به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 107
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 اسفند 90 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1390-8-29
    نوشته ها
    240
    امتیاز
    1,896
    سطح
    25
    Points: 1,896, Level: 25
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    287

    تشکرشده 292 در 154 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بهم بگید چی کار کنم؟!!!!!!!

    سلام
    اقلیما جان در مورد ابراز احساسات همسرت ایا قبل ازدواج ابراز میکرده؟ جوری بوده که تورو ارضا کنه؟
    اگه که اینطور بوده و الان تغییر کرده و دیگه هیچ خبری از اون حرفا نیست بهتره که تو به یادش بیاری اما با سیاست و مهارت خیلی حرفش اسونه اما باید تلاشت رو کنی مثلا با محبت بهش یاد بده البتع اینکار صبر زیادی می خواد ولی با گذشت زمان به مرور یاد میگیره که تو چقدر دوستش داری و مستحق عشق همسرت هستی هرچی خوش برخوردتر نتیجه ی بهتر.
    عزیزم بذار این زمان بگذره به خصوصیات مثبت همسرت بیشتر فکر کن و خصوصیات منفیش رو بسنج اگه مثبت ها ارزش بیشتری داره سعی کن با هر مهارتی که شده منفی هاشو تو درست کنی که در این مورد مشاور و روانشناس مجرب بسیار کمک میکنه بهت.
    در مورد روابط مادرشوهر و همسرت با آقای همدردی موافقم تو اگه بتونی همسرت رو متعاقد کنی که به تو هم کمک کنه کم کم همون رفتارها رو با تو هم خواهد داشت یه بار دیگه نظر همدردی رو بخون.
    عزیزم به نظر من تو بیشتر ناراحتی هاتو میریزی توی خودت بعد بجای درست بیان کردنش به شوهرت میپری و خب معلومه که اونم اروم نمیشینه و واکنش نشون میده و بجای بهتر عمل کردن بدتر میکنه.
    به نظرم اگه چیزی ازارت داد مثل مسئله باغ و خونه بجای پریدن بهش بهتر بود آخر شب باهاش حرف میزدی و میگفتی که چرا ناراحتی با کلام ارام و پر محبت عزیزم یکم در این مورد باید تغییر کنی تو توی ذهن خودت تفسیر میکنی و بجای حرف زدن پریدن به همسرت رو انتخاب میکنی و این از روی عصبانیتته عزیزم سعیتو بکن امتحانش می ارزه واسه زندگیته
    بهتره بعد از این چند روز فاصله شروع به تغییر این روش کنی همسرت دوستت داره که درخواست جدایی تورو قبول نکرده دوستت داره که بعد از جر و بحث باهات رابطه برقرار کرده و باور کن همین روابط جنسی میتونه خیلی از دعوا هارو به دست فراموشی بسپاره به شرطی که تو اونو منفی برداشت نکنی و عشق همسرت به تو بدونیش.
    به امید روزهای روشن
    توکل به خدا

  2. کاربر روبرو از پست مفید فرانک68 تشکرکرده است .

    فرانک68 (سه شنبه 04 بهمن 90)

  3. #22
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    149
    Array

    RE: بهم بگید چی کار کنم؟!!!!!!!

    سلام فرانک جان
    آره خیلی خوب بود یادمه اوایل آشناییمون تاصبح به هم sms می دادیم و حرفاش پر از حرفای عاشقونه بود
    یادمه جونم به جونش بند بود
    یادمه یهم می گفت دوستم داره
    ولی حالا چی پریشب تا صبح گریه کردم و اصلا براش مهم نبود.....
    چی جوری یادش بیارم
    همش میگه ازت کینه دارم
    همش میگه ازت ناراحتم

    همدردی عزیز شما یه آقا هستید و بیشتر با افکار آقایون بیشتر آشنایید
    بهم بگید چه طوری می تونم بهش بگم نیازهامو؟
    چهطوری اینهمه دلخوری و ناراحتی که بینمون هست حل کنم؟
    چه طوری خودمو کنترل کنم
    چه طوری نزارم این اشک لعنتیم که ازش متنفرم نزارم سرازیر بشه

    حرفاتون بهم دلگرمی میده
    بهم میگه که تنها نیستم
    خیلی احساس تنهایی می کنم
    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]

  4. #23
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1389-10-14
    نوشته ها
    2,085
    امتیاز
    11,615
    سطح
    70
    Points: 11,615, Level: 70
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    12,283

    تشکرشده 12,256 در 2,217 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: به دنبال ثبات و آرامش

    با سلام،

    این تاپیک دیروز ایجاد شده و خیلی زود به صفحه 3 رسیده. دوستان دقت کنند که ظرفیت تاپیک های مشاوره ای 5 صفحه (50 پست) می باشد و تاپیک قفل خواهد شد.

    بنابراین از ارسال پست های چتگونه خودداری کنید.

    با تشکر.

  5. کاربر روبرو از پست مفید hamed65 تشکرکرده است .

    hamed65 (پنجشنبه 06 بهمن 90)

  6. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 اسفند 90 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1390-8-29
    نوشته ها
    240
    امتیاز
    1,896
    سطح
    25
    Points: 1,896, Level: 25
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    287

    تشکرشده 292 در 154 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: به دنبال ثبات و آرامش

    اقلیما جان
    قبل از ازدواج چون مالکیت وجود نداره این حرفا زیاد رد و بدل میشه حتی مرد زندگی الان اون موقع یه فرشته خودشو نشون میده بعد که مال خودشون شد دیگه اون عشق و محبت از نظرشون بی اهمیت میشه
    اگه الان به گریه هات توجهی نمی کنه چون واسش عادی شده و باید بدونی این چیزا واسشون زود عادی میشه
    تو بهترین کار در قدم اولت اینه که خودتو قوی تر کنی جوری که در برابر مشکلات به جای اشک توی چشمات یه راه خوب توی ذهنت بیاد (سیاست- مهارت) این دوتا چیز هیچ وقت واسه مرد عادی نمیشه چون توی مشکلات مختلف راه های مختلفی بکار گرفته میشه اما گریه همیشه گریه است و مرد به چشم میبینه و اعصابش خورد میشه و بعد هم عادی میشه دیگه واسش.
    پس اول : ضعیف بودن رو به هر سختی که شده باهاش مبارزه کن.
    دوم: سعی کن در برابر مشکلات با همسرت وقتیکه اروم بودی به صحبت بپردازی نه جنگ اینطور که معلومه تو اول می پری و درونت رو تخلیه میکنی بعد هم میخوای همه چیز درست شه که خب نمیشه
    شاید حرف زدن در مورد مشکلت تغییری توی رفتار همسرت ایجاد نکنه شاید هم بکنه اما اگه تاثیری نداشت بعد وارد عملش میکنی مثلا با مهارت هایی که باید یاد بگیری به ایشون میفهمونی که چی ناراحتت میکنه میدونم توی حرف ساده است اما نشدنی هم نیست
    چرا از یه روانشناس کمک نمیگیری؟بهتر از گوشه خونه نشستن و غصه خوردنه نه؟؟
    عزیزم نگران نباش این بی اهمیتی همسرت دلیل بر عادی شدنه نه چیز دیگه ای باور کن
    تو میتونی .
    از خدا کمک بخواه
    خواهش میکنم یکم اروم باش تو می توتی - مشاوره یادت نره قدم ها رو بردار

    یادم رفت بگم تو بتونی به خودت مسلط شی و ضعیف بودن رو توی خودت از بین ببیری بقیه چیزا دستت میاد و میفهمی چی بگی کجا و کی حرفت رو بزنی و و و ....
    موفق باشی
    دعایت میکنم

  7. 2 کاربر از پست مفید فرانک68 تشکرکرده اند .

    فرانک68 (شنبه 29 بهمن 90)

  8. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 30 آذر 91 [ 14:54]
    تاریخ عضویت
    1390-10-19
    نوشته ها
    147
    امتیاز
    1,391
    سطح
    20
    Points: 1,391, Level: 20
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    611

    تشکرشده 614 در 130 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: به دنبال ثبات و آرامش

    اقلیمای عزیز.
    زندگی مشترک مثل الاکلنگ میمونه. تا وقتی که دو طرف توازن نداشته باشن، اصطکاک و ناراحتی وجود داره.
    فقط نکته اش اینه که معیارهایی که دو طرف الاکلنگ رو باید باهاش سنجید با هم برابر نیستن. مثلا اگه تو از همسرت همکاری می خوایی معنیش این نیست که باید به اون هم همکاری بدی. چه بسا اگه بخوایی توی کاراش کمکش کنی، حتی بهش بر بخوره (مثال میزنم ها، همه ی آدم ها یه شکل نیستن). ممکنه همسرت به آرامش نیاز داشته باشه به جای همکاری.
    اقلیما، تا توازن برقرار نباشه، نمیتونی انتظار برآورده شدن نیازهاتو داشته باشی.
    من حس می کنم توازن توی زندگیتون بهم خورده.
    سعی کن توی مرحله اول روی دلخوری ها و ناراحتی هاتون کار کنی. فقط یه شرط داره (اگه دوس داری موفق شی). سعی کن از خودت بیایی بیرون، سعی کن یه آدم غریبه بشی و فارغ از اینکه تو اقلیما هستی، به درد دلای همسرت گوش بدی. اصلا فکر کن تو زنش نیستی و صرفا داره برات درد و دل میکنه. ببین درد دلش چیه! ببین از چی ناراحته! ببین از چی کینه داره.
    فقط باید سعی کنی به سمت صحیحی قضیه رو بکشونی. مثلا وقتی صحبت کردین، اگه همسرت بهت گفت ازت بدم میاد، اولا ناراحت نشو یا حداقل عکس العمل نشون نده و دوما سمت و سو بده به حرفاش. مثا بگو از چیه من بدت میاد. میگه از رفتارت بدم میاد (الان خیلی بهتر شد، از خوده تو بدش نمیاد بلکه از رفتارت ناراحته). بگو از کدوم رفتارای من بدت میاد. میگه از اینکه . . .
    و این طوری میشه مشکل رو درست تعریف کرد. و بعدش رفت به سوی حلش.
    بعد از اینکه حسن نیتت رو دید و فهمید که تو داری به مشکلاتش توجه میکنی، تو هم میتونی ناراحتی هاتو بیان کنی.
    ولی با همون قانونی که گفتم. کلی حرف نزن. توهین آمیز نباشه حرفات. سازنده باشه. یعنی روی کلماتت کار کن.
    مثلا نگو من وقتی با دوستات میری بیرون ازت متنفر میشم. اولا که از خودش که نفرت نداری، از کارش نفرت داری. پس جمله ات رو اصلاح کن: من از اینکه با دوستات میری بیرون و منو تنها میزاری نفرت دارم.
    بعد میبینی که ربطی به دوستاشم نداره، یعنی اگه بدون اونها هم بره بیرون و تورو تنها بزاره ناراحت میشی (نفرت داشتن جمله ی خوبی نیست، تو ناراحت میشی اون موقع ها). جمله تو اصلاح کن: من ناراحت میشم از اینکه منو تنها بزاری و بری بیرون.
    الان اگه خوب دقت کنی، مفهوم این دو جمله یکیه و تاثیرگذاریشون زمین تا اسمون فرق میکنه.
    در آخر هم سعی کن به خودت مسلط باشی و خیلی گریه و زاری نکنی پیشش. چون همون طوری که فرانک گقت براش عادی میشه و بعدشم مردا از زن های ضعیف خوششون نمیاد (یعنی در اصل میترسن، از این میترسن که اگه یه اتفاقی توی زندگی بیافته این زن قدرت ایستادگی نداره و جا میزنه).
    مطمئنم موفق میشی. :)
    راستی اینا همش نظرات شخصیه منه و اصلا علمی نیست. ممکنه دوستان دیگه بهتر بتونن کمکت کنن.

  9. 4 کاربر از پست مفید hamdardi1390 تشکرکرده اند .

    hamdardi1390 (سه شنبه 16 اسفند 90)

  10. #26
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    149
    Array

    RE: به دنبال ثبات و آرامش

    سلام
    از دوستان خوبم خیلی خیلی ممنونم که منو تو شرایط سخت همراهی کردن و تنهام نذاشتن
    بلاخره بعد حدود یه هفته دعوا و درگیری آتش بس در خانه ما حکفرما شد و با هم آشتی کردیم
    خیلی از مسائل بصورت حل نشده باقی موند
    دیروزم مهمون داشتیم و همسرم از صبح بهم کمک کرد و همراهی کرد
    این چند روزم خیلی مهربونتر بود
    ولی خانواده اش نمی دونم چرا دوباره برام قیافه گرفتن در حالیکه هیچ مشکلی با اونا نبود نمی دونم شایدم همسرم چیزی رو منتقل کرده که ازش پرسیدم گفت نه من حرفی نزدم
    حالا من در مقابل کم محلی های خانواده همسرم منم کم محلی کنم و یا چی کار کنم
    من هفته پیش طبق معمول بر خلاف کم محلی هاشون باهاشون تماس می گرفتم ولی حالا دیگه داره بهم بر می خوره و دوست ندارم باهام اینطوری رفتار بشه
    به نظرتون چی کار کنم؟
    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]

  11. #27
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    149
    Array

    RE: به دنبال ثبات و آرامش

    سلام به همه دوستان خوب
    مدتی بود خوب اوضاع دستم بود و احساسات خوبس داشتم
    همسر گرامی هم خیلی بهتر شده بود
    خواهش می کنم بهم کمک کنید
    همه این ها تا زمانی بود که پنج شنبه دوباره رفتیم خونه مادر و پدر همسرم
    من کلیدمو خونه جا گذاشته بودم و مجبور شدم بعد از کلاسم پنج شنبه ظهر برم خونه مادر و پدر همسرم
    همه چیز خوب بود همسرم بعد از ظهر اومد و من برای اولین بار با اونا ناهار تنها بودم
    همسرم اینگار همه چیز یادش رفته بودم تمام محبت و توجه شو قلمبه کرده بود به مادرش و اصلا من به کل یادش رفته بود
    عصری رفتیم خرید که به اصرار من مادر همسرم هم باهامون اومد
    اونجا هم همش چسبیده بود به مادرش اینگار که تازه نامزد کردند!!!
    بیچاره مادرش هی می خواست با من حرف بزنه که من ناراحت نشم
    خیلی احساس بدی داشتم
    ولی خودمو کنترل کردم که هیچ کس از این حالم باخبر نشه
    هرچند شوهرم فهمید به قول خودش میگه من حتی از نفس کشیدنت می فهمم حالتو
    آخرشب اومدیم خونه که دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و دوباره دعوامون شد و منم بهش گفتم تو فقط به درد پدر و مادرت می خوری و به درد هیچ چیز دیگه ای نمی خوری
    بهش گفتم به تو فقط یاد دادن که چه جوری با پدر و مادرت رفتار کنی و هیچ چیز دیگه ای به تو یاد ندادند گفتم برای عیدم بلیط دو نفره برای خودتو مامانت بگیر دو تایی برید سفر
    الانم قهریم
    من واقعا اینجور وقتا نمی تونم دیگه خودمو قانع کنم و اوضاع رو کنترل کنم
    بهم بگید چی کار کنم
    این دو هفته که باهم خوب بودیم طوری بود که همسرم که هیچ وقت ابراز احساسات کلامی بهم نمی کرد بهم گفت عزیزم !!
    ولی باز من همه چیزو بهم زدم
    من واقعا نمی تونم اینجور وقتا هیچ چیزو تحمل کنم

    آیا واقعا همه مردا اینطوریند[b]
    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]

  12. #28
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 03 آبان 98 [ 02:40]
    تاریخ عضویت
    1390-2-27
    نوشته ها
    480
    امتیاز
    12,382
    سطح
    72
    Points: 12,382, Level: 72
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 66.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    645

    تشکرشده 634 در 321 پست

    Rep Power
    62
    Array

    RE: به دنبال ثبات و آرامش

    اقلیما دنبال چی میگردی دختر؟؟
    میخوای به چه نتیجه ای برسی بخدا این حساسیت ها همسرت زده تر میکنه و از خودت دور تر .
    من که واقعا" نمیدونم دیگه از دست این کارات چی بگم ؟؟؟؟
    خدایی داری گیر میدی همسرت میخواد بهتر شه هی همه چیو داری خراب میکنی

  13. کاربر روبرو از پست مفید sahra100 تشکرکرده است .

    sahra100 (شنبه 29 بهمن 90)

  14. #29
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    149
    Array

    RE: به دنبال ثبات و آرامش

    نمی دونم
    فقط خیلی خسته شدم
    آره اون خیلی خوب شده بود
    من خیلی بدم
    گاهی نمی دونم چرا اینقدر بد میشم
    دوباره اوضاع کاریش هم بهم ریخته نمی دونم شاید اونم باشه
    خلاصه که من نمی دونم چرا گاهی اینجوری میشم
    ولی ایندفعه سعی کردم بیشتر خودمو تو دعوامون کنترل کنم
    نمی دونم چرا اینقدر زود عصیانی میشم و نمی تونم خودمو کنترل کنم
    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]

  15. کاربر روبرو از پست مفید eghlima تشکرکرده است .

    eghlima (شنبه 29 بهمن 90)

  16. #30
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    149
    Array

    RE: به دنبال ثبات و آرامش

    ممنون ساناز جان
    من مشکلم اینه که بانک عاطفیم از جانب همسرم اینقدر کمه و یا شاید مدلش درست نیست که منو اینجوری می کنه
    راستش اگه قبلش ار نظر احساسی منو پر کرده بود شاید اینجوری بهم نمی ریختم
    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]


 
صفحه 3 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.