به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 50
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها
    با سلام
    تجارب از اینگونه موارد در مشاوره ها نشان می دهد که خیلی خوب می شود چنین موارد را اصلاح کرد.
    شما با او مقابله نکن.
    بگو دوست داری در کنارش دقیقا دستورات دینی را یاد بگیری و مثل او پیش بروی.
    در دستورات دینی (نه برداشت های شخصی فرد)، والاترین جایگاه ها رو زن دارد. به طوری که نشستن نزد همسر و خانم از اعتکاف در مسجد الحرام ثوابش بیشتر هست.
    د رمورد هدیه خریدن برای زن
    عاطفه ورزی به زن
    تامین نیازهای زن
    صادق بودن با زن
    مدارا با عصبانیت و بد اخلاقی زن
    به طوری که تحمل خانم ناسازگار و بداخلاق از بین برنده و کفاره گناهان سنگین گفته شده است.

    چنان که حدیث داریم مومن به سلیقه خانمش غذا می خورد و منافق خانمش به سلیقه او غذا می خورد.

    یعنی اگر واقعا او تمایل به مذهبی بودن دارد شما همراه شو و کمک کن که مغز دین را هم بفهمد و تمرین کند. اینطوری بهترین زندگی ها را برایت خواهد ساخت.ا

    ما شما این حرفها را به او نگو که مقابله کند.
    سعی کن هدایتش کنی به سایتهای مذهبی که در مورد خانواده هست.
    سی دی های مذهبی در مورد خانواده مثل دکتر رفیعی
    سخنرانی هایی از این دست و ...

    خب بعضی افراد دین را بد می فهمند. باید کمکش کنی که در ریل صحیح قرار بگیرد. نه اینکه جلویش بایستی، نه اینکه جدا شوی و نه اینکه ریلش را عوض کنی.
    بلکه کنترل همین ریل را با ظرافت به دست بگیری.



    .


    گفتنی هست مطالب بالا در خصوص محتوای کاری هست که باید بکنید.
    اما شکل کار هم مهم هست.
    هر فردی شخصیت و منشی دارد.
    باید از طریق آموزش و تمرین مهارتهای ارتباطی نخست کانال ارتباطی صحیح بر قرار شود و سپس این محتواها که گفتم کار شود.
    لطفا به لینک مهارتهای ارتباطی مراجعه فرمایید و تمرین کنید.
    همسر شما ضعفهایی دارد که اگر شما کمی آگاهی و مهارت داشته باشید می توانید بهترین اصلاح و بهره برداری در زندگی را داشته باشی
    سلام مدیر گرامی ، خیلی خوشحال شدم به تاپیک من سر زدید و راهنمایی ام کردید ...
    متاسفانه بعد گذشت یکسال هنوزم خوب نتونستم شوهرم رو بشناسم و حس میکنم دارم از خودم دلسردش میکنم چون اون یهو تغییر کرد و به یکباره مذهبی شد و خیلی افراطی داره میره جلو و اعصابم خورد میشه میترسم به واقعیت دین نرسه ( آخه یکی از اقوام نزدیک مون که آقا بودند قبل از فوتش انقدر افراطی مذهبی شد که به مرز دیوانگی رسیدو همش میگفت امام زمان شنبه ظهور میکنه و هر شنبه منتظر بود و رفتارهای خاصی داشت و میگفت من با جن ها در ارتباطم و اونا منو اذیت میکنن از اخرم اعتصاب غذا کرد و دو ماه هیچی نمیخورد تا اینکه سرطان نای گرفت و تمام گلوش عفونت کرد و فوت کردند ، منم میترسم شوهرم اینجوری بشه افراطی پیش بره دیوانه بشه ) الان بیشتر وقتش صرف کتاب خوندن میشه در مورد برزخ در مورد ارواح ، قیامت ، نماز ، اسلام ... ولی علاقه ای نداره که منو از منظر دین بشناسه و در این مورد هم کتاب بخونه و تمایلی نشون نمیده اون انگار دوست نداره در مورد خانواده در اسلام چیزی بخونه فقط دوست داره در مورد مرگ بدونه آخه خیال میکنه تو جوانی میمیره و همش دنبال کتابهایی درمورد واقعیت مرگه ... من ناراحتم چون نمیتونم به شوهرم آرامش بدم دلم میخواد همراهش بشم اما نمیشه انگار یه چیزی مانع میشه که به همسرم نزدیک تر بشم ...
    مهارتهای ارتباطی رو خوب خوندم و ازین به بعد به کار میگیرم و سعی میکنم با ارامش رفتار کنم و خودم رو باشوهرم همراه میکنم با اینکه خیلی سخته ریل این قطار رو به دست بگیرم و به جهت درست هدایتش کنم چون خودمم باید تغییر کنم و اعتقاداتم قوی بشه تا بتونم منم به مغز دین پی ببرم و بتونم ریل رو به جهت درست هدایت کنم ، تنها مشکلی که مانع نزدیک شدن من میشه راه دورمونه من از راه دور کنترلی روی شوهرم ندارم و زیاد به حرفهام اهمیتی نمیده ولی وقتی پیشش هستم خیلی بهم اهمیت میده و این بی اهمیتی از راه دورش داره عذابم میده تمام وقتش شده دعا خوندن و مسجد رفتن دیگه یاد من نمیکنه منم عصبانی میشم باهاش مقابله میکنم گله میکنم ...
    راستش خودمم خسته شدم دیگه دوست ندارم گله کنم از بی محبتی هاش ، دلم میخواد واسم مهم نباشه اما نمیدونم چجوری چون اونم از گله هام خسته شده ... و دارم خودم با دستای خودم دلسردش میکنم ولی من نمیخوام دلسرد بشه میخوام بهم توجه کنه ولی داره برعکس میشه ...
    من خودم به شخصه خیلی اعتماد به نفس ام اومده پایین و خودمو خوب نمیدونم دارای جسارت نمیدونم تازه حس های منفی هم همش به دنیای اطرافم دارم همه مسائل رو جدی میگیرم و هزار جور در موردش فکر میکنم و منفی بافی میکنم و در آخر دچار سر درد میشم و کلافه .
    منو شوهرم معتقدیم ما وقتی پیش هم هستیم رفتارهامون با راه دور یه دنیا متفاوته و بهتر از پس مشکلاتمون برمیایم و خیلی باهم خوبیم .
    من سعی میکنم بهش نزدیک بشم و در این راه همقدم بشم باهاش ...
    ممنون میشم اگه بازم راهنمایی ام کنید چون پیشگیری و آگاهی خیلی بهتره از درمان ...

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط نارجیس نمایش پست ها
    سلام مهسا جان. من همچنان پیگیرد تاپیکت هستم. به خاطر جوابی که به تاپیکم دادی هم ازت ممنونم.. این روزها دارم خیلی سنجیده تر نسبت به خانوادش رفتار میکنم و خدا رو شکر این سری مشکل خاصی برام بوجود نیومد.. درسته باید تلاش کنم با مشورت و همفکری این مساله رو بدون ناراحتی حل کنم..

    من دیروز کلی در جواب این تاپیکت نوشتم ولی همش حذف شد.. دیگه حوصلم نشد دوباره بنویسم تا امروز که پست مدیر همدردی رو در جواب تاپیکت خوندم..

    باید بهت بگم که من هم صد در صد با نظر مدیر موافقم.. تو میتونی از این ویژگی مذهبی بودن شوهرت به نفع خودت استفاده کنی... نه اینکه بخوای در برابرش جبهه بگیری و بگی تو برخلاف دین داری برخورد میکنی و از این حرفهااا.. باید خیلی محتاط اول اطلاعات خودت رو بالا ببری و از این شیوه برای رسیدن به خواسته ها ت استفاده کنی.. اگر اون تلاش میکنه با ایه و حدیث تو رو متقاعد کنه چرا تو خودت این کار رو انجام ندی؟

    به هر حال رفتارهای شوهرت دو حالت داره:
    یا این رفتارها در صورت عدم شناخت هست... که در این صورت باید تلاش کنی شناختش رو نسبت به دیدگاه دین در مورد وظایف مرد نسیت به زن بالا ببری ... البته به روش درست.

    یا اینکه این رفتارهای شوهرت در صورت رفتارهای نادرست خودت بوده و اینکه باعث شدی اون اینطور برخورد کنه.. در این
    صورت این تویی که باید بعضی از رفتارهاتو تعدیل کنی و اونها رو اصلاح کنی.. مثلا من خودم قبلا اگر یادت باشه تاپیکی باز کرده بودم با این عنوان که همسرم نمیتواند مرا درک کند.. باید بگم من اون موقع یه مساله خیلی خیلی مهم رو نمیدونستم... و فکر میکردم وقتی کسی به کسی علاقه داره باید بدون انتظار و چشم داشتی این علاقه وتوجه خودش رو بروز بده حتی اگر طرف مقابل خواسته های اونو نادیده بگیره... ولی این فقط مال قصه های لیلی و محنون و عشق های افسانه ایه.. واقعیت اینه که شما برای این که توجه کسی رو به خودت جلب کنی باااااااااااید هزینه کنی و بااااااااااید کارهایی را انجام بدی... مثلاااا بااااید امتیاز به طرفت بدی تا بتونی یک امتیاز بگیزی...

    این راهکار هرجند اوائل یه کمی سخته ولی باید بگم خیلی جواب میده... خود من الان با خودم فکر میکنم چقدر شوهرم اوائل رفتارش باهام عاشقانه تر و بهتر بود.. خوب پس جرا الان این همه تغییر کرده؟ صد در صد من ررفتارهایی کردم که اون تغییر کرده... یه بنده خدایی بهم گفت تو زندگی برای رسیدن به خواسته هات باااید به طرفت امتیاز بدی تا امتیاز بگیزی.. و اوقاا بهش رسیدم...

    برای همین ازت یه سوال دارم. عزیزم تا الان برای جلب رضایت همسرت چیکار کردی؟ چه امتیازاتی بهش دادی؟ مثلا با حرفهات مشخصه شوهرت خانوادش براش خیلی مهمه.. خوب اتفاقا این خیلی خوبه و میتونی از این ویژگی شوهرت به نفع خودت استفاده کنی... خود من اون روزهای قشنگ زندگیمو با نظرات منفی خودم به شوهرم نسبت به خانوادش خراب کردم و چقدددددددر اشتباه کردم .. ای کاش میشد اون روزها به عقب برگرده...

    پس مهسا جان الان که تو تو بهترین زورهای زنذگیت هستی نذارررر رابطه شوهرت با ندونم کاری هات بدتر و بدتر بشه... بیا از همین الان یه کمی رو علائق شوهرت برو جلو... حداقلش اینه که میفهمی اون انعطاف پذیر هست یا نه... بهش اجاره بده بتونه باهات نزدیگ تر بشه... دلخوری هاتو کم کن . .. قهر نکن باهاش . . و برای یه مدت نمیگم بلند حدود دو سه هفته طبق میل اون برو جلو.. بعد که دیدی رابطتون به دلخواهت رسید کم کم بهش کتاب و سی دی معرفی کن و تمام تلاشتو بکن رابطتونو تقویت کنی...

    مثلاااا از همین الان تصمیم بگیر پیش شوهرت از خانوادش تعریف کنی... بذار اون مطمئن بشه که تو مشکلی با اونها نداری.. هیچ وفت نارضایتی خودتو از اونها بهش بروز نده..

    اکه اون از دین و مذهب میگه تو هم تشویقش کن... وقتی از مسحد میاد بهش بگو قبول باشه و از این حرفهاا .. خلاصه میخوام بگم یه مدت تبدیل شو به زن ایده آل همسرت... ببین اون رفتارش باهات تغییر میکنه یا نه...

    تو الان تو دو ران عقدی .. پس از همین الان راههای مختلف را امتحان کن تا بتونی به شناخت درست برسی و در نهایت بتونی همون رفتار رو تو زندگیت در مورد شوهرت عملی کنی و زندگی سرشار از خوشی و سعادت داشته باشی..

    ان شا الله.
    رفتی حرم برای من هم خیلی دعا کن ..

    منتظرت هستم.
    سلام دوست عزیزم حرفهات منو به فکر فرو برد ، من فکر میکنم شوهرم روی رفتار با زن هیچ شناختی نداره و خودشم یه بار اعتراف کرد و هرچی من میگم برو فلان سایت فلان کارو کن میگه باشه ولی محل نمیده میگم محبت نیاز دارم میگه باشه ولی بدتر بی توجهی و بی محلی میکنه زمانی که خودم بهش بی محلی میکنم عزیزتر هستم ( با خودم میگم بی محلی کنم که بیشتر بهم توجه داره ) در کل تا حالا هرچی نیاز داشتم خودم ازش خواستم و اون برآورده کرده ولی ارزش اون خواسته ام از بین رفته برای همین دیگه دوست ندارم بگم چی میخوام چون محل نمیده طوری که مثلا میگم من نیاز به محبت دارم نادید میگیره منم اعصابم خورد میشه ...
    جدیدا دخترخاله ام و شوهرش که برادرشوهرمه باهم به مشکل خوردن و ممکنه جدابشن بازم معلوم نیست در عین حال شوهرم ازین بابت ناراحته و میگه اگه اتفاقی بیوفته روی روابط خانوادگی مون تاثیر میذاره ( شاید بخاطر همین زیاد بهم توجه نداره )
    به سوالت فکر کردم گفتی که برای رضایت شوهرم چکار کردم و چه امتیازی دادم ؟
    خوب خیلی اوقات اون روحیه خوبی نداشته و باهام بد رفتار کرده سرم داد زده بی احترامی کرده بهم ، سعی کردم آرومش کنم سعی کردم خوب باشم و عصبانی ترش نکنم و همین انتظار رو بالعکس ازون انتظار داشتم که من اگه روحیه خوبی ندارم اون منو درک کنه و آرومم کنه اما اون بدتر عصبانی تر میشه و ضایع ام میکنه ...
    و مورد دوم که باهاش راه اومدم سر عروسی مونه که قرار شد مولودی باشه و قبول کردم ولی تو فکرم دارم که برای اینکه باهاش همراه تر بشم اگه شد بریم ماه عسل ( یا مکه یا کربلا ) و عروسی نگیریم ولی هنوز بهش چیزی نگفتم تا خوب فکرامو بکنم و حرفم دوتا نشه .
    من همه راهها رو جهت جلب توجه اون و تامین نیاز محبت ام امتحان کردم این راهی که شما هم گفتی امتحان میکنم به مدت یکماه میشم همونی که اون میخواد با سعه صدر به حدیث هاش گوش میکنم هرچند که علاقه ای ندارم ولی گوش میکنم که بهش امتیاز بدم تا امتیاز بگیرم اونم به حرفهام گوش کنه هرجند علاقه نداشته باشه ... همه چی دو طرفه اش خوبه .محبت کرد تشویق میکنم و امتیاز میدم تا امتیاز بگیرم و اونم بیشتر توجه کنه .
    ولی نارجیس مگه نمیگن زندگی مکانیکی نمیشه یکی تو یکی اون ، آدم باید گذشت داشته باشه اگه من یک قدم برداشتم اون دهها قدم برداره و برعکس ؟
    من باید خودمو تغییر بدم تا بتونم به آرامش برسم ، باید دیدم و توقعم رو تغییر بدم . سطح توقع ام رو بیارم پایین و حساسیت به خرج ندم چون خودم آسیب میبینم .
    از راههای ارتباطی پرینت گرفتم تا هر روز بخونمش و تمرین کنم صبور باشم قضاوت نکنم منفی بافی نکنم ، اعتماد به نفسم رو ببرم بالا ...
    برام دعا کنید ، جدیدا اصلا اعصاب نداره یهو سرم داد میزنه منم ناراحت میشم سکوت میکنم
    و فردا یادش میره چه رفتاری داشته یا چه خواسته ای داشتم خیلی راحت پیام میده سلام عشقم روزت بخیر خوشگلم ... مثلا دیشب زد تو ذوقم باز عصبانی شد . و امروز باز پیام داده انگار نه انگار مگه من دل ندارم که ازم دلجویی کنه یا بهم ثابت کنه بهم توجه داره ...
    راستش خودم ازینکه بهش میگم چی میخوام یا گلایه میکنم خسته شدم یعنی راهی هست که دیگه هیچیش برام مهم نباشه نه بی توجهی هاش نه عصبانیت هاش داد زدن هاش منم مثل خودش بیخیال باشم که حتی اگه اون گلایه کرد من برام مهم نباشه مثل خودش بی محلی کنم ...

  2. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    من خسته شدم از خودم ازین رابطه مسخره مون ... الان دو هفته است فقط یه روز باهم خوشیم و همش بحث و ناراحتی و بی محلیه ...
    من نمیتونم زن ایده آلش باشم اونم نمیتونه شوهر ایده آلم باشه نه درکم میکنه نه محبت میکنه الان دو روزه سرما خوردم عین خیالش نیست بهم ثابت کنه براش مهمم ...
    میخوام دیگه بیخیالش بشم به حال خودش رهاش کنم من خودمم دوست ندارم پس نمیتونم به شوهرمم محبت کنم دیگه نمیخوام فکر کنم ازدواج کردم چون تو زندگیم احساسش نمیکنم همش فاصله است خسته شدم ازین دوری ازین فاصله ازین ناراحتی ها ، گلایه ها .
    من شرایط جدایی ندارم و باید بسازم با این تفاوت ها و نا سازگاری ها ، فقط نمیدونم چجوری بیخیالش باشم برام مهم نباشه بی محبتی هاش بی محلی هاش ؟ تا مدت یکسال مجبورم تحمل کنم ، فقط نمیدونم چجوری ؟ با چه امیدی برم خونه خودم وقتی همو نمیتونیم درک کنیم تا یه چیزی میگم به آقا برمیخوره اصلا محکم نیست . شاید بهتر باشه سر خودمو با شبکه های اجتماعی و مجازی گرم کنم تا خلا درونم رو حس نکنم خلایی که با محبت فقط تکمیل میشه ...
    کلافه ام نمیدونم چکار کنم ...

  3. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    42
    Array
    چقدر حست شبیه حس منه دوست عزیز

  4. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط donya. نمایش پست ها
    چقدر حست شبیه حس منه دوست عزیز
    توهم مثل منی پس ! خوشحالم که یه همدرد پیدا کردم شاید به کمک هم بتونیم مشکلات رو حل کنیم و یه راه حلی براش پیدا کنیم .... مگه نه ؟

  5. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    شوهرم میخواد تنهایی پیاده بره کربلا ، خیلی نگرانشم دوست داشتم منم میتونستم باهاش میرفتم
    اگه اتفاقی واسش بیوفته چی ! من خیلی بهش وابسته ام

  6. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    دوستان یه سوالی داشتم
    چند روز دیگه تولد شوهرمه و چون شب تولدم شوهرم باهام بد رفتار کرد و فقط یه پیام خشک و خالی داد و بهم زهر کرد منم تصمیم دارم تلافی کنم و مثل خودش رفتار کنم ... فکر میکنم چون اون شب مامانم اینا برام تولد گرفتن ناراحت شده بود و همش بهم متلک مینداخت خوش بگذره بهت .
    احتمالا مامان و بابای اونم براش تولد بگیرن ..
    منم دلم میخواد مثل خودش رفتار کنم ، کار درستیه به نظرتون ؟؟؟؟

  7. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 آبان 96 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1394-5-30
    نوشته ها
    179
    امتیاز
    4,001
    سطح
    40
    Points: 4,001, Level: 40
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 149
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    33

    تشکرشده 208 در 97 پست

    Rep Power
    36
    Array
    مهسا جون تاپیکت رو خوندم
    اول از ازت خواهش میکنم رفتی حرم واسم دعا کن مشکلم حل بشه.
    عزیزم چرا انقد ناامید و نا شکری تو؟؟؟
    ببین من از خدام بود شوهرم یه ذره احساس داشت تا جونمم براش میدادم. تو شوهری داری که دوست داره این از همه چی مهمتره. ببین همه ی نامزدا از این مشکلات دارن اصلا فکر نکن که شرایطت خیلی حاده و با بقیه فرق داری.
    فقط باید سعی کنی صبور باشی... صبر صبر صبر
    یه ضرب المثل هست که میگه زن مطیع فرمانروای قلب شوهرش است.
    منم کاش شوهرم دوسم داشت. واقعا حیف.
    به نظر من سعی کن اصلا بهش گیر ندی یا در مورد خانواده ها اصلا عکس العملی نشون نده. حتما پیش یه مشاور برو خیلی کمک میکنه. مهسا جون از موقعیتت استفاده کن از چیزایی که داری لذت ببر. اینو یادت باشه که خیلیا هستن که آرزوی زندگی تو رو دارن. شوهرتم که یهو تغییر کرده حتما دلیلی داره برو پیش مشاور تا دلیلشو بفهمی بعدش میفهمی باید چیکار کنی که مثل قبل بشه.

    - - - Updated - - -

    مهسا جون تاپیکت رو خوندم
    اول از ازت خواهش میکنم رفتی حرم واسم دعا کن مشکلم حل بشه.
    عزیزم چرا انقد ناامید و نا شکری تو؟؟؟
    ببین من از خدام بود شوهرم یه ذره احساس داشت تا جونمم براش میدادم. تو شوهری داری که دوست داره این از همه چی مهمتره. ببین همه ی نامزدا از این مشکلات دارن اصلا فکر نکن که شرایطت خیلی حاده و با بقیه فرق داری.
    فقط باید سعی کنی صبور باشی... صبر صبر صبر
    یه ضرب المثل هست که میگه زن مطیع فرمانروای قلب شوهرش است.
    منم کاش شوهرم دوسم داشت. واقعا حیف.
    به نظر من سعی کن اصلا بهش گیر ندی یا در مورد خانواده ها اصلا عکس العملی نشون نده. حتما پیش یه مشاور برو خیلی کمک میکنه. مهسا جون از موقعیتت استفاده کن از چیزایی که داری لذت ببر. اینو یادت باشه که خیلیا هستن که آرزوی زندگی تو رو دارن. شوهرتم که یهو تغییر کرده حتما دلیلی داره برو پیش مشاور تا دلیلشو بفهمی بعدش میفهمی باید چیکار کنی که مثل قبل بشه.

  8. #28
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 آبان 96 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1394-5-30
    نوشته ها
    179
    امتیاز
    4,001
    سطح
    40
    Points: 4,001, Level: 40
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 149
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    33

    تشکرشده 208 در 97 پست

    Rep Power
    36
    Array
    مهسا جون تاپیکت رو خوندم
    اول از ازت خواهش میکنم رفتی حرم واسم دعا کن مشکلم حل بشه.
    عزیزم چرا انقد ناامید و نا شکری تو؟؟؟
    ببین من از خدام بود شوهرم یه ذره احساس داشت تا جونمم براش میدادم. تو شوهری داری که دوست داره این از همه چی مهمتره. ببین همه ی نامزدا از این مشکلات دارن اصلا فکر نکن که شرایطت خیلی حاده و با بقیه فرق داری.
    فقط باید سعی کنی صبور باشی... صبر صبر صبر
    یه ضرب المثل هست که میگه زن مطیع فرمانروای قلب شوهرش است.
    منم کاش شوهرم دوسم داشت. واقعا حیف.
    به نظر من سعی کن اصلا بهش گیر ندی یا در مورد خانواده ها اصلا عکس العملی نشون نده. حتما پیش یه مشاور برو خیلی کمک میکنه. مهسا جون از موقعیتت استفاده کن از چیزایی که داری لذت ببر. اینو یادت باشه که خیلیا هستن که آرزوی زندگی تو رو دارن. شوهرتم که یهو تغییر کرده حتما دلیلی داره برو پیش مشاور تا دلیلشو بفهمی بعدش میفهمی باید چیکار کنی که مثل قبل بشه.

  9. کاربر روبرو از پست مفید زانکو تشکرکرده است .

    نارجیس (چهارشنبه 25 شهریور 94)

  10. #29
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام مهسا جون..
    حتی اگر شوهرت از عمد خواسته باهات بد رفتاری کنه و تولدتو برات زهر کنه (که بعیده و حتما مشکلی داشته) به هیچ عنوااااااااااان به فکر تلافی نباش..

    بر عکس تا میتونی تماااااااااام تلاشتو بکن که بهش خوش بگذره.. فقط و فقط تمرکرت رو این مساله باشه... حتی اگر دیدی چیزی ناراحتت کرد به روش اصلا نیار... فقط و فقط به این فکر کن که تولد بهش خوش بگذره..

    مطمئن باش خودش از کاری که با تو کرد پشیمون میشه (حتی اگر مستقیما بهت چیزی نگه)

    مهسا جون در مورد اخلاق شوهرت این روزا بگو... الان خودت داری چیکار میکنی؟ چه تلاشهایی داری میکنی تا زندگیت رو تغییر بدی؟؟ راضی هستی از روند کار یا نه؟

  11. کاربر روبرو از پست مفید نارجیس تشکرکرده است .

    donya. (پنجشنبه 26 شهریور 94)

  12. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام زانکو عزیز

    چشم حتما عزیزم نایب الزیاره و دعاگوی همه دوستان هستم ، اتفاقا پنجشنبه میخوام برم حرم ، ناشکر نیستم توقعاتم بالاست ، از داشتن شوهرم راضی هستم و گاهی هم ناراحت میشم اونجوری که باید رفتار کنم نمیکنم و باعث رنجش همدیگه میشیم ، ولی از اوایل ازدواج مون خیلی بهتر شدیم خیلی پخته تر شدیم اونموقع ها خیلی بحث داشتیم مخصوصا که راهمون هم دوره و بیشتر بحث میکردیم و دو روزی از هم بی خبر بودیم و بهم دیگه محل نمیدادیم ولی الان هم بحث هامون کم شده هم اینکه تصمیم گرفتیم زود فراموش کنیم و حضوری حلش کنیم چون وقتی پیش همیم بهتر به تفاهم میرسیم ...
    علت اصلی ناگهانی تغییر کردنش رو نمیدونم ، ولی الان بعضی شبها زنگ میزنه و فقط حدیث و روایت میگه ، مثلا ازش میپرسم نظرت در مورد من چیه ؟ روایت و حدیث میگه که اصلا ربطی به سوال من نداره منم عصبانی میشم فکر میکنم اصلا تو باغ نیست یا داره از جواب تفره میره . در کل هرچی که میگم یه چیزی دیگه جواب میده که مربوط به دین میشه درحالی که من دنبال محبتش هستم ، جدیدا کم محبت میکنه تو دنیای دیگه ایه انگار
    عزیزم دیگه نمیخوام ناشکری کنم ،
    خداروشکر که همسری دارم که باب میلمه
    خداروشکر که هرچی میخوام فراهم میکنه
    خداروشکر که خیلی دوستم داره
    خداروشکر که بحث هامون کم شده
    خداروشکر که خیلی با ایمان و متدین شده



    سلام نارجیس عزیز

    خوبی عزیزم ؟ خوب میشه گفت فعلا اوضاع روبراهه هرچند یه سری اختلافات و بحث ها هست که نمیشه نادیدشون گرفت اما سعی می کنیم منطقی حلشون کنیم . الان تلاش کردم باهاش همراه بشم و به حرفهاش گوش کنم و به راه درست دین هدایتش کنم هرچند از راه دور سخته
    1 - مطالبی که منبع خوبی دارند برای هم تو تلگرام میفرستیم حدیثهای پیامبران در رابطه با برخورد با زن . و مطالبی که اونو به سمت درست دین هدایت کنه
    2 - کتابی که بهش دادم رو داره مطالعه میکنه ( مردان مریخی . زنان ونوسی )و رفتارش خیلی بهتر شده و خیلی بهتر از قبل درکم میکنه و خودشم میگه بهم فرصت بده این کتاب رو کامل بخونم تا شناختم نسبت به خانم ها بیشتر بشه ، اونوقت جبران رفتارهایی که اشتباه بوده رو میکنم .

    3 - برای عروسی مون به تفاهم رسیدیم که بجای گرفتن عروسی بریم کربلا و ماه عسل داشته باشیم و یه عصرانه و قرارشد اتلیه هم بریم عکس بگیریم و دوتایی مون اهل تجملات و بریز بپاش نیستیم ، مهم دله خودمونه و خوشبختی که بعدش انشاالله نصیبمون بشه .
    شوهرم خیلی نگران خریدهامون بود و میگفت چکار کنیم گفتم نگران نباش من دختر قانعی هستم و جوری میخریم که باب میل هر دومون باشه و رومون فشار نیاد ، بعد ازم خیلی تشکر کرد که درکش میکنم

    خوبه که شوهرم متدین شده و انگاری روز به روز دوزش میره بالا (نگران افراطی پیش رفتنش هستم) چون یه عالمه کتاب خریده و میخونه ، اما حس میکنم داره توجهش بهم کم میشه ، من نیاز دارم وقتی بهم زنگ میزنه بهم محبت کنه اما اون حدیث و روایت میگه و مثل علما باهام حرف میزنه ( میره بالا منبر ) بدون هیچ محبتی . خوب حرصم میگیره ولی خیلی تحمل میکنم و منم متقابل در رابطه با حرفهاش نظر میدم و صحبت رو میکشونم به حرفهای عاشقانه اونم شروع میکنه به محبت وقربون صدقه منم ناز میکنم تابیشتر نازمو بکشه و محبت کنه

    یعنی کار درستی میکنم ؟
    اگه خدا بخواد عید غدیر میخواد بیاد پیشم . خیلی دلم براش تنگ شده انشاالله بهمون این سری هم خوش بگذره و قراره تولدش رو جشن بگیریم و براش کادوهای خوشگل خریدم .
    ولی 30 شهریور تولدشه و من پیشش نیستم احتمالا خانواده اش براش جشن بگیرن بی من .

    ( البته یادم نمیره شب تولدم رو زهرم کرد میخواستم تلافی کنم و مثل خودش باشم اما بقول تو بهتره با محبت شرمندش کنم و پشیمون بشه از رفتار اون موقع اش )
    دعا کنید درسم زود تموم بشه چون خیلی گیر میده به درسم ...
    این ترم 20 واحد برداشتم فقط 9 تاش عملیه خدابخیر کنه تازه باید پایان نامه امم تکمیل کنم و این ترم ارائه بدم
    تو چکار میکنی نارجیس جان ؟


 
صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: شنبه 18 آذر 96, 15:52
  2. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 27 خرداد 94, 22:43
  3. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 مرداد 93, 13:31
  4. درخواست آشنایی یک فرد اینترنتی ، من هم تمایل به آشنایی بیشتر با ایشون دارم اما نمیدونم چطوری موافقت خودمو اعلام کنم
    توسط مهندس خانوم در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 29 فروردین 93, 23:57
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 30 فروردین 92, 11:55

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.