دوستاي خوبم سلام،ممنونم همسفراي خوبم که تو تنهايي ها و غمهام و البته تو شاديهام پا به پام اومديد و کمکم کرديد و ميکنيد.
اگه خاطرتون باشه با همسرم توافق کرديم که مهموني براي افطاري نديم چه خانواده من و چه اون و من هم راضي بودم ولي باز دودل بودم،ديشب حرفش رو خودش انداخت وسط و گفت:پس قرار شد افطاري کسي رو دعوت نکنيم ديگه،گفتم:راستش من دلم ميخواد دعوت کنيم،نميخوام تو بخاطر دعوت نکردن ناراحت بشي و از طرفي ميخواستم اين افطاري بهانه اي بشه که تو با پدرت آشتي کني،گفت: من خودم گفتم مهمون دعوت نکنيم پس ناراحت نميشم،از طرف ديگه بابام رو دعوت هم بکنيم نمياد،و ديگه اينکه ميدوني چقدر مهموني دادن دردسره؟مهموني براي 14 نفر اون هم دو بار،ساعت 9 بيان خونمون کي بخورن؟تا کي تو همه چيز رو جمع و جور کني؟باور کن تا ساعت 1 نصف شب هم نميتوني جمع و جور کني،مطمئنم نميتوني با دهن روزه از عهده اين همه مهمون بر بياي،باور کن از پا ميفتي،به اين و اون نگاه نکن خواهرها و زن دادش من که الان بيکارن و زن داداش هاي تو هم که همينطور و اين وسط تو خيلي بي چاره ميشي و درست نيست مهمون دعوت کنيم،گفتم:باز هر جور تو صلاح ميدوني،من مهموني دادن رو دوست دارم ولي خوب تو هم راست ميگي مهموني دادن اون هم ماه رمضون سخته،گفت:بعد از ماه رمضون دعوتشون ميکنيم و تازه با هر کي که فکر ميکني رو در وايستي داري ميتونيم نريم و بهانه اش رو هم اينجوري مياريم که جاي ديگه دعوت بوديم،باشه؟گفتم:باشه.:)
بعد از چند دقيقه اومدم کنارش بوسيدمش و بعد بهش گفتم:ممنونم بابت همه چيز،تعجب کرد و گفت:بابت چي؟خنديد و گفت:بخاطر اينکه ماشين رو بهت دادم؟گفتم:اون که جز کوچيکي از اونهمه چيزهايه که برام کردي،تو خوبي و بخاطر همه کارهايي که برام کردي ممنونم.لوس شد و گفت:منظورت اينه که خرت شدم و غلام حلقه به گوشت شدم و بخاطر اين تشکر ميکني؟گفتم:جدي ميگم و اين حرفها رو نزن واقعا دوستت دارم اون هم خيلي زياد،گفت:خوب منم دوستت دارم،من اگه باهات راه اومدم و کمکت ميکنم بخاطر اينه که خودت خوب شدي،اگه تو خوب باشي و دختر خوبي باشي و به حرفهام گوش بدي منم خوب ميشم ولي اگه اذيت بکني من ناراحت و عصباني ميشم و منم اذيت ميکنم،خنديدم و گفتم:من ميخوام اذيتت کنم ولي تو نبايد منو اذيت کني،گفت:اينجور اذيتها خوبه ولي طور ديگه نه که باعث دلخوري بشه،بوسيدمش و گفتم:ok و ...
خيلي خوشحال شدم که بالاخره درک کرد که مهموني دان تو اين وضعيت از توانايي من الان خارجه و اين درست نيست که من هم پا به پاي ديگران اين کار رو انجام بدم و فکر ميکنم اگه کسي دلخور شد همسرم با اتمام حجتي که با من کرد بتونه از من دفاع بکنه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)