منم خیلییییی خوشحال شدم
از دیشب که خوندم امروز باید بری دکتر کلی استرس داشتم..اخه هر وقت یک تاپیک باز می کردم مال تو بود کلی غصه می خوردم
صبح تا چشمامو باز کردم اولین کار دعا واسه تو بود دوستم..بازم خیلییییییییییی تبریک
تشکرشده 832 در 244 پست
منم خیلییییی خوشحال شدم
از دیشب که خوندم امروز باید بری دکتر کلی استرس داشتم..اخه هر وقت یک تاپیک باز می کردم مال تو بود کلی غصه می خوردم
صبح تا چشمامو باز کردم اولین کار دعا واسه تو بود دوستم..بازم خیلییییییییییی تبریک
تشکرشده 26 در 11 پست
عزیزم مبارک باشه.خیلی به خدا توکل همون خدایی که بچه رومیده واسش کاری نداره نگهش داره.من نمیدونم چقدر به اهل بیت اعتقاد داری اما 40 تا زیارت عاشورا نذر کن هدیه به روح مادر امام زمان کن این نذر معجزه میکنه.انشالله خدا مشکلت و حل میکنه
تشکرشده 728 در 228 پست
ویرایش توسط بانوى مهر : شنبه 23 خرداد 94 در ساعت 19:23
تشکرشده 130 در 60 پست
سلام بانوی مهر
واییییییییییی کلی خوشحال شدم از خبرت باور کن هر شب واست دعا می کردم اولین کسی بودی که میومدی تو ذهنم اینقد از خبرت ذوق کردم که کلی انرژی گرفتم بازم خدا معجزه کرد قدر این فرشته کوچولو رو بدون تو اوج سختیات خدا بهت هدیه اش کرده هواشو داشته باشیا دیگه نذار استرس بکشه، مطمئن باش خدا هوای هممونو داره پس نگران هیچی نباش و با آرامش از هدیه خدا مراقبت کن همین فرشته کوچولو کلی بهت آرامش میده!بازم خدا رو شکر می کنم که نی نی سالمه تبریک می گم مامان خوشگلو مهربوون!!!
مامانی مهربون واسه عزیز منم دعا میکنی؟ میدونم خدا خیلی دوست داره ازت واسش التماس دعا دارم این روزا خیلی براش مهمه دعا کن منم بیام خبر خوب بدم،مرسی
تشکرشده 351 در 126 پست
وای خانمی.....دست گلت درد نکنه...زحمت کشیدیفکر نمی کردم به این زودی شیرینی بدی.......ما هممون اینقدر از صبح شیرین بودیم و با این ژله کاممون شیرین تر هم شد....
تمام دوستان تالار تو هر قاچش شریکن....
چقدر خوشگل درست کردی......واقعا کدبانوییامن که نفهمیدم چطوری رنگاشو افقی درآوردی؟!!چطوریه؟!؟!؟سواد آشپزیم خیلی کمه....اینقدر که اگه تو نیمرو آب نریزم می سوزونمیه بارم تو یه مهمونی که با مهموناش خیلی تعارف داشتیم.. چاقوی سالاد و تو سالاد جا گذاشتم..بعدش وسط کشیدن سالادا پیدا شد...یه کم یاد بده یه خودی نشون بدم آبروم نره
از ته دلم برات خوشحالم... از خدا می خوام همیشه سرزنده و سلامت و شاد باشی....شما و بقیه دوستان تالار...بیایم همش خبرای خوب بشنویم...
ولی قول بده که خیلی به خودت برسی....به خودت و اون نی نی نازه.....به مسائل دور و برت اهمیت نده...آخه وقتی نی نی هست چیز دیگه ای اصلا مهم نیس...
-------------------------------------------
خدایا.....هر وقت شادی دوستانم را می بینم...تو را می بینم و حس می کنم .....اینها نشانه های توست برای نزدیکی ما به تو..... .افسوس...ما چقدر در دوری از تو پایفشاریم....
یا مقلب القلوب....تمام قلبهای ما را به آن مامن و آرامشگاهی که تو برایمان خواستی نزدیک کن....یا اقرب من حبل الورید...
بانوى مهر(یکشنبه 24 خرداد 94), سوده 82 (یکشنبه 24 خرداد 94), شمیم الزهرا (دوشنبه 25 خرداد 94)
تشکرشده 728 در 228 پست
خانوم تنهایی خیلی ممنونم عزیزم...ان شاء الله اگر لایق باشم حتما شما و عزیزتون رو دعا می کنم
افسونگر عزیزم
ممنونم خانومی...بله کدبانو ام که همسرم عین پروانه دورم می چرخه :) از هر انگشتم هنر می ریزه...کاش اینجا تاپیک آشپزی بود من هنرهامو بهتون نشون می دادم :) همین اینجا پروفایلمو ببین چه خوش سلیقه م :) چقده حال می ده آدم از خودش تعریف کنه :)
فرشته جونم الآن این پست و تاپیکمو ببینه ........
ممنونم از همه تون چه خصوصی و عمومی خیلی بهم لطف و محبت داشتید...فراموش نمی کنم
دوستون دارم
ویرایش توسط بانوى مهر : یکشنبه 24 خرداد 94 در ساعت 01:19
افسونگر (یکشنبه 24 خرداد 94)
تشکرشده 119 در 28 پست
بهتون تبریک میگم انشالله فرزندی سالم و تندرست بدنیا بیارید و همیشه شاد باشید من همیشه تاپیکهای شما رو دنبال می کنم شما نعمتهای بزرگی در زندگی دارید که آرزوی خیلی از آدمهاست .خیلی دلم میخواست یبار براتون بنویسم اما گفتم خودتون بهتر از هرکسی می دونید. دیگه به مشکلات اطرافیانتون فکر نکنید در این زمان فقط بفکر نی نی نازتون باشید . موفق و شاد باشید
بانوى مهر(یکشنبه 24 خرداد 94)
تشکرشده 1,236 در 375 پست
سلام
خیلی خیلی مبارک باشه ان شاء الله یه فرزند سالم و عبد راستین خدا و عاشق اهل بیت توی دامنتون پرورش پیدا میکنه(حتماً ان شاء الله علی آقا هم اینجوری میشه به فضل خدا)
یه خاطره از به دنیا اومدن مرحوم آیت الله بهجت (روحی فداه) هست فکر کنم ذکرش براتون جالب باشه:
شما الآن مادر شدید به قولی خرتون پیش خدا خیلی میره نیازمندان به دعا رو فراموش نکنید ،من هم دعاگو هستم.حضرت آیتالله محمد تقى بهجت در اواخر سال ۱۳۳۴ هـ ق، در شهر مذهبی فومن واقع در استان گیلان، چشم به جهان گشود. شانزده ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش به سرای باقی شتافت و از اوان کودکی طعم تلخ یتیمی را چشید. درباره نامگذاری حضرت آیت الله بهجت، خاطره ای شیرینی که از نزدیکان ایشان نقل شده است که ذکر آن در این مجال سودمند است: پدر آیت الله بهجت در سن حدود هفده سالگی بر اثر بیماری وبا در بستر بیماری می افتد به گونه ای که امید زنده ماندن او از بین می رود. در آن حال ناگهان صدایی شنید که گفت:«با ایشان کاری نداشته باشید؛ زیرا ایشان پدر محمد تقی است.» تا این که با آن حالت خوابش می برد و مادرش که در بالین او نشسته بود گمان می کند وی از دنیا رفته؛ اما بعد از مدتی پدر آقای بهجت از خواب بیدار می شود و حالش رو به بهبودی می رود و کاملاً شفا می یابد.
چند سال پس از این ماجرا تصمیم به ازدواج می گیرد و سخنی را که در حال بیماری به او گفته شده بود کاملاً از یاد می برد. بعد از ازدواج نام اولین فرزند خود را به نام پدرش مهدی می گذارد، فرزند دومی دختر بوده، وقتی فرزند سوم را خدا به او عطا می کند، اسمش را«محمد حسین» می گذارد، و هنگامی که خداوند چهارمین فرزند را به او عنایت می کند به یاد آن سخن که در دوران بیماری اش شنیده بود می افتد، و وی را«محمد تقی» نام می نهد؛ ولی وی در کودکی در حوض آب می افتد و از دنیا می رود، تا این که سرانجام پنجمین فرزند را دوباره« محمد تقی» نام می گذارد، و بدین سان نام آیت الله بهجت مشخص می شود.
موفق و رستگار باشید.
فرشته مهربان (دوشنبه 25 خرداد 94),بانوى مهر(یکشنبه 24 خرداد 94)
تشکرشده 728 در 228 پست
سلام برادر حامد
مدتی نبودین گفتم حتما شربت شهادت رو نوشیدید :)
خاطره ی جالبی بود...
ان شاء الله اگر لایق باسم حتما دعا می کنم...اما فکر نکنم بنده ی خوبی باشم :(
امیدوارم خدا دعاهامو بشنوه
ممنونم که دعا می کنید...
منم دعا می کنم هر چه زودتر به درجه ی رفیع شهادت نائل بشید :)
hamed-kr (دوشنبه 25 خرداد 94)
تشکرشده 1,236 در 375 پست
علیک سلام
ممنون از دعاتون ولی شهادت لیاقت میخواد که من ندارم ، یعنی این قدر مادرم دعا کرده شهید بشیم اگر قرار بود تا حالا یه اتفاقی می افتاد ، درمورد بنده شاعر گفته:
بی کَلِه مــدام میزنــد لاف گزاف
در جیب کچل شانه فراوان باشد
در مورد بنده خوب بودن ما هیچ کدوممون بنده خوبی نیستیم اگه تعارف کنار بذاریم خودمون میدونیم ولی الهی شکر خدای بسیار مهربون و بزرگی داریم
لطـف خدا بیشتر از جُرم ماسـت
نکته سربسته چه دانی خموش
بانوى مهر(سه شنبه 26 خرداد 94)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)