به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 39
  1. #21
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    باورت نیست / شعری عاشقانه از ناصر فیض

    ———————————————— ————

    می خواهمت،می دانی اما باورت نیست

    فکری به جز نامهربانی در سرت نیست
    دیگر شدی هر چند ، اما من همانم
    آری همان شوری که در سر دیگرت نیست
    من دوستت دارم تمام حرفم این است
    حرفی که عمری گفتم اما باورت نیست
    من آسمانی بی کران ، روحی بلندم
    باور کن این کوتاهی از بال وپرت نیست
    ای کاش درآغاز با من گفته بودی
    وقتی توان آمدن تا آخرت … نیست !
    ” ناصر فیض “
    خیلی وقت پیشها شنیدم که :
    گاهی نمیشود که نمی شود، گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است، گاهی گدای تمام شهر میشوی......
    اینهمه سال گذشت و هنوز اندر خم یک کوچه ام
    دلم گرفت از آسمون
    هم از زمین ، هم از زمون
    دلم گرفت از عاشقی
    از آدمای نامهربون
    دنیا، گلم ،بکام من نبود
    شعرای من سخن نبود
    دردای من ،بی من نبود
    شاید که راهم هنوز درازه
    برای من طوفان، جواب هر نیازه
    ستاره ها به من میگن
    که شاد بودنت یه رازه
    رازم هنوز سر به مهره
    قلبم هنوز پر امیده
    رویای من کجایی
    کاش دیگر بیایی
    نه التماس نمیکنم
    نه اصرار نمیکنم
    اگر بیایی قدمت بر سر چشم
    راز من اگر مرا به دانستنت شاد کنی
    قول میدهم هزار بار اورا شکر گویم
    تو خوب میدانی با معرفتم
    تو خوب میدانی دوستت دارم
    و من خوب میدانم خرد و ضعیفم
    حقیر و بی مقدارم
    به کرمت امیدوارم
    هرچند مرا نمی نگری
    شاید آنقدر زیبا نیستم
    آنقدر فصیح و گویا نیستم
    میدانم، خوب میدانم
    دیگران هستند و من هیچ نیستم
    دیگران چه به من
    دیده تو بیناست
    گوش تو شنواست
    یا سمیع و یا بصیر
    دریابم
    مرا دریاب
    که اگر کاسنی تلخ است از بوستان است
    واگر عبدالله گناهکار است از دوستان است
    یارفیق، من لا رفیق له




  2. 2 کاربر از پست مفید آخیش تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (چهارشنبه 30 تیر 95), باغبان (یکشنبه 20 تیر 95)

  3. #22
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    جنگ و صلح

    چشمش اگرچه مثل غزل های ناب بود
    چون شعر اعتراض لبش پر عتاب بود

    معجون جنگ و صلح و سکوت و غرور و غم
    بانوی نسل سومی انقلاب بود

    مغرور بود، کار به امثال من نداشت
    محجوب بود، گرچه کمی بد حجاب بود


    با چشم می شنید، صدایم سکوت بود
    با چشم حرف می زد، حاضر جواب بود

    کابوس من ندیدن او بود و دیدنش
    آنقدر خوب بود که انگار خواب بود

    محمد مهدي سيار كتاب حق السكوت صفحه۵۶-۵۷








    امروز تنهای تنهای تنهام ، داغون داغونان ، له لهان، خداوکیل هرچقدر هم که باعرضه و زرنگ بودم نمیتونست بهتر از این باشه، این وضعیت قانون علت و معلوله،،،،،من چکاری میتونستم بکنم که نکردم؟ تلاشها به سنگ میخورد، کسی که هوای منو داشته باشه بود؟؟؟
    اینقدر بهم سخت گرفتن که حتی از غصه خوردن حالم بهم میخوره، وقتی که هیشکی حتی به اشکات اهمیت نمیده برای چی گریه کنی، هر چند همه هستن اما هیشکی نیست، این منم که تو این اوضاع پخته و ذوب میشم و ازم یه جونور دیگه ای ساخته میشه،،،،، ا یه آدم کوچولو بین اینهمه ذرات زنده متحرک چه اهمیتی داره که ناراحته؟ الکی انرژی صرف نکن کسی زبون غصه هاتو نمیفهمه، کسی دلش بحالت نمیسوزه، کسی بخاطر بدبختیات به دادت نمیرسه ، اما هستن کسانی که ذوقت رو کور کنند برات آتیش غصه رو شعله ور میکنن تا وقتی نیومدن شاد باش و بخند ، لحظه ای بیشتر حالت رو خوب کن، برا من فقط خودم هستم باید باشم تا تموم بشه بودنم ، از این به بعد فقط به کسانی کمک میکنم که خدا انتظار داره، دوست و رفیق خیلی عاجز تر از اونه که برای منه بیچاره کاری بکنه، این رسم روزگاره ،همه همینن، امروزی اشکم در اومد دختر دایی دوستی که محرم روزایی بود که مجبور به جدایی شدم همسر آنمرحوم شده و چقدر از تجربیات من استفاده کردن که مهریه سنگین بزنن و محل حرفای 100 تا یه غاز انمرحوم گور به گور شده نذارن، والا خدا فکر اینجاشو دیگه نکرده بودم؛ تو خدایی ما چیکاره ایم گله کنیم، همون ذره گرد و غبار توی هوام که زود ته نشین میشه و فرصت ملق زدن رو از دست میده، لا اله الا انت سبحانک ، انی کنت من الظالمین


  4. 2 کاربر از پست مفید آخیش تشکرکرده اند .

    هلیاجون (دوشنبه 28 تیر 95), باغبان (دوشنبه 28 تیر 95)

  5. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 04 خرداد 03 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1393-12-14
    نوشته ها
    333
    امتیاز
    15,094
    سطح
    79
    Points: 15,094, Level: 79
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 256
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    968

    تشکرشده 670 در 234 پست

    Rep Power
    76
    Array
    سلام آخیش عزیزم خوبی؟

    متأسفانه من این حس شما رو هم خوب میفهمم ،میدونم لحظه ای که شنیدی چه حالی بهت دست داد،اون لحظه آدم حماقت خودش میاد تو ذهنش که به قول شما اون مرحوم رو با چه دیدی برای ازدواج قبول کردی و تهش چی شد،بدتر از اون اینکه همش میخوای همسر جدیدشو ببینی بگی واقعا اون بهتره یا من،و شاید خیلی فکرای مسخره ی دیگه،حرفای اطرافیان که چطور از مراسم ازدواجش تعریف میکنن خیلی سخته
    نمیدونم خوشبخت میشه یا نه ،اصلا کاری ندارم که زندگیش تهش چی میشه،نمیخوام که بدونم،بیشتر ترسم از اینه که نکنه مقصر اصلی من بودم که اون به این راحتی رفته دنبال زندگیش و انگار اصلا آب از آب تکون نخورده

    ان شاالله خدا ببخشتم،و به هممون کمک کنه

    خواستم بگم که شما تنها نیستی،منم وقتی فهمیدم خیلی ناراحت شدم،اما به نظرم خدا ی اونا خدای من و تو هم هست ،این روزا هم میگذره

  6. 4 کاربر از پست مفید dooo تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (دوشنبه 28 تیر 95), هلیاجون (دوشنبه 28 تیر 95), آخیش (شنبه 26 تیر 95), باغبان (دوشنبه 28 تیر 95)

  7. #24
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سلام،ممنون، الان خیلی بهترم، عزیزم میدونستم زود ازدواج میکنه یعنی خیلی وقته میدونم که خواستگاری رفته و پس زده شده ،و این زنی هم که الان رفته و قبول کردن از ناچاری دوطرف بوده و خب میدونم که چشم آنمرحوم درمیاد ،از درد و دلایی که با دوست نزدیکم کردم و به کار زن جدید آنمرحوم اومده دلم گرفت چون هیشکی به من نگفت این کریم آق منگل چه جونورپستیه ولی خدا وکیل عین روز روشنه چشم آنمرحوم رو در میاره، من بیچاره با برادرشوهر یه ذره گرم میگرفتم آنمرحوم میگفت تو به برادرم نظر داری حالا من خیلی مقید و با پرونده سفید بودم اما این همسر جدید مشروب میخورن با نامحرما راحت میرقصن و خیلی هم رذل و بزن بهادرن و اهل اعتیاد یعنی خلایق واقعا به لیاقتشون میرسن،

  8. 4 کاربر از پست مفید آخیش تشکرکرده اند .

    dooo (دوشنبه 28 تیر 95), fahimeh.a (دوشنبه 28 تیر 95), هلیاجون (دوشنبه 28 تیر 95), باغبان (دوشنبه 28 تیر 95)

  9. #25
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    امروز دوستم بهم زنگ زد و گفت تا 2 روز پیش خبر نداشته و حالم بهتر شد چون دوستم بود،،،از اینکه ببینم آدمایی که دوست میدیدمشون نامردی کنن بدم می آمد ، ذهنم اما آروم نیست چون دوستم همه اتفاقایی که قبلا افتاده بود رو میخواست دوباره بشنوه حالم بده بدنم پر هیجان و عصبانیته ، روباه نشسته پا شده گفته دختر خوبی بود اما حالی به حالی بود! منم یه آشنای امین مطمئن رو شماه اشو بهشون دادم گفتم زنگ بزنن از این همسایه بپرسن که روباه چند دوره تیمارستان بستری شده و اصلا قابل اعتماد و سالم نیست!کجایی عمو باغبون احساس بیچارگی میکنم، اینهمه عذابم دادن حالا بدروغ پشت سرم حرف میزنن ، احساس بدبختی و سادگی میکنم چه ازدواجی بود ، چقدر بدبخت بودم تو ازدواج ای کاش دنیام اینقدر تلخ نبود ، هنوزم احساس بدبختی می کنم

  10. 4 کاربر از پست مفید آخیش تشکرکرده اند .

    dooo (دوشنبه 28 تیر 95), هلیاجون (دوشنبه 28 تیر 95), باغبان (دوشنبه 28 تیر 95), سرشار (یکشنبه 27 تیر 95)

  11. #26
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 خرداد 03 [ 22:43]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,165
    امتیاز
    90,422
    سطح
    100
    Points: 90,422, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,825

    تشکرشده 6,801 در 2,376 پست

    Rep Power
    0
    Array



    دل غمین به گوشه ای چرا نشسته ای ؟

    خواهر گلم مگه تو عمر جاودان کنی !

    تا کی آخه اینجوری باشی،،،،

    عمری دل غمین باشی


    گل گشته چمن بهتر


    یا گوشه نشین باشیم



    سلام

    خوب هستید خانم آخیش

    تاپیک های های شما را مطالعه داشتم – واقعیتش ناراحت شدم و هستم ،

    چون شرایطی را دارید طی می کنید که ،،برای هر خانمی سخته – لذا همدلی منو بپذیرید

    ممنون.


    ولی از طرفی خوشحال هستم برای اینکه شما و خانم dooo ، شخصیت های قوی ای هستید و مطمن هستم این را هم انشا الله سپری می کنید.

    بالاخره اتفاقی هست که افتاده و ما باید سعی کنیم ، وابسته به اتفاق نشیم – چون به قول آقای مدیر هر اتفاقی الزاما ید یا خوب نیست .

    شاید این ماجرا از زندگی شما ، بعد ها برای شما تجربه ی ارزشمندی بشه که بتونید در مسیر زندگی موفق تر بشید.( ان شالله )


    ............................


    خانم آخیش اون مرحوم و شادروان از نظر بُعد مادی از زندگیه شما بیرونه ولی هنوز تو قلب و ذهن شما حضور داره !

    و مدام دارید اخبارهای اون مرحوم را دنبال می کنید : مثلا با کی ازدواج میکنه – چی میشه و ....

    و احتمال زیاد خاطرات خودتون را با اون مرحوم زنده می کنید و باعث میشه شما تو ذهنتون بگید آخه چرا؟

    وقتی این چراها زیاد بشه ، ما خود به خود به سمت ناراحتی میریم !

    و یه روزی به خودمون می گیم چرا ما شادی خودمون را از دست دادیم !



    برا ی رفع این مشکل شما باید از خودتون سئوال کنید :


    - اگر به این فکرها ادامه دهم چه سودی می برم ؟

    - اگر به این فکرها ادامه دهم به چه مشکلاتی دچار میشوم؟


    - اگر این فکر را رها کنم چقدر شادترم ؟

    - با رهایی از این فکرها زندگی من چگونه خواهد بود ؟


    با پاسخ دادن به این سئوال ها متوجه میشید که غصه خوردن چیزی را حل نمی کند .


    ......................................


    من به نظرم اون مرحوم الان زنده شده – میدونی چرا ؟

    چون شما هی داری نبش قبر میکنی – بنده خدا را از قبر می یاری بیرون و براش مراسم میگیری

    آخیش خانم – خواهر گلم ،، شما مراسم روز اول – سوم – هفتم – چهلم و .... را برا ش گرفتی رهایش کنه بذار بره تو عالم خودش باشه ! عالم شما با عالم ایشون فرق میکنه

    شما زنده هستی باید شاد باشی و زندگی کنی و اون مرحوم باید بره تو دنیای خودش



    به نظر این کار را انجام بده :


    یه مراسم یاد بود بگیرید ، تحت عنوان : مراسمی برای خداحافظی مرحرم

    تو اون مراسم هر چقدر دوست داشتید گریه کن – هر چی خواستی بهش بگو

    وقتی مراسم تموم شد - جسد اون بیچاره را ( مرحوم ) را بسوزان و در دریاها رها کن

    اینجوری دیگه نمی تونی نبش قبر کنی ( فکر کنم یکی این تاپیک را بخونه بگه این دیونه ها کین دیگه )


    وقتی رهایش کنی دیگه آزادی - اونجاست کائئات بر ای کمک به شما همسو میشه !

    باید رها کنی و دلت را صاف کنی و براش آرزوی خوشبختی کنی !

    با خدا معامله کنیم ضرر نمی کنیم !

    اگر دیدیش با اعتماد به نفس کامل می تونی بهش سلام هم کنی و بری ! - چون تو او را در دریاها رها کردی! - چون اون برای شما مثل یه فرد عادیه - یه فردی که باید زود ازش بگذری !



    در ضمن برای آرامش بیشتر سوره مبارکه الحدید را مطالعه فرمایید .

    .................................................. .........


    خی بریم سراغ درس ؟

    خانم مهندس درس را کجا رسوندید – انشا الله فوق لیسانس تمام شد ! ، یاد در حال اتمامه ؟

    از دکترا چه خبر !

    اگر یادم باشه مهندس ساختمون بودید - کارها خوب پیش میره ؟

    طراحی می کنید یا پای ساختمونید ! ( بالاخره شغل سخت و جذابیه برای یه خانم )

    سعی کن برای خودت برنامه داشته باشی : مسافرت برید - سینما برید – پارک برید – کارتون – به دیگران کمک کنید و .....

    اینقدر کارها هست انجام بدی که دیگه وقت نمی کنی به مرحوم فکر کنی !





    نگران آینده نباش - ان شالله درست میشه .


    ویرایش توسط باغبان : دوشنبه 28 تیر 95 در ساعت 00:19

  12. 6 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    dooo (دوشنبه 28 تیر 95), mohamad.reza164 (چهارشنبه 30 تیر 95), هلیاجون (دوشنبه 28 تیر 95), آخیش (دوشنبه 28 تیر 95), بارن (پنجشنبه 31 تیر 95), سرشار (دوشنبه 28 تیر 95)

  13. #27
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سلام باغبان عزیز
    ممنونم که به تاپیکم سر زدی
    مطمئننا اگر امید به زندگی و خانواده دوستی و معذوریت دینی نبود روباه رو به آتیش میسوزاندم و خاکسترش رو در جوی آبی رها میکردم تا شاید بوته خاری سیراب گردد و همه خبث طینتش به بوته خاری خلاصه گردد، اما قدر زندگی ام بیش از این است
    باغبان عزیز درست میگید دیروز برای تحقیقات زن جدیدش مجبور شدم نبش قبر کنم تا جواب سوالای مربوط به ازدواج این دختر جدید رو بدم و تا ساعت ها حالم بد بود و خب عصر با دیدن خانواده ام و دورهمی خانوادگی که هرروز اتفاق میفته و بدون اینکه خبر داشته باشند حالم بده ، آروم شدم و واقعا از ذهنم رفت، فقط صبحی اسم روباه فوت شده چند باری تو ذهنم اومد که حل میشه،،،،تصمیم دارم به خاطر رعایت حال خودم دیگه به هیچ دلیلی برای کسی خاطرات تلخ گذشته رو بازگو نکنم
    درسم رو بجایی نرسوندم و رهاش کردم اما کار میکنم و البته دوست دارم توی کسب پایه محاسبات نظام مهندسی تلاش کنم اما ذهنم یاری نمیکنه و اراده ام کم شده و مدتیه حال طراحی هم ندارم هنوز به خودم میرسم و غذای سالم و ارگانیک مصرف میکنم به خانواده ام اهمیت میدم خوش اخلاقم و نسبتا زندگی خوبی دارم ، اما از درس خوندنم راضی نیستم به پروانه اشتغال پایه محاسبات نیاز دارم ، شما راه حلی برای کسب اراده و پشتکار لازم در درس خوندن دارین؟ممنون میشم راهنماییم کنید

  14. 3 کاربر از پست مفید آخیش تشکرکرده اند .

    dooo (دوشنبه 28 تیر 95), هلیاجون (دوشنبه 28 تیر 95), باغبان (چهارشنبه 30 تیر 95)

  15. #28
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 15 تیر 98 [ 21:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-11
    نوشته ها
    156
    امتیاز
    7,418
    سطح
    57
    Points: 7,418, Level: 57
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 66.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    808

    تشکرشده 404 در 138 پست

    Rep Power
    44
    Array
    سلام به همه دوستان خوب همدردی

    اخیش عزیز خدا رو شکر حالت خوبه.

    وقتی اومدم که تاپیکتون و بخونم اولش اصلا نمی دونستم قضیه ناراحتی تون چیه........ همش نامفهوم بود......مرحوم و.........زنده شد مرده ها و....نبش قبر و....گفتم یعنی الان باید رمز گشایی کنیم؟؟؟!!!!...............
    از جک و جونور حرف می زدین....روباه و....نمی بخشمش و....حیوون بیچاره به تو چی کار داره اخه؟

    خلاصه تبحر خاصی تو سر در گم کردن دختر مردم دارید.
    (تبحر با ح یا هه؟اوه دستم رو شد سوادم نم کشیده .......)

    خلاصه همچنان که داشتم پست ها رو از اخر می خوندم می رفتم اول دیگه گوشی دستم اومد....

    امیدوارم همیشه حالتون خوب بمونه.....باید براش ی سری راه نرفته رو برید.

    خدمتتون عارضم که ی سوال ی جا نوشتید بعد گفتم بیام اینو بگم زحمت و کم کنم

    که من کی میتونم به ازدواج مجدد فکر کنم؟ ی حرف علمی بهتون میگم لطفا جدی بگیرید.

    شما وقتی می تونید دوباره به اردواج خوب امیدوار باشید که شخص قبلی رو کامل بخشیده باشید. تا وقتی که می خوایید روباه بسوزونید و....

    برای این هم که حال و هواتون عوض شه شعر های غم دار و غم انگیز، نه گوش کنید نه اینجا بنویسید!!!نوشتن خیلی مهمه .........تاثیرش دو برابره.......جای این جمله ها که احساس ....می کنم (تو پست یکی مونده به اخر اشتباه نگفتم گفتید) جملات جایگزین بیارید. بازنویسی کنید.
    مثلا ی شعری هست که حالا میگم....


    کتاب بخونید.....مثلا من خودم پارسال که حالم خوب نبود سر موضوع مشابه شما، کویر دکتر شریعتی رو خوندم البته بار چندم بود می خوندم(هر چند به سواد من قد نمیده ولی خب دوسش دارم تازه از حا و هوای خونه میومدم بیرون...) البته هشدار بدم سیاسی شدی پای خودت نگی این منو اغفال کرد....که اصلا هیچی گردن نمی گیرم. گفته باشم .....همدردی ها شاهدن.

    اهان ی چیز دیگه...همش هم سراغ اقای باغبان و می گرفتید!!!!!!!!یعنی ی پست در میون!!!!!!ی جا هم گفتید عمو باغبون کلی خندیدم
    ی جا هم بهتون گفتن ایشون رفتن مریخ!!!!!!البته کسی که این حرف و بهتون زد خودش رفته الان تو خط ازدواج و خواستگاری و... ایشالا به زودی دامادش می کنیم.

    به هر حال.......ببین عزیزم بذار من روشنت کنم....اقای باغبان قبلا ها تو کار زراعت و راز بقای گل سرخ و اینها بودن، ولی تازگی ها زدن توی ی کار دیگه.
    ظاهرا باغداری و زراعت و بوسیدن گذاشتن کنار........شایدهم هر دو شو با هم دارن. از ترس اینکه اخبار اعلا م کرده دو شغله ها را می گیرن، شغل اولشون و فعلا روو نمی کنن تا ابها از اسیاب بیفته(یعنی انقدر زرنگن مردم ها!!!!)
    می دونید اشتغال جدید ایشون چیه؟؟؟؟نگاه کنید به اواتارشون!!!!!بله کفتر بازی!!!!

    می دیدین همش می گفتن "بریم ی سر طبقه بالا.... بریم ی سر طبقه بالا".....دیگه ایشون الان فقط کفتر پر میدن و کفتر دون میدن و....دیگه کاری به گل سرخ و درخت و مورچه و اینها ندارن....... دیگه از این به بعد از طوقی و پا پری و دم سیاه و چشم سفید و اینها حرف می زنن. حالا چرا ؟نمیدونم!!!!!خدا عالم است
    البته ی احتمال دیگه هم داره ......شهرت خاصشون بین اهالی اموزش پرورش براشون درد سر درست کرده. اخه نه اینکه عکسشونو تو کتاب دبستان چاپ کرده بودن...... اینه که........

    نقل قول نوشته اصلی توسط آخیش نمایش پست ها
    سلام باغبان عزیز
    ممنونم که به تاپیکم سر زدی
    مطمئننا اگر امید به زندگی و خانواده دوستی و معذوریت دینی نبود روباه رو به آتیش میسوزاندم و خاکسترش رو در جوی آبی رها میکردم تا شاید بوته خاری سیراب گردد و همه خبث طینتش به بوته خاری خلاصه گردد، اما قدر زندگی ام بیش از این است
    باغبان عزیز درست میگید دیروز برای تحقیقات زن جدیدش مجبور شدم نبش قبر کنم تا جواب سوالای مربوط به ازدواج این دختر جدید رو بدم و تا ساعت ها حالم بد بود و خب عصر با دیدن خانواده ام و دورهمی خانوادگی که هرروز اتفاق میفته و بدون اینکه خبر داشته باشند حالم بده ، آروم شدم و واقعا از ذهنم رفت، فقط صبحی اسم روباه فوت شده چند باری تو ذهنم اومد که حل میشه،،،،تصمیم دارم به خاطر رعایت حال خودم دیگه به هیچ دلیلی برای کسی خاطرات تلخ گذشته رو بازگو نکنم
    درسم رو بجایی نرسوندم و رهاش کردم اما کار میکنم و البته دوست دارم توی کسب پایه محاسبات نظام مهندسی تلاش کنم اما ذهنم یاری نمیکنه و اراده ام کم شده و مدتیه حال طراحی هم ندارم هنوز به خودم میرسم و غذای سالم و ارگانیک مصرف میکنم به خانواده ام اهمیت میدم خوش اخلاقم و نسبتا زندگی خوبی دارم ، اما از درس خوندنم راضی نیستم به پروانه اشتغال پایه محاسبات نیاز دارم ، شما راه حلی برای کسب اراده و پشتکار لازم در درس خوندن دارین؟ممنون میشم راهنماییم کنید
    نه دیگه نمی گم ....چون فقط از اقای باغبان پرسید!!!!!راه حل توپ داشتم ولی دیگه نمیگم....اصرار نکنید دیگه نمیشه.....نه خانم محترم بفرمایید دیکه اون چه که نباید شد.....این همه کاربر داریم شما فقط با ی نفر حرف میزنین .......دیگه نمی گم اصلا

    برای اینکه از دلم در بیارید بیایید این شعر وکه گفتم، باهم بلند بخونیم اصلا انقدر بخونید که حفظش کنید
    از همه کاربرها خواهش میشه لطفا برای هم خوانی شرکت کنن......اخیش جان خودت بیا دمبکش و بزن...ی نفر هم می خواهیم برای انجام حرکات موزوناقای محمد رضا میای یا بگیم سر شار بیاد؟؟؟به نظرم فرصت واز دست نده خودت بیای بهتره....نه اینکه تا چند وقت دیگه میخوای داماد شی ایشالا.....لازمه بیای تمرین کنی برای عروسیت............افرین.... کار خودته بیا....خب همگی اماده این؟؟بریم


    خوشم اینقدر خوشم... زبون ازش قاصره
    ساقیا کاری کن امشب و یادم نره
    باده از نو بده هنوز حواسم به جاست
    اختیار دلم ساقی به دست شماست

    مست مستم کن جام و ببر بالا... بزن به دست ما
    می پرستم کن تو عالم مستی ...امشب شب یلداست


    میزنم می پشت هم پیمونه پیموووونهههه
    امشب و جا خوش کنم تو کنج می خونه
    بی خیال غصه ها با می خوش و مستم
    انگاری امشب یکی غیر از خودم هستم
    لبریز کن جام را
    هم پایه ساقی منم
    باده اگه یاری کنه تا صبح هم می میزنم

    .
    .لبریز کن جام را
    هم پایه ساقی منم
    باده اگه یاری کنه تا صبح هم می میزنم
    تا صبح هم می میزنم

    خوشم اینقدر خوشم...
    زبون ازش قاصره
    ساقیا کاری کن امشب و یادم نره
    باده از نو بده هنوز حواسم به جاست
    اختیار دلم ساقی به دست شماست

    مست مستم کن جام و ببر بالا
    بزن به دست ما
    می پرستم کن تو عالم مستی
    امشب شب یلداست

    مست مستم کن جام و ببر بالا
    بزن به دست ما
    می پرستم کن تو عالم مستی ...

    امشب شب یلداااااااااااست

    .


    .

    .
    .
    .
    .
    .
    .

    عه.....ولم کنید ....منو کجا می برید؟؟؟مگه من چی خوندم؟؟؟خواستم دل دختر مردم و شاد کنم........
    بگید اخیش راحت شدیم .... از مبارزه با مفسدات و مسکرات اومدن ببرتم....راحت شدین؟؟؟؟میگن تالار و کردی مطرب خونه !!!!!!میگن شاکی خصوصی هم داری.......فک کنم همین اقای باغبانه......

  16. 3 کاربر از پست مفید هلیاجون تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (چهارشنبه 30 تیر 95), آخیش (دوشنبه 28 تیر 95), باغبان (چهارشنبه 30 تیر 95)

  17. #29
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سلام هلیاجون،،،،،، من هنوز دارم میخندم خیلی باحال بود و ممنونم ،،،،،،،، حالا باشه سعی میکنم روباه قصه رو خیلی نسوزونم فقط اومد تو ذهنم دمشو یه کوچولو آتیش میزنم که تو ذهنم نیاد،،،،،،،،،،راستی منتظر راه حلت برا درس خوندن هستم،،،،،،،

  18. 3 کاربر از پست مفید آخیش تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (چهارشنبه 30 تیر 95), هلیاجون (پنجشنبه 31 تیر 95), باغبان (چهارشنبه 30 تیر 95)

  19. #30
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 خرداد 03 [ 22:43]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,165
    امتیاز
    90,422
    سطح
    100
    Points: 90,422, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,825

    تشکرشده 6,801 در 2,376 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به قول یه بنده خدایی


    سلام سلام 100 تا سلام


    از نوشته های هلیا خانم بهره بردیم


    واقعا باید مجسمه این بزرگواران را د ر میادین شهر نصب کنیم - کسانی که از جان خودشون می گذرند - و خودشون را فدا می کنند برای شادی دل یه دختر



    ...........................


    آخیش خانم ، خوشحالیم برای اینکه ،، شما خوشحالید
    ان شالله همیشه شادی در شما موج بزنه و این شادی به ما هم برسه .
    ممنون.



    به نظرم برای اینکه برای هر کاری برای خودمان اراده و پشتکار درست کنیم ،،، بهتره اول برای اون کار برای خودمان انگیزه درست کنیم !!


    تغییر انگییره می خواد ! - شما باید خودتون را به شرایطی برسونید که گرفتن این پروانه اشتغال محاسبات برای شما یه ضرروت باشه !!!!!

    یکی از این را ه ها سئوال کردن از خودتون هست ( بهترین راه )


    سئوال را باید در دو دید بررسی کنید : سئوال های لذت بخش - سئوال های دردی !




    1) اگر پروانه اشتغال پایه محاسبات را نگیرم در کارم چه مشگلی بوجود می آید ؟

    2) چه فرصت هایی را از دست می دهم ؟

    3) اگر موفق بشم این پروانه اشتغال پایه محاسبات را بگیرم چه سودی برایم دارد ؟

    4) از نظر کاری به چه چیزهایی می رسم ؟

    و .......


    اگر این سئوال ها باعث نشه شما ضرروت برای رسیدن به هدفمتون را پی بگیرید ، دلیلش این میتونه باشه که شما هنوز این را ضرورت واقعی !!! ،،،، ندونستید !!



    .................................

    یکی دیگه از دلایلی که بنظرم باعث میشه ما در هدف خودمون پشتکار نداشته باشیم اینکه اون هدف را دوست نداریم !
    و از طرفی امکان داره برنامه رسیدن به اون هدف را بلد نباشیم - سپس نا امید میشیم !!


    یه برنامه ریزی بلند مدت و کوتاه مدت !!
    مشورت از کسانی که موفق شدند و به این مهم رسیدند
    مکان مطالعه خیلی مهمه !
    تفریح و استراحت
    پاداش و جایزه در حین مطالعه و کار !


    منظورم اینکه باید در برنامه خودتون هم مطالعه برای رسیدن به هدف مذکور باشه و هم تفرح و هم کار .... به طوری که لذت ببری !!

    یه برنامه بلند مدت تضمین شده خیلی بهتر از یه هدف کوتاه مدت غیر قابل تضمینه!

    با یه برنامه ریزی خوب میتونی موفق بشی .


    از طرف فکر مثبت و دوری از افکار منفی ، باعث میشه شما تمرکز بیشتر داشته باشید !

    مثلا اون مرحوم نباید دیگه به فکر شما نفو ذ کنه ! - اگر هم نفوذ کرد که دیگه خودتان استاد هستید

    یه خورده دُم این روباه را آتیش بزنی خودش در میره !



    انشالله موفق میشی .


    ویرایش توسط باغبان : پنجشنبه 31 تیر 95 در ساعت 02:12

  20. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (پنجشنبه 31 تیر 95), هلیاجون (پنجشنبه 31 تیر 95), آخیش (پنجشنبه 31 تیر 95)


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: یکشنبه 12 اردیبهشت 95, 09:19
  2. پاسخ ها: 57
    آخرين نوشته: شنبه 14 آذر 94, 14:57
  3. خواستگارم پس از یک سال و نیم هنوز امروز و فردا میکند
    توسط ahooo1 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: سه شنبه 25 شهریور 93, 10:54
  4. یک ماه پس از جدایی،هنوز مثل روز اول جدایی
    توسط bahar_N در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 06 مرداد 91, 10:17
  5. پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 اردیبهشت 88, 08:22

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:44 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.