وای خیلی ممنونم از اینکه با من همدردی و هم فکری می کنید نمیتونم حس واقعیم رو در غالب کلمات بیان کنم خیلی از غمم کم شد
فکر نمیکردم انقدر سبک شم با خوندن نوشته هاتون
جوابهارو خوندم ولی نتونستم دقیق بخون ی حرفایی واسه گفتن دارم و باید بگم ولی الان اصلا حس و حال نوشتن ندارم
نمیدونم چرا حس من اسمش میشه حسادت زنانه
و اون غیریت مردونه ؟؟؟؟
خیلی اتفاق بدی بود خیلی حرفای بدی بود
برای همتون دعامی کنم که خدا جواب محبت ها و راهنمایی ها خوب و بی چشم داشتتون رو بده
فرهنگ راست میگه آخه من چه گذشته شومی داشتم که این جوری گفت..
دیگه چیزی نمی نویسم ولی حرفاتون رو خوب می خونم تا الان با خوندن سطحی به دو تا نتیجه رسیدم :
1. از خونه نمی رم
2.عذر خواهی شو می پذیرم ولی نه خوب برخورد میکنم نه بد ......
و دلمو ی جوری آروم میکنم با خوندن ی سوره خوب .......
با اینکه این دو تا نتیجه بالا اصلا با منطق الان من سازگار نیست و خودم فکر میکنم باید برم از خونه نه به خاطر قهر برای اینکه یکم راحت شم ولی خوب اقای baby درست میگید شاید اون قهر برداشت کنه.
دیگه چیزی نمی نوسم حالم واقعا بده واقعا بده
هستم اینجا ولی شاید آنلاین نباشم .
علاقه مندی ها (Bookmarks)