به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 37
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 دی 91 [ 23:03]
    تاریخ عضویت
    1390-10-10
    نوشته ها
    115
    امتیاز
    1,252
    سطح
    19
    Points: 1,252, Level: 19
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    457

    تشکرشده 463 در 95 پست

    Rep Power
    24
    Array

    RE: عليرغم همه خوبيهاي همسرم ،‌ از انتخابم پشيمانم .

    سلام .

    اينم همه مدلهايي كه ميتونستم زندگي كنم :

    الان تمام هزينه هايي كه خانوادم براي من انجام دادن و خواهند داد (بابت مراسم بله برون ، نامزدي ، جهاز و مقداري هم كمك براي خريد منزل ) حدودا مبلغ قابل توجهي ميشه .(به علاوه اينكه قبلا هم چند جا سرمايه گذاري كردم ) همه اين پول رو ميبردم يه كشور ديگه و يه زندگي براي خودم (تنها خودم ) تشكيل ميدادم . ادامه تحصيل ميدادم و در نهايت حتي اگر مورد مناسبي براي ازدواجم پيش نميومد تا انتها مجرد ميموندم . اما به همه اهداف شخصيم ميرسيدم .
    من علاقه چنداني به زندگي خانوادگي ندارم . چون هميشه احساس كردم براي خانومها اتلاف وقته .من متاسفانه علاقه اي به بچه و ... ندارم .

    با كسي ازدواج ميكردم كه عقايدي شبيه خودم داشت . از ايران ميرفتيم بچه دار هم نميشديم . آدمهايي كه صبح تا شب درس ميخونند و نهايتا به تفريح خودشون ميرسند .

    همسر من هميشه معتقده آدم نبايد خلاف جهت زندگي كنه . البته اصراري براي زود بچه دار شدن نداره ،‌اما در كل بچه رو (در شرايطي كه آدم توان بچه دار شدن داشته باشه )جز لاينفك زندگي ميدونه .

    ميدونيد من واقعا آدم مسئوليت پذيري هستم . اگر اينطوري حرف ميزنم دليل بر اين نيست كه آدم بي عاطفه يا مسئوليت گريزي هستم . اينها فقط واگويه هاي دلمه . وگرنه باور كنيد هم بي نهايت همسرم رو دوست دارم هم احترامش رو دارم و هم اينكه براي زندگيم كم نميزارم .

    اگر اينجا دردودل ميكنم چون اگر اين حرفهارو به كسي بگم اول اينكه باور نميكنه دوم اينكه نميخوام وجهه زندگيم جلوي كسي خدشه دار شه .
    از مسئوليت ازدواج هم گريزون نيستم . چون تجربه دارم . باور كنيد همين الان تقريبا 8 ساله تمام مسئوليتهاي خونه مادريم به عهده منه . از خريد مايحتاج گرفته تا راه انداختن مهمونيهاي 100 نفره . شايد اگه برم سر زندگيم مسئوليتم كمتر هم بشه !

    برام دعا كنيد كه به اين باور برسم كه بهترين كارو انجام دادم .




  2. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 آبان 91 [ 14:04]
    تاریخ عضویت
    1390-10-28
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    808
    سطح
    15
    Points: 808, Level: 15
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عليرغم همه خوبيهاي همسرم ،‌ از انتخابم پشيمانم .

    سلام
    عزیزیم اگر شما از زندگی مشترک خوشت نمی یومد به چه اجازه ای با زندگی یکی دیگه داری بازی می کنی
    مگه روسری هست که بخری بعد بگی پشیمون شدم
    ادعای روشنفکری هم داری
    این اشتباه خودت بوده باید به بهترین صورت حلش کنی
    این نمی شه که یه روز آدم ازدواج کنه 6 ماه بعد تازه یاد هدفهای مهمش بیفته
    بله هدفهاتون ارزشمند هست خیلی ها مثل شما فکر می کنن اما اگر این قدر هدفهاتو دوست داشتی نباید وارد زندگی مشترک می شدی
    من اصلا قصد ناراحت کردن شما رو ندارم اما گاهی وقتا لازمه آدم با خودش خلوت کنه و قدر چیزهایی که داره رو بدونه یه دور تو تالار بزن و از ته دل بشین درکشون کن
    چه زندگی های سختی رو دارن با چنگ و دندون حفظ می کنن


    یه موقع هایی باید واقعا قدر نعمت های دور برت رو بدونی
    از یه نگاه دیگه به زندگی نگاه کن
    بیبین اگه می شه درستش کنی چون اگه خراب شه ساختنش خیلی سخت تر می شه

    فکر کن
    تو تنهاییت خیلی فکر کن

  3. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 دی 91 [ 23:03]
    تاریخ عضویت
    1390-10-10
    نوشته ها
    115
    امتیاز
    1,252
    سطح
    19
    Points: 1,252, Level: 19
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    457

    تشکرشده 463 در 95 پست

    Rep Power
    24
    Array

    RE: عليرغم همه خوبيهاي همسرم ،‌ از انتخابم پشيمانم .

    دوستهاي خوبم دلم خيلي گرفته . نميخواين كمكم كنيد ؟

    دوست گلم زندگي آرام ، من با زندگي كسي بازي نكردم . اگر همه حرفهاي منو خوب ميخوندين گفته بودم كه حتي جوري برخورد ميكنم كه همسرم به هيچ وجه اذيت نشن . از هيچ لحاظ هم كم نگذاشته ام .

    امروز با خواهرام سر موضوع خريد جهيزيه بحث كردم . باور كنيد حتي مارك لوازم من رو هم اونها انتخاب ميكنند . دلم خيلي گرفته . خيلي بده كه چند نفر ديگه رو براي ساده ترين چيزها بايد راضي كرد . نميدونم . احساس ميكنم همه زندگيمو اونها انتخاب كردن . خسته ام .

    مدام با خودم زمزمه ميكنم :
    من نه آنم كه زبوني كشم از چرخ فلك / چرخ بر هم زنم ار غير مرادم گردد

    اما باور كنيد انگار توانشو ندارم .

  4. #24
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 شهریور 00 [ 00:15]
    تاریخ عضویت
    1390-2-04
    نوشته ها
    909
    امتیاز
    16,852
    سطح
    83
    Points: 16,852, Level: 83
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 498
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,315

    تشکرشده 3,200 در 813 پست

    Rep Power
    116
    Array

    RE: عليرغم همه خوبيهاي همسرم ،‌ از انتخابم پشيمانم .

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار رهنورد
    خيلي بده كه چند نفر ديگه رو براي ساده ترين چيزها بايد راضي كرد . نميدونم . احساس ميكنم همه زندگيمو اونها انتخاب كردن . خسته ام .
    دوست عزیز

    نکته اصلی رو خودتت گفتی.

    به نظر من مشکل شما از آنجا نشات میگیره که برای آن چیزایی که خودتت دوست داری و ارزش

    می دونی و هدفت هست تلاش و پافشاری نمی کنی.

    بخاطر چیزهایی که دیگران ارزش می دانند و اهمیت می دهند شما مسیر زندگیت رو عوض

    می کنی و بعد دچار گیجی و سردر گمی میشی.

    به نظر من اگه انسان برای آنچه واقعا و از صمیم قلب دوست داره و هدفش هست تلاش نکنه

    مجبوره چیزها و اهداف و ارزشهایی رو دوست داشته باشه که دیگران براش دیکته کردند.

    بهترین کار الان اینه که روی اعتماد به نفست کار کنی و سعی کنی تصمیمات زندگیت رو خودت بگیری.

    لطفا خودت مسیر زندگیت رو مشخص کن تا این احساسهای بد درونت رو ویران نکنه.

    مطمئن باش که اگه تصمیمی رو خودت بگیری اگر غلط و نادرست هم باشه چون خودت

    انتخاب کردی مسئولیت درست و غلط اون رو هم می پذیری و به دنبال حل مشکلاتت می ری.

    ممکنه خیلی ها بدنبال همسر و زندگی مشترک باشند ولی شما در درونت چنین انتخابی را قبول نداری.

    هیچ خطا یا گناهی هم نیست نمی توان برای زندگی همه نسخه یکسان پیچید.

    انسانها موجودات بسیار پیچیده وبا طرز فکرها و روشهای مختلف هستند.

    بهترین کار اینست که عقاید یکدیگر را بپذیزیم و به عقاید هم احترام بگذاریم.

    خوب گذشته ها گذشته ولی در مورد تصمیمات آینده سعی کن بااراده تر و مصمم تر باشی.

    در غیر اینصورت همیشه با خودتت درگیر خواهی بود.

    موفق باشی.





  5. کاربر روبرو از پست مفید sanjab تشکرکرده است .

    sanjab (چهارشنبه 28 دی 90)

  6. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 دی 91 [ 23:03]
    تاریخ عضویت
    1390-10-10
    نوشته ها
    115
    امتیاز
    1,252
    سطح
    19
    Points: 1,252, Level: 19
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    457

    تشکرشده 463 در 95 پست

    Rep Power
    24
    Array

    RE: عليرغم همه خوبيهاي همسرم ،‌ از انتخابم پشيمانم .

    از همه جا كه خسته ميشم با خودم ميگم كاش به هيچ كسي تعهدي نداشتم ، رها ميكردم و ميرفتم .

    اگر حرفي هست بگين تا آروم شم .

  7. #26
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array

    RE: عليرغم همه خوبيهاي همسرم ،‌ از انتخابم پشيمانم .

    عزیزم اون مدلهایی که فکر می کنی از این به بعد هم می تونی زندگی کنی بگو.


    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار رهنورد
    سلام .

    اينم همه مدلهايي كه ميتونستم زندگي كنم :

    الان تمام هزينه هايي كه خانوادم براي من انجام دادن و خواهند داد (بابت مراسم بله برون ، نامزدي ، جهاز و مقداري هم كمك براي خريد منزل ) حدودا مبلغ قابل توجهي ميشه .(به علاوه اينكه قبلا هم چند جا سرمايه گذاري كردم ) همه اين پول رو ميبردم يه كشور ديگه و يه زندگي براي خودم (تنها خودم ) تشكيل ميدادم . ادامه تحصيل ميدادم و در نهايت حتي اگر مورد مناسبي براي ازدواجم پيش نميومد تا انتها مجرد ميموندم . اما به همه اهداف شخصيم ميرسيدم .

    عزیزم نمی دونم در چه سن و سالی هستی اما انسان تا یک سنی میتونه فقط به اهداف شخصیش فکر کنه و از رسیدن به اونها رضایت داشته باشه. از یک جایی ادم دلش می خواد کمی مفید تر باشه. از لحاظ روحی احساس کنه داره ارتقائ پیدا می کنه و اونهم در کانون خانواده است که این اتفاق میافته. راستش چند وقت پیش یکی از استادهامون رو دیدم . سنش تقریبا 50 ساله و به تمام درجه های علمی تو جهان رسیده. می گفت من الان پیر شدم و دیگه کاری نیست که تو زمینه کاریم انجام نداده باشم. دیگه انگیزه شخصی ای برای ادامه کارام ندارم. اینو گفتم تا بدونی این انگیزه های شخصی تا یک جایی می تونن ادمو به جلو بکشن از یک جایی به بعد نیاز داری انگیزه های غیر شخصیت و انگیزه هایی که بیشتر با روحت سر و کار داره رو لحاظ کنی. اگر می خواستی فقط به اهداف شخصیت برسی کم کم رشد تنها خود بینی رو در خودت می دیدی. یک مساله ای که یادم رفت بگم چرا فکر می کنی تنها وقتی می تونستی به اهداف شخصیت برسی که مجرد می موندی و می رفتی خارج. مگر اهداف شخصیت چی بودن؟

    من علاقه چنداني به زندگي خانوادگي ندارم . چون هميشه احساس كردم براي خانومها اتلاف وقته .من متاسفانه علاقه اي به بچه و ... ندارم .

    عزیزم الان شاید این احساس رو داشته باشی چون تو یک خانواده ای بودی که مسولیت زندگی زیاد رو دوشت بوده و کمی خسته شدی. اینکه علاقه ای به بچه نداری من فکر می کنم یک دلیلش اینه که فکر می کنی مجبوری بچه داشته باشی و دلیل دومش اینه که فکر می کنی اومدن بچه شما رو از اهدافت دور می کنه. البته این چیزی هست که من برداشت کردم شاید نادرست باشه.

    با كسي ازدواج ميكردم كه عقايدي شبيه خودم داشت . از ايران ميرفتيم بچه دار هم نميشديم . آدمهايي كه صبح تا شب درس ميخونند و نهايتا به تفريح خودشون ميرسند .

    ایا الان همسرت تمام عقایدش شبیه شما نیست یا فقط در زمینه از ایران رفتن شبیه شما نیست؟ الان خواهش می کنم صادقانه بگو واقعا چه احساسی نسبت به ادمهایی که صبح تا شب درس می خونن و اخر هم به تفریحات خودشون می رسن داری؟


    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  8. کاربر روبرو از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده است .

    deljoo_deltang (چهارشنبه 28 دی 90)

  9. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 دی 91 [ 23:03]
    تاریخ عضویت
    1390-10-10
    نوشته ها
    115
    امتیاز
    1,252
    سطح
    19
    Points: 1,252, Level: 19
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    457

    تشکرشده 463 در 95 پست

    Rep Power
    24
    Array

    RE: عليرغم همه خوبيهاي همسرم ،‌ از انتخابم پشيمانم .

    صادقانه بگم ؟
    خوب راستش شايد اولش خيلي دلفريب باشه . اما آخرش رو نميدونم . يعني اينكه مطمئن نيستم ميشه هميشه همينطوري بود و راضي هم بود .

    اما مدلي كه الان فكر ميكنم ازين به بعد هم ميتونم ادمه بدم اينه كه باز هم درس بخونم .

    خانوم دلجو كه واقعا هم دلجويي ميكنيد ، من مشكلات خيلي بزرگي توي زندگيم داشتم . تا شروع تحصيلات دانشگاهيم من زندگي آرومي داشتم اما بعد ازون مشكلات خانوداگي عجيبي رو گذروندم . روزي نبود كه بي دليل از برادرم كتك نخورم و و اون منو از خونه بيرون نكنه . تهمتي نبود كه به من نزنه . يه جورايي دوران وحشتناكي بود . من جز نفرات برتر كنكور بودم . اگر اون جريانات نبود الان بايد دكترا ميخوندم . 3 سال افسردگي گرفتم و دارو مصرف كردم .
    داشتم يواش يواش با همه چيز كنار ميومدم كه ازدواج كردم .
    الان با اين كه 25 سالمه اما واقعا خسته هستم و احساس ميكنم دير شد . تمام هم رده هاي من الان دكتراهاشونو دارن ميگيرن . هميشه ميگم زندگي ام بر خلاف آرزوهايم گذشت .
    ديگه براي من ديره . الان فوق شروع كنم ،‌ بعد دكترا . پس ديگه كي بچه دار شم ؟ سردرگمي منو متوجه هستين ؟
    من نبايد الان در اين شرايط ميبودم . به خدا كم آوردم .

    تنها شرطي كه با همسرم كردم اين بود كه درس بخونم ، اونهم گفت تا هر مقطعي كه بخواي بخوني همراهيت ميكنم . اما الان از نفس ازدواج بدم مياد . اگر به من ميگفتن اين يه رابطه دوستيه انقدر مشكل نداشتم كه حالا ازدواجه . اگر برم جلوتر و كم بيارم چي ؟

    كاش حسابي به زندگيم سروسامون ميدادم بعد ازدواج ميكردم .
    اما انگار دنيا واسه كسي صبر نميكنه .

  10. #28
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اردیبهشت 91 [ 00:38]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    1,008
    سطح
    17
    Points: 1,008, Level: 17
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    52

    تشکرشده 52 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عليرغم همه خوبيهاي همسرم ،‌ از انتخابم پشيمانم .

    با سلام خدمت بهار خانم .
    من مدتیه تاپیک شما رو میخونم .
    من از نظر سنی-تحصیلات-و... از شما پایینتر هستم و جرات نمیکردم چیزی بگم .ولی احساس کردم باید یه سری مسائل رو بگم .

    با شرح حالی که شما از اوضاع زندگیتون گفتید مشخصه که از نظر خانوادگی و مالی و... مشکلی ندارید(خدا رو شکر)

    هم خود شما و هم همسرتون از نظر تحصیلات در سطح بالایی هستید که باز هم خدا رو شکر .

    شما شرایطی رو دارید که بیش از 90 درصد جوونها آرزوشو دارند .
    ولی ناراحتید به چند دلیل ...

    1- همیشه به بالا نگاه میکنید .
    آدمی که همیشه به بالا نگاه میکنه هیچ وقت آرامش پیدا نمیکنه .شما همیشه به افرادی نگاه میکنید که از نظر مالی-سطح تحصیلات- و... از شما بهتر هستند(شاید هم نیستند و شما فکر میکنید هستند) و این باعث میشه احساس کمبود و حقارت کنید .

    گاهی لازمه آدم به پایینتر از خودش هم نگاهی بیاندازه .افرادی رو ببینه که از نظر مالی-خانوادگی -سطح تحصیلات و ... از خودش پایینتر هستن .نه به خاطر اینکه تحقیرشون کنه یا فخر بفروشه بلکه به خودش بیاد و ببینه که افرادی هستند که آرزوی داشتن داشته هاش رو دارن .

    به شما پیشنهاد میکنم یک مسیر 100 متری که ممکنه چاله یا مانع داشته باشه رو بدون اینکه به زمین نگاه کنید طی کنید .در این مسیر سرتون فقط رو به بالا باشه .احتمال اینکه شما بر اثر برخورد با اونها به زمین بخورید خیلی زیاده .منطقی اینه که هم بالای سرتون رو نگاه کنید و هم زیر پاتون رو .

    با نگاه به افراد پایینتر به خود میبالید و آرامش میگیرید و با نگاه به افراد بالاتر انگیزه برای تلاش بیشتر خواهید داشت .

    2-اعتماد به نفستون پایینه
    از صحبتهای شما برداشت کردم که به حرف دیگران زیاد اهمیت میدید و این ناشی از کمبود اعتماد به نفس شماس .در حالی که همه ی فاکتورهای لازم برای افتخار کردن به خودتون رو در اختیار دارید .

    پدرم تعریف میکرد .پدر یکی از دوستانش که بین دوستان و آشنایان از نظر مالی و اجتماعی از وضعیت بسیار مطلوبی برخوردار بود فوت کرد .همه انتظار یک مراسم باشکوه رو داشتن .ولی در کمال تعجب مراسمی برگزار نشد .
    وقتی ازش پرسیدن چرا با وجود اوضاع مالی مناسب مراسمی نگرفتی جواب داده بود .
    اگر مراسم با شکوه میگرفتم مردم میگفتن دیدید فلان فلان شده چه مراسمی گرفت؟چه غذایی داد؟و...
    اگر مراسم معمولی میگرفتم میگفتن دیدید فلان فلان شده با اون ثروتش چه مراسم بدی گرفت؟چه غذای بدی داد؟و...

    تصمیم گرفتم مراسم نگیرم بگن دیدید فلان فلان شده برای پدرش مراسم نگرفت !!

    فکر میکنم اگر دیدتون به زندگی و خودتون اینطور باشه آرامش بیشتری خواهید داشت.

    3-هدفتون اشتباهه

    برداشت بعدی که من داشتم این بود که در بین اقوام و آشنایان شما هدف اصلی مهاجرت از ایران و تحصیل در خارج از کشوره .و هرکس به این هدف میرسه به خودش افتخار میکنه و به دیگران فخر میفروشه .

    و شما از اینکه ببینید دیگران به این افتخار نائل شدند و شما نتونستید بهش برسید احساس یاس و نا امیدی میکنید .شاید با اونها در تماس باشید و تعاریف خوب بشنوید و با خودتون بگید فلانی رفت و خیلی هم موفق شد .زندگی بسیار شادی هم داره .ولی از واقعیتها بی خبرید .ممکنه همه ی این صحبتها ظاهری باشه .هیچ کس دوست نداره مشکلاتش رو به دیگران بگه .(البته تالار همدردی متفاوته)

    به این فکر کردید که ممکنه به هدف اصلی زندگیتون برسید و بعد از رسیدن به اون بی انگیزه بشید؟
    خود من چند سال پیش همش میگفتم اگه خدمت سربازیم تموم بشه فلان میکنم .از ایران میرم.کار خوب پیدا میکنم و... ولی دقیقا از روزی که کارتم رو گرفتم احساس پوچی میکنم.نه تنها خوشحال نبودم بلکه از اینکه انگیزه ی اصلیم رو از دست داده بودم افسرده شده بودم.الان تقریبا 6 ماه از این موضوع میگذره ولی حتی گواهی نامم رو هم نگرفتم .

    این اتفاق برای همه میافته .الان شما آرزوی اقامت و تحصیل در خارج از ایران رو دارید ولی قطعا بعد از رسیدن به اون اشتیاق گذشته رو نخواهید داشت .اگر پلهای پشت سرتون رو هم خراب کنید و راه بازگشت نداشته باشید بیشتر سرخورده میشید .
    شما میخواید ادامه تحصیل بدید .تا کجا ؟دکتری؟بعدش چی؟یک رشته ی دیگه؟بعدش؟...
    فکر نمیکنید یه مشکلی هست این وسط؟

    پیشنهاد میکنم هدفتون رو تغییر بدید .هدف از تحصیل-کار-درآمد بیشتر و... ساختن یک زندگی ایده آل هست .شما وقتی ازدواج میکنید علاوه بر ادامه تحصیل هدفتون میشه خوشبختی خودتون و همسرتون .وقتی بچه دار میشید هدفتون تربیت درست فرزندتون میشه .درس خوندن و موفقیت بچه -ازدواجش و بعد بچه دار شدنش و...همگی به هدفهای شما تبدیل میشن که زندگیتون رو از یکنواختی و سکون خارج میکنن .

    هميشه ميگم زندگي ام بر خلاف آرزوهايم گذشت .

    من نبايد الان در اين شرايط ميبودم . به خدا كم آوردم .
    برای همه از این اتفاقها میافته .
    من در کودکی رویای بازی در باشگاه های بزرگ اروپایی رو داشتم .به گفته ی همه (مربی هام)استعداد فوق العاده ای توی فوتبال داشتم .ولی یک بیماری که هزینه درمانش الان کمتر از 500 هزار تومنه مانع ادامه ی فوتبالم شد .
    آرزوی دیگم دانشگاه بود .سر جلسه ی کنکور حالم بد شد .نه به خاطر استرس .بلکه به خاطر بیماری .
    سومین آرزوی زندگیم رو 1 ماه و نیم پیش از دست دادم .درست زمانی که خواستم به دست بیارمش خدا ازم گرفتش .
    مشکلات مالی-خانوادگی-روحی-جسمی و... (که از هر کدومش میشه یه رمان نوشت) به کنار
    ولی زندگی ادامه داره ...

    ببخشید زیاد حرف زدم .

  11. کاربر روبرو از پست مفید meshky تشکرکرده است .

    meshky (پنجشنبه 29 دی 90)

  12. #29
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1389-10-14
    نوشته ها
    2,085
    امتیاز
    11,615
    سطح
    70
    Points: 11,615, Level: 70
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    12,283

    تشکرشده 12,256 در 2,217 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عليرغم همه خوبيهاي همسرم ،‌ از انتخابم پشيمانم .

    سلام مجدد

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار رهنورد
    مشكلات خانوداگي عجيبي رو گذروندم . روزي نبود كه بي دليل از برادرم كتك نخورم و و اون منو از خونه بيرون نكنه . تهمتي نبود كه به من نزنه . يه جورايي دوران وحشتناكي بود . من جز نفرات برتر كنكور بودم . اگر اون جريانات نبود الان بايد دكترا ميخوندم . 3 سال افسردگي گرفتم و دارو مصرف كردم .
    ...
    الان با اين كه 25 سالمه اما واقعا خسته هستم و احساس ميكنم دير شد . تمام هم رده هاي من الان دكتراهاشونو دارن ميگيرن . هميشه ميگم زندگي ام بر خلاف آرزوهايم گذشت .
    ديگه براي من ديره . الان فوق شروع كنم ،‌ بعد دكترا . پس ديگه كي بچه دار شم ؟ سردرگمي منو متوجه هستين ؟
    من نبايد الان در اين شرايط ميبودم . به خدا كم آوردم .
    از اتفاقاتی که افتاده متاسفم. خدا رو شکر که اون روز ها تمام شدند.
    به هر حال گاهی در زندگی اتفاقاتی می افتند که به نوعی ما رو عقب می اندازند.

    ولی کمی گیج شدم...
    از طرفی شما از خستگی خود در سن 25 سالگی و نداشتن توان برای شروع فوق لیسانس صحبت می کنید، و از طرفی قصد مهاجرت دارید که کاریست خیلی سخت تر و انرژی بیشتری لازم دارد...

    ولی به نظر من اصلاً دیر نیست. و شما شرایط خوبی برای درس خواندن دارید.
    اکثر ایرانی هایی که می بینم که به اینجا می آیند، تا مهاجرت کنند و مراحل کلاس زبان و کالج رو بگذرانند، 23-24 ساله شدند و تازه شروع به خواندن لیسانس می کنند. به خاطر کار در کنار درس هم دوره ی تحصیلشون طولانی می شود.

    شما که سن زیادی برای شروع فوق در ایران نداری! من یک زن و شوهری رو می شناسم که در سن 40 سالگی تصمیم به درس خواندن گرفتند! رفتند با بچه های 18-19 ساله نشستند کنکور دادند و به دانشگاه رفتند و لیسانس گرفتند!

    خواستن توانستن است!

    اجازه ندهید به به و چه چه های دوستان خارج از کشور شما رو هوایی کند.
    خیلی از مهاجرین (از هر کشوری) در اینجا شرایط سختی دارند و سالها سختی می کشند تا جا بیفتند و به یک آرامش نسبی برسند.

    من هم مهاجرت کردم، ولی در سنین کودکی. بار اصلی مهاجرت و تحمل سختی ها روی دوش مادر پدرم بوده. با این حال خودم هم تا حدودی این سختی ها رو دیدم و چشیدم.
    الآن شرایط نسبتاً خوبی دارم. ولی بعید می دانم اگر 25 سالم بود، در ایران بودم و حتی مجرد، تصمیم به مهاجرت می گرفتم! به خصوص اگر می دانستم در ایران هم می توانم آینده ی خوبی داشته باشم. البته انسان ها با هم فرق می کنند و توانایی های مختلف دارند.

    موفق باشید.

  13. 3 کاربر از پست مفید hamed65 تشکرکرده اند .

    hamed65 (دوشنبه 03 بهمن 90)

  14. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 دی 91 [ 23:03]
    تاریخ عضویت
    1390-10-10
    نوشته ها
    115
    امتیاز
    1,252
    سطح
    19
    Points: 1,252, Level: 19
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    457

    تشکرشده 463 در 95 پست

    Rep Power
    24
    Array

    RE: عليرغم همه خوبيهاي همسرم ،‌ از انتخابم پشيمانم .

    سلام . حرفهاي مشكي كاملا درسته .
    من اعتماد به نفس پاييني دارم . خنده داره . هر كسي منو ظاهري ببينه ميگه داره ميتركه از اعتماد به نفس .
    خواهر برادراي من همگي از من خيلي بزرگتر هستند . استاد دانشگاه . پزشك متخصص .
    تو خونه ما خيلي بايد خاص باشي تا حساب شي .
    جالبه ديروز منو متهم به بي هنري كردن .
    باورتون نميشه وقتي اينو شنيدم فقط زدم زير گريه كه آره ، من بي هنرم . و واقعا احساس بدبختي ميكردم .
    تا 3 ساعت هر چي فكر كردم گفتم خوب واقعا من هيچ هنري ندارم .
    (همه اين بحث ها سر اين بود كه من خياطي بلد نيستم )
    بعد خودشون ياداوري ميكردن هنرهاي منو . خدايي كم نبود .(عكاسي، خطاطي ، موسيقي ، فرانسه و انگليسي هم كه مسلطم تدريس ميكنم . اما به خدا از ديد خانوادم من يه آدم بي خاصيتم )

    شايد همين اعتماد به نفسمه كه احساس ميكنم از بقيه كمترم .
    ميدونيد يكي از عواملي كه به همسرم جواب مثبت دادم اصرار خانوادم بود . حالا شايد مثبت ترش اين باشه : خانوادم با ازدواجم كاملا راضي بودن . حالا به 6 ماه نكشيده خودشون مدام دوستاني كه از ايران رفتن رو جلوي چشم من ميارن كه چقدر موفق هستند . كه مگه ديگه كسي توي ايران ميمونه ؟
    در مورد بچه هاي خودشون هم كه نظر ميدم سريع ميگن اينا بايد برن .

    آقاي حامد اگه ميگم خسته هستم ازين فضا خسته ام . باور كنيد ميخوام برم يه جا كه چند سال كسي از زندگي من خبر نداشته باشه ، تنها براي خودم باشم . من توي اين مدت خيلي عقب افتادم . اما به خدا هيچ كس اين دوران رو نميبينه . فقط مدام ميگن مدرك فلان چيز كو ؟ تو چرا به هيچ جا نرسيدي ؟
    ميخوام براي خودم زندگي كنم . حتي چند سال قبل پيشنهاد دادم چند سال برم اصفهان . اما قبول نكردن .

    سر در گم كه ميشم روي همسرم هم حساس ميشم .



    همش ميگم كاش هيچ وابستگي نداشتم ميرفتم براي خودم زندگي ميكردم .


  15. کاربر روبرو از پست مفید بهار رهنورد تشکرکرده است .

    بهار رهنورد (پنجشنبه 29 دی 90)


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.