زندگی ما میشه.

  7. کاربر روبرو از پست مفید tanhaeii تشکرکرده است .

    نیکیا (یکشنبه 03 شهریور 98)

  8. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 24 آبان 99 [ 11:15]
    تاریخ عضویت
    1397-12-04
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    3,014
    سطح
    33
    Points: 3,014, Level: 33
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    16

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما یه کم حد و مرزتو با خانواده مشخص کن
    پدر و مادر به میل خودشون بچه رو بدنیا میارن و براش خرج می کنن تا بزرگ بشه. نه مسی اجبارشون کرده نه کسی ازشون خواهش کرده
    این سیستم مریض پرستش پدر و مادر ، فرهنگ کاملا غلطیه.

  9. کاربر روبرو از پست مفید roodabeh_persian تشکرکرده است .

    نیکیا (دوشنبه 11 شهریور 98)


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:27 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.