به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 63
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array

    RE: به پوچی رسیدم!!!

    آدما همین جورین نازنین. یه وقتایی دلشون پر می شه. دله دیگه! دل داشته باشی می گیره... تو پست قبلیت گفته بودی تو خونه پدریت شادی کمه. فکر می کنی خودت تنها کسی هستی که همچین شرایطی داری؟ می خوای بگم بچه های تالار دستشونو ببرن بالا ببینی چند نفر با مشکلاتی مثه تو یا بدتر حتی، درگیرن ولی شاد شادن؟ به نظرت اینا چیکار کردن؟ چطوری این کودک رضایت رو برگردوندن به قلبشون؟ ...

    یا شاید فکر می کنی با ازدواج همه چی درست می شه؟... آره. ازدواج بعضی مشکلاتت رو حل می کنه، اما چنتا مشکل جدید هم همراهش میاره! به اینا فکر کردی؟ می خوای برات مثال بزنم؟ یه کم تو تالار بچرخ و احوال متاهلا رو ببین. خودت دستت میاد ...

    می دونی می خوام چی بگم؟ شادی یه جایی اون بیرون نیست که بخوای بری پیداش کنی و بچسبونیش به دلت... تو وجود خودت باید دنبالش بگردی. اگه گم شده، یه جایی توی دل خودته نه پیش پدر و مادر، یا معشوق، یا همسر و ...
    بهونه برای زندگی می خوای؟ کی بهتر از خودت؟ چی ارزشمند تر از شادی خودت؟ ...


  2. 4 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    آویژه (سه شنبه 11 بهمن 90)

  3. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 اردیبهشت 91 [ 11:45]
    تاریخ عضویت
    1390-4-25
    نوشته ها
    112
    امتیاز
    2,092
    سطح
    27
    Points: 2,092, Level: 27
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    147

    تشکرشده 146 در 67 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: به پوچی رسیدم!!!

    ممنون.
    قبول دارم حرفهاتون رو .

    قبلا بلد بودم در لحظه حال زندگی کنم و قشنگی ها رو ببینم و عاشق هر چیزی بشم. حتی توی جایی که همه اون رو زشت میدیدن میتونستم کلی قشنگی پیدا کنم و از این توانایی خودم و دیدن زیبایی ها لذت فراوانی میبردم.و این لذت شوق بزرگی برای زندگی کردنم بود.

    برای اون سرشار واقعا دلم تگ شده.

    برام دعا کنید.

    اونقدر عشق توی وجودم بود که میتونستم به دیگران هم بدمش.

    درسته. من خوب تجربه کردم تا وقتی که مهر میورزیدم خوشبخت بودم و مغرور و سربلند. و از وقتی که توقع پیدا کردم عشق رو از دیگران دریافت کنم و نیازمند دیگران شدم حسی جز بدبختی و خفت پیدا نکردم!!!

    تلخی همین نیازمند دیگران شدن و ضعف خودمه که زندگی رو برام تلخ کرده....


    اونقدر عشق توی وجودم بود که میتونستم به دیگران هم بدمش.

    درسته. من خوب تجربه کردم تا وقتی که مهر میورزیدم خوشبخت بودم و مغرور و سربلند. و از وقتی که توقع پیدا کردم عشق رو از دیگران دریافت کنم و نیازمند دیگران شدم حسی جز بدبختی و خفت پیدا نکردم!!!

    تلخی همین نیازمند دیگران شدن و ضعف خودمه که زندگی رو برام تلخ کرده....


    یه روزی حس کردم خوش بینی هام و سادگیم از روی حماقتم بوده و زیادی خوش باور بوده ام.
    ولی حالا دارم از این بدبینی و به اصطلاح دقیق بودن زجر میکشم.

    اگر عاقل بودن اینه که آدم همیشه همه چیز رو از زیر لنز بدبینی رد کنه من دیگه نمیخوام عاقل باشم.
    میخوام همون دیوونه ای باشم که احمق و نفهمه و همه چیز براش قشنگه و از همه چی میخنده و حتی همراه دیگران که مسخره اش میکنن و بهش میخندن میخنده و بهش بر نمیخوره!!!!!!

    من رفتم برم توی دنیای دیوونگی خوش قبلیه خودم.

    همتونو دوست دارم.

  4. 2 کاربر از پست مفید sarshar تشکرکرده اند .

    sarshar (چهارشنبه 12 بهمن 90)

  5. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 فروردین 93 [ 16:08]
    تاریخ عضویت
    1390-6-01
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,322
    سطح
    29
    Points: 2,322, Level: 29
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 658 در 179 پست

    Rep Power
    32
    Array

    RE: به پوچی رسیدم!!!

    [align=justify]
    دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت.....دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور
    هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب.....باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور
    حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب.....جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور
    حافظا در کنج فقر و خلوت شب‌های تار.....تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

    سرشار عزیز
    اونهمه عشق، محبت، خوبی و زیبائی که دوست داری نثار کسی دیگه کنی کجای وجودت جمع شده که ندیدیش!!؟
    همه بدیهاشونو پنهان میکنن و تو خوبیهاتو پنهان کردی!؟
    سرمنشا این توانایی هایی که خودت اعتراف میکنی در وجودت هست (علی رغم اینکه از اول تاپیکت مثه یه دختر بچه معصوم و بازیگوش سعی کردی یه جا نگهشون داری تا کسی نفهمه تا اینکه خودتم جاشو فراموش کردی!) کجاست!؟
    شایدم دوست داری ذخیرشون کنی برای روز مبادا یا برای فرد خاصی که گفتی ... !؟
    فکر نمیکنی بهترین و اولین کسیکه به اون جواهرات احتیاج داره وجود خودته؟
    من فکرمیکنم اولین وجودی که اینهمه عشق زیبنده اونه وجود خودته و بعد از اون وجود پدر و مادرت و کسانیکه کنارت هستن شایسته ترینن. این احساس رو باید اول تقدیم خودت کنی تا بتونی با وجودت سریان پیدا کنه به دیگران.
    بنظرت غذای اصلی ما آدما چیه!؟
    غیر از این سه وعده غذایی که روزانه میخوریم و غذای جسم ماست، اون قوت اصلی ما چیه؟
    همه غذاها خوردنی نیست! ... بعضی غذاها هست که با دیدن آدم میخوره!
    همونطور که فرشته ها از جمال حضرت حق تغذیه میکنن، روح ما هم از این تغذیه ها داره. هرچیزیکه یه نمادظاهری یا معنایی در بیرون داره یه نماد باطنی از اون در وجود ما هم هست.
    فرشتگانی تو وجود ما هستن که غذا میخورن. هزاران میکائیل، هزاران جبرئیل تو وجود ماست ... لحظه یی که وجودت از دیدن لبخند کسی گرم میشه اون فرشته ی وجودته که داره از اون لبخند تغذیه میکنه!
    وقتی جبرئیل ما لبخند و محبت نمیبینه از گرسنگی میمیره! ... الان تمام دنیا داره از بی محبتی میمیره!
    حالا فکرشو بکن تو این چند صباح دنیا اگه ما هم بخواهیم به هم محبت نکنیم، چهره مهربون همدیگه رو نبینیم و دلمون در گرو محبت خانواده و دوستان و اطرافیانمون نباشه دیگه آدمیزاد نیستیم!
    فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ ﴿24﴾ پس انسان بايد به خوراك خود بنگرد.
    طعام انسان یعنی خوردنیهاش، دیدنیهاش، شنیدنیهاش و ... انسان روز بروز باید همه چیزش زیباتر بشه. خونش زیباتر بشه، روابطش با اطرافیانش زیباتر بشه، کلماتی که انتخاب میکنه، قشنگتر لباس بپوشه، قشنگتر راه بره... قشنگتر فکر کنه، انسان فقط در زمانی قیافه ش زیباست که فکر خوب میکنه، به محض اینکه فکر زشتی میکنیم قیافمونم درهم و زشت میشه و این زشتی به مرور توی قیافه آدم میمونه!

    راستی، میگن هر ساعت تماشای تلویزیون 22 دقیقه از عمر کم میکنه!!!!
    خودکشی خوب و بی دردسریه....!!!
    از این به بعد اگه باز اون افکار اومد سراغت یه بند بشین جلوی تلویزیون!
    البته جدای از شوخی، تا وقتی خداوند به انسان فرصت زندگی میده یعنی امیدوار باش که یه روز دیگه برای جبران گذشته و خلق آینده بهت داده، فکرمیکنم درست نباشه ازجانب خدا درمورد خودمون قضاوت کنیم و رای صادر کنیم! چون معیارهای سنجش اون توی معیارها و محدودیت های مادی ما آدما نمیگنجه و قابل قیاس نیست.
    موفق باشی در پناه حق [/align]

  6. 2 کاربر از پست مفید pk1365 تشکرکرده اند .

    pk1365 (چهارشنبه 12 بهمن 90)

  7. #24
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 04 فروردین 91 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1390-11-07
    نوشته ها
    44
    امتیاز
    866
    سطح
    15
    Points: 866, Level: 15
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 118 در 36 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: به پوچی رسیدم!!!

    سلام....اخ اخ اخ اخ.دیگه با خدا اینجوری حرف نزنی ها.!میدونستی اونی که تو رو قبل و بعد زندگی فانی در دوران نوزادی ...تا اخرین لحظه زندگی دوستت دارد همین خداست؟خدا خیلی خوبه باور کن.مطمئن باش اگر اونی رو که خواستی بهت نداد حتما بهترش رو برات کنار گذاشته قربون خدا برم تو دستگاه خلقتش کسری که نیست رحمت هست و حکمت هست.با خودت راحت باش و خوشحال باش.من پیش اومده بابام ضایع ام کنه اولش ناراحت شدم ولی دیدم همچین خیلی باعث ضررم نشده.ولی هر جا بابام ضایع شده من خورد شدم.چون بعد از سالها فهمیدم اون حق داشته.هشت سالم بود بابام زد تو گوشم بغض کردم هیجده سالم شد بابام زد تو گوشم سرم رو انداختم پایین.بیست وهشت سالم شد بابام دوباره بهم سیلی زد زدم زیر گریه گفت تو بچگیت گریه نکردی الان گریه میکنی ؟گفتم بابا الان دیگه دستت میلرزید ...
    بعدش شما یه خورده ظرفیت تحمل داشته باش.قبول کن همه چی دست خداست.خودش همه رو رو به راه میکنه: ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
    اسمت تو لیست خداست یه چندتا از امتحاناتش نمره بیست هم حالا نه سیزده چهارده بگیری خودش برات میکنه بیست...خیلی بیشتر از اونی که میخواستی واسه ات مهیا میکنه...(به کسی نگی هاخودش بهت تقلب هم میرسونه.فقط میگه از کلاسم نرو بیرون شاکی هم نباش صبر کن)به حرف دیگران هم اهمییت نده همه چی میگن برای خدا کرنومتر نگیری ها!خودش خالقه.زیاد سخت نگیر قرار نیست یکدفعه بشی علامه دهر .بدون دیگران رو نمیتونی تغییر بدی ولی میتونی با خودت مهربون باشی زمانه:

  8. کاربر روبرو از پست مفید دکتر حسابی تشکرکرده است .

    دکتر حسابی (چهارشنبه 12 بهمن 90)

  9. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 اردیبهشت 91 [ 11:45]
    تاریخ عضویت
    1390-4-25
    نوشته ها
    112
    امتیاز
    2,092
    سطح
    27
    Points: 2,092, Level: 27
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    147

    تشکرشده 146 در 67 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: به پوچی رسیدم!!!

    ممنون از همگی که برام وقت میذارن و جواب میدن.

    مدت طولانی از دنیای اطرافم خیلی دروغ و و نامردی دیدم. بد بین شده ام نسبت به همه چیز. ولی چند روزی هست دارم تمرین میکنم که بد دیدن رو رها کنم و خوش بین باشم به دنیا و آدمهاو خدا.
    حالم نسبت به وقتی این تاپیک رو باز کردم خیلی بهتر شده.

    برام دعا کنید

  10. 3 کاربر از پست مفید sarshar تشکرکرده اند .

    sarshar (شنبه 15 بهمن 90)

  11. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 فروردین 93 [ 16:08]
    تاریخ عضویت
    1390-6-01
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,322
    سطح
    29
    Points: 2,322, Level: 29
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 658 در 179 پست

    Rep Power
    32
    Array

    RE: به پوچی رسیدم!!!

    [align=justify]سرشار عزیز
    خیلی خوبه که داری سعی میکنی اما مهمه که در چه جهتی داری سعی میکنی!
    نکته ای که باید درنظر بگیری اینه که مبنای تفکرتو براین اساس نزار که این دنیا و آدمهاش تمامـاً بدی و پر از دروغ هستن و ما باید خودمونو ملزم به یه خوشبینی ظاهری کنیم تا چند روزیکه توی این دنیا برای ما رقم خورده یه جوری سپری کنیم تــــا بالاخره تموم بشه! این خودش یه جور بدبینیه!
    یه مثال ساده که میتونی درنظر بگیری، گریه کردنه! گریه درد آوره یا نه!؟ منبع الهام گریه اصولا چیز دردناکیه یا برعکس؟
    میتونه جفتش باشه! بستگی داره گریه بخاطر چی باشه! گاهی آدم از درد گریه میکنه، گاهی اشک های آدم از روی شوق یه چیزیه (happy tears). پس نمیشه گفت لزوما گریه نشونه درده!
    این دنیا میشه گفت مجموعه زیبائی ها و زشتیهاست و هیچ چیز توی دنیا تماما خوب یا تماما بد نیست! دنیا دوگماتیک نیست!
    و کسانیکه میخوان دنیارو هست و نیست بکنن دور میفتن! منطق این دنیا منطق fuzzy logic هست. حتی زشتیها هم به نوعی حسن دارن.
    حتی هر ریـــاکاری یه کمپلیمانی هست که شر داره به خیر میگه! چون هر ریـــــاکاری معنیش اینه که بدی داره به خوبی میگه تویی که درستی، من تورو قبول دارم و همه کمالات مال توئه بخاطر همینه که منم دارم خودمو به کوچه علی چپ میزنم و دارم یه جوری خودمو شبیه تو میکنم تا بلکه منم بتونم یه صیدی بکنم و گرنه تو اصلی! بنابراین هر ریاکاری هم خودش سند حقانیته حقه!
    یعنی اگه یکی داره میگه من آدم خالصی هستم، من خیرم، من سعی میکنم که باعث آزار کسی نباشم و دروغ هم داره میگه یا هر ظالمی که دروغ میگه نه من چنین کاری نکردم، همین دروغها سند حقانیت اون خوبیهاست که تو دل خودشم اینارو میفهمه که چه چیزی خوبه و چکاریو باید انجام بده و فطرت همه آدما یکیه منتها زبان آدماست که یکی نیست! و حتی اون انسانی هم که خصوصیات اخلاقی خوبی نداره بازم یه حسن برای ما داره که مثه یه تابلو ورود ممنوعه برای ما تا ما از اون طرف که اون رفته نریم. [/align]

  12. کاربر روبرو از پست مفید pk1365 تشکرکرده است .

    pk1365 (چهارشنبه 12 بهمن 90)

  13. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 اردیبهشت 91 [ 11:45]
    تاریخ عضویت
    1390-4-25
    نوشته ها
    112
    امتیاز
    2,092
    سطح
    27
    Points: 2,092, Level: 27
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    147

    تشکرشده 146 در 67 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: به پوچی رسیدم!!!

    ممنون.
    امیدوارم درست حرکت کنم و راهنمایی همه دوستان یادم بمونه.

    راستش برام سخته دوباره به آدمها اعتماد کنم و باور کنم کسی درصدد تحقیر وو تمسخر من نیست و قرار نیست ازم مچ بگیره و .....

    نمیدونم انگار یه سد و حصار محکم دور خودم بستم و از همه کنار کشیدم و از همه میترسم. همه رو دشمن خودم دیدم.دست خودم نیست در هر ارتباطی احساس خطر میکنم و پیشاپیش گارد میگیرم.

    ولی دارم تمرین میکنم باور کنم آدمها قصد سوء ندارن. اینو چند روزه حداقل توی محیط مجازی دارم تمرین میکنم. در رابطه با خانواده ام هم همینطور.

    یه چیز دیگه هم هست اونم اینه که چند نفر هستن که جدا از بدبینی های من واقعا زبونشون نیش و کنایه داره و حرفاشون آزارم میده.
    حالا که میخوام نگاه و گوش و زبونم رو برای دیدن و شنیدن و گفتن خوبیها عادت بدم از اون چند نفر دوری کنم. ولی مسئله اینه که ناگزیرم ببینمشون.

    راستش یکیش شوهر خواهرمه. آدم کلا خوبیه و میدونم ته دلش منو مثل خواهر کوچیکش دوست داره ولی حرفاش رو اعصابم راه میره.دقت کردم دیدم وقتی چند روزی کمتر میبینمش حالم بهتر میشه و با حرفاش به هم میریزم.
    ببخشید این حرفو میزنم. ولی مثلا یه حرفش رو میخوام بهتون بگم. چند روز پیش خواهرزاده ام رو گرفته بودم محکم صورتش رو بوس میکردم. جیغش در اومد.شوهرخواهرم گفت دخترا تا بچه اند وقتی بوسشون میکنن جیغ و داد میکنن و نمیذارن بعد که بزرگ شدن مثل این سرشار دلشون میخواد یکی بغلشون کنه بوسشون کنه کسی پیدا نمیشه!!!

    داشتم منفجر میشدم این حرفو که زد.
    چند بار وقتی اومدن من یکم نشستم و کارها رو کردم ولی بعدش رفتم رو پشت بوم. ولی مامان اینا میگن خجالت نمیکشی مهمون میاد ول میکنی میری؟؟؟؟
    چیکار کنم در ارتباط با کسایی که حس بدی بهم منتقل میکنن؟؟؟؟


  14. #28
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 فروردین 93 [ 16:08]
    تاریخ عضویت
    1390-6-01
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,322
    سطح
    29
    Points: 2,322, Level: 29
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 658 در 179 پست

    Rep Power
    32
    Array

    RE: به پوچی رسیدم!!!

    [align=justify]حکایته یه روزی داستایوفسکی با یه خانومی برخورد کرد درحالیکه داشت تو خیابون از کنارش رد میشد یه تنه ای ناخواسته به اون خانوم زد و اون خانومم خیلی ناراحت شد و ناسزاهای تندی بهش گفت.
    داستایوفسکی چیزی نمیگه و راهشو میکشه و میره اما چند قدم بیشتر نرفته بوده برمیگرده و کلاهشو برمیداره و میگه ببخشید خانوم من داستایوفسکی هستم! ... اون خانومم خیلی شرمنده میشه که ببخشید من نشناختم و کلی عذرخواهی میکنه، داستایوفسکی هم در جواب بهش میگه نه اصلا مهم نیست منتها چون شما خودتونو معرفی کردید منم خودمو معرفی کردم!


    آدما با حرفاشون خودشونو دارن معرفی میکنن! یه کسیکه حرف بی معنی میزنه داره خودشو معرفی میکنه، اصلا لزومی نداره تو حرص بخوری بابت کمی ِ اون آدم!
    مگراینکه خودت از قبل پیش زمینه فکریت نسبت به خودت این حرفو پذیرفته باشه یا بخواهی قضاوت دیگرانو براساس اتفاقاتی که تو گذشته افتاده و تفکراتت هنوز درگیرشونه تجزیه و تحلیل کنی و بخواهی بر اساس باورهای غلطی که توی ضمیر ناخودآگاهت پذیرفتی این حرفارو بسنجی که مسلما اینجوری برات حرفای اطرافیان حتی اگه واقعا هم بی منظور باشه یا یه شوخی ساده باشه خیلی بزرگتر از اونی که هست برات جلوه میکنه!

    اتفاقا خیلی خوبه آدما گونه های مختلف دارن، یکی تندتره یکی ملایم تره یکی متواضعه یکی زبونش نیشه یکی نوشه، خودش یه تنوعه کلی چیزا از همین تنوع آدم یاد میگیره، قرار نیست که همه مثه هم باشن. حتی از بدترین آدما هم میشه چیز یاد گرفت! اتفاقا بنظرمن شوهر خواهرتون بیراهم نمیگه! تو این دوره زمونه آدمی که لایقت باشه واقعا نایابه! [/align] :cool:

  15. 4 کاربر از پست مفید pk1365 تشکرکرده اند .

    pk1365 (چهارشنبه 12 بهمن 90)

  16. #29
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 اسفند 92 [ 23:20]
    تاریخ عضویت
    1390-4-25
    نوشته ها
    643
    امتیاز
    4,583
    سطح
    43
    Points: 4,583, Level: 43
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,779

    تشکرشده 2,844 در 585 پست

    Rep Power
    78
    Array

    RE: به پوچی رسیدم!!!

    سزشار عزیز...منم با دوستان موافقم اما حتما به یک نکته هم توجه کن»خوش بینی صرف هم خطرناکه!همون طوری که بدبینی صرف هم سمه!خوش بین باش امیدوار باش اما نه به صورت افراطی...
    با دید مثبت همه چیز رو نگاه کن اما واقعیت ها رو هم از نظر دور نکن.
    در مورد نیش و کنایه هم به نظر من اون حرف شوهر خواهرتون بیشتر یک شوخی بود نه نیش و کنایه!و راه حل ساده اش هم اینه که اگه واقعا ایشون شوخ طبعن شما از حرفهاش دلگیر نشی و شما هم باهاشون شوخی کنی(اما حواست باشه نخای مقابله به مثل کنی.)
    دید مثبت همینه که این حرفو به شوخی تعبیر کنی نه کنایه!
    همین...
    موفق باشی

  17. 2 کاربر از پست مفید یک زن امیدوار تشکرکرده اند .

    یک زن امیدوار (چهارشنبه 12 بهمن 90)

  18. #30
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array

    RE: به پوچی رسیدم!!!

    اول یه دست جانانه برایpk عزیز.

    یه قانونی در دنیا وجود داره اونم اینه که هر فکری در اثر تکرار و تلقین به باور تبدیل میشه و هر باوری خلق میشه.

    من میخوام ازیه چراغ جادو و یه بچه غول بیشعور حرف بزنم.این همون چراغیه که ازغول توی اون هر چی بخوایم واسمون اماده می کنه.
    چراغ جادو ذهن ماست و بچه غول بیشعور ضمیر ناخوداگاه ما.دانشمندان به ضمیر ناخوداگاه میگن بچه چون منطق سرش نمیشه،غول چون قدرت جادویی داره و هر چیزی رو میسازه.بیشعور چون فرق بین خوب و بد رو نمیدونه و فقط دستوری که بهش داده میشه رو انجام میده و خلق می کنه.

    هر فکری که در اثر تکرار و تلقین به باور تبدیل میشه مثل یه درخواست ازغول چراغ میمونه.

    مثلا اگه ما اینقدر به یه فکر منفی فکر کنیم که باورش کنیم اون طبق وظیفش همون فکر منفی رو برامون خلق میکنه.
    مثلا اگه یه نفر مدام به خودش بگه من خیلی فراموشکارم همه چیرو هی از یادم میبرم.کم کم این به یه باور تبدیل میشه و اونوقت بچه غول بیشعور میگه چشم علاءالدین الان تو رو به یه فراموشکار تبدیل میکنم.

    مثلا کسی که در مورد خودش فکر میکنه که هر کسی رو که دوست داره ازدست میده!و مدام اینو میگه.این بچه غول نمیفهمه منظور اون اینه که دلش نمیخواد کسانی رو که دوست داره از دست بده.بچه غول فقط میشنوه که لطفا یه کاری کن تا من هر کسی رو که دوست دارم از دست بدم چون این قانون که درباره ی خودم گفتم باید همیشه انجام بشه.

    خوب سرشار امیدوارم متوجه شده باشی مشکلت ازکجاست و اتفاقاتی که برات میفتن ریششون چیه؟این مطلبی که نوشتم یه نقل قول بود اگه خواستی مطلب رو کامل داشته باشی یا راه حلش رو بدونی بگو تا لینکش رو برات بذارم.


  19. 2 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (پنجشنبه 13 بهمن 90)


 
صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بدهکاری بسیار سنگین همسرم و عادت به کلاهبرداری و پول قرض گرفتن
    توسط bijhan در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: سه شنبه 27 مهر 95, 16:06
  2. پاسخ ها: 53
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 اردیبهشت 94, 23:28
  3. به پوچی رسیدم
    توسط مهرک در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 02 بهمن 89, 23:42

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.