به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 20 از 29 نخستنخست ... 1011121314151617181920212223242526272829 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 191 تا 200 , از مجموع 283
  1. #191
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    دوستان سلام
    اتفاق خيلي بدي افتاده به کمکتون احتياج دارم
    ديروز با شوهرم دعوام شد،نميدونيد چي رو وسط کشيد؟چند وقت پيش من که تو جهازم فلاسک چاي داشتم خوب کار نميکرد و شوهرم يکي دو بار نه جدي گفت که:اي بابا عجب فلاسکي مامانت اينا دادن،اينکه خوب کار نميکنه،منم يه روز که رفته بودم خونشون بهشون گفتم که فلاسک خرابه و اونها هم بعد از يه مدت دادن به صاحبش تا عوض کنه ولي صاحب مغازه عوض نکرد و مامانم اينا يه نوش رو خريدن و دادن،ديروز شوهرم بهم گفت:چرا مامانت اينا اينو خريدن اگه مغازه دار عوض نميکرد خوب قبلي رو پس ميدادن،اينو براي چي خريدن؟بعد کلي اين ور اون ور کردن حرفش، بالاخره منظورش رو گفت که:مامانت اينا ميخواستن زرنگ بازي در بيارن و فکر کردن من نميفهمم،اون رو برداشتن براي خودشون و براي ما رفتن يدونه ازاين3000 تومني هاي دست فروش ها رو خريدن،گفتم:يعني چي:خوب مگه خراب نبود،خوب مغازه چي عوض نکرد و يکي ديگه خريدن؟اصلا فرض کن من تو جهازم فلاسک نداشتم،گفت:چرا؟ بهم کلک ميزنن و من هيچي نگم؟تو گفتي يکي ديگه برامون بخرن.منم ناراحت شدم و گفتم:واقعا دارم از تعجب شاخ در ميارم تو داري اين حرف رو ميزني؟گفت:مگه چيه؟گفتم:نذار دهنم باز بشه،منم مثل خواهر و زن دادش هاي تو،اونها چقدر آوردن؟چرا تو با خودت فرش نياوردي؟چرا سي دي ضبط نخريدي؟چرا کامپيوتر نياوردي؟گفت:ميخواستي اونها رو اول قرار ميذاشتي،گفتم:برات متاسفم،بايد حتما منم مثل تو دهن باز بکنم و بگم چه کارايي برام نکردي؟چرا تو هم مثل بقيه نميتوني بدون منت براي زنت کاري بکني؟واي خدا باورم نميشه؟چطور روت ميشه اين حرفها رو بزني؟که برگشت و گفت:حرف نزن بلند ميشم له و لوردت ميکنم ها؟که من حرفي نزدمو و تو اون يکي اتاق خودم رو مشغول کردم،اون هم بدون توجه شام آورد و خورد،من شب اومدم تو اتاق که چراغ روشن کنم و شام بيارم تا بخوريم به فرض اينکه من نميدونم اون شام رو تنها خورده،ولي تا چراغ رو زدم چنان دادي سرم کشيد که اون رو خاموش کن،گفتم:چرا؟ گفت:خاموش کن و خفه شو،خدا وکيلي بلند ميشم چنان بلايي سرت ميارم که تا حالا نديدي،منم خاموش کردمو و شامم رو خوردم،بعد از نماز اومدم بوسش کردمو وگفتم:خوب من معذرت ميخوام،من اشتباه کردم،ولي هيچي نگفت،کلي باهاش شوخي کردم تا اينکه آروم شد،شب اومد با هم بخوابيم ولي چند دقيقه نگذشت که گويي خوابش نميبرد بلند شد رختخوابش رو برداشتو با کلي فحش رفت جلوي تلويزيون بخوابه،صبح هم با اينکه ميدونست من مسيرم تا اداره اصلا تاکسي خور نيست و هميشه يا خودش ميبرد يا ماشينو ميداد تا برم،بلند شد و با ماشين رفت و منو بيدار نکرد.
    خيلي حالم بده خيلي،مغزم کار نميکنه ديگه جونم رو به لبم رسونده تصميم دارم ديگه همه چيز رو تموم کنم ولي بخاطر خانوادم و حرف مردم مرددم،بخدا ديونه شدم از دستش،همش تشنج همش حرفهاي زشت و رکيک،کتک و دعوا،همش بدجنسي،چه بلايي قراره سرم بياد خدا؟بخدا کلافه ام،ديشب اونقدر گريه کردم که چشمام اندازه يه کاسه باد کرده.

    به نظرتون چيکار کنم؟زنگ بهش بزنم و بگم چرا منو بيدار نکرد و چرا منو نبرد؟يادتون باشه قبلا بهتون گفتم:زنگ نزدن من به اون بخصوص مواقعي که دعوامون شده و اون هم محاله زنگ بزنه يعني اعلام جنگ و قهر از طرف من،نميدونم چيکار کنم،خاک بر سر من با اين شوهر انتخاب کردنم که توش موندم نه راه پيش دارم نه راه پس..

  2. #192
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,197

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    سلام می می جان
    چرا؟
    این همه دوستان راهنمایی بهتون دادند آخه چرا؟

    گلکم
    در این جور مواقع که شوهرت خوشش نمیاد وسیله ای رو که دارید خانواده ات عوض کنن
    بهتر هست قبل از اینکه به مادر پدرت بگی و از اونها درخواست کنی
    اول با شوهرت مطرح کنی مثلا بگی
    عزیزم ، به نظرت چیه اگه از مادرم بخواهم که این جنس رو که خرابه ببره عوضش کنه ؟
    اون وقت وقتی این مساله پیش اومد با نهایت احترام بهش بگو عزیزم من که با شما مطرحش کردم
    خوب مغازه داره عوض نکرده مادرم بهتر دیده یکی سالمش رو بخره ...مادرم قصد بدی نداشته ...حالا اگه راضی نیستی خوب به مادرم می گم همون قبلی رو بهمون برگردونه
    همه ی این وسایل فدای سر یک تار موی تو
    خودت رو به خاطر این چیزها ناراحت نکن
    ** می می جان می دانم این لحن حرف زدن سخته ولی صبر پیشه کن یه مدت که اینجوری با زبون خوش بهش بگی هم دعواهاتون کمتر میشه هم خودت عزیز تر میشی**
    ...
    حالا که مقصر بوده تو واسه چی رفتی پیشش عذر خواهی کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    می خوام از دست تو سرم رو بکوبم به دیوار
    نه به اون که اونجوری می گی نه به این کم طاقتی ات که رفتی بوسش کردی
    ...
    الان هم لزومی نداره بری منت کشی
    صبر کن
    رفتارت عادی باشه
    چهره ات عادی و مهربان باشه . ...عبوس نباشه ها
    با کمال احترام ظهر که اومد خونه بهش سلام کن براش شربت درست کن بذار روی میزی جایی ... و بعد بگو تا گرم نشده بخور نکنه گرما زده بشی ... همین سرت رو هم تا شب به یه چیزهای دیگه ای غیر از شوهرت مشغول کن
    کتاب بخون خونه تمیز کن
    اگه اومد گفت چیه چرا ناراحتی
    چرا اخمویی
    و یا هر حرف ناراحت کننده و تحریک برانگیز دیگه ای ...لطفا آرامشت رو حفظ کن و با چهره ای معصومانه و کمی ناراحت بگو... وقتی مثل دیروز با من برخورد می کنی احساس می کنم خیلی ازم دوری ...احساس می کنم دوستم نداری ...البته می دونم خیلی خیلی دوستم داری ها ولی خوب یه ذره دلگیر می شم ازت
    .... یواش یواش خوب می شم گلم...با یه لبخند کوچولو آخرش
    توضیح هم دیگه نده ... سکوت ..سکوت...سکوت
    موفق باشی

  3. 2 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (شنبه 26 تیر 89)

  4. #193
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    اخه عزيز چه جوري؟نميدوني همسرم چه جور موجوديه،بحث سر عدم هماهنگي نيست که من چرا باهاش هماهنگ نشدم،بحث سر بدجنسي و بد طينتي و هميشه طلبکار بودن همسرمه که فکر ميکنه بهش کلک زدن و خواستن گولش بزنن من از اين ناراحت بودم و شدم،در مورد برخوردم هم بايد بگم راستش ازش ميترسم که جلو رفتم و خواستم باهاش آشتي کنم و بعد سر فرصت باهاش صحبت کنم چون نميدونيد چه کارايي که نميکنه،يعني اين احتمال داشت که همون شب الکي به چيزي رو بهانه کنه و تا ميتونه بهم بد و بيراه بگه و حسابي خوردم کنه و بعد مطمئنا کتک حسابي نوش جونم ميکرد،الان هم که ميگم زنگ بزنم يا نه براي اين که جو خونه رو قشنگ تو ذهنم تصور ميکنم،اول اينکه برسم خونه حسابي داغونه و عصباني و ناهار رو تنهايي خورده و کنار تلويزيون دراز کشيده و من اگه بهش نگم که بيا با هم ناهار بخوريم از اين هم عصباني تر ميشه که براي من دم درآوردي و چقدر پرو شدي،اگه هم بهش بگم مثل برج زهر ماره و بهم بد و بيره ميگه و امکان داره بلند شه و کار دستم بده،و خوب حالا به هر حال ناهار رو ميخورم کدوم اتاق برم؟اگه پيشش باشم که باز ممکنه فحش و بد و بيراه بهم بگه اگه برم اتاق ديگه به حساب اين ميذاره که منم باهاش قهرم و به قولي همون طلب جنگ از طرف من و ايجاد اين ذهنيت براي اون که بچرخ تا بچرخيم،و بعد تازه عصباني که سر خود چه جوري رفتم اداره و چرا ازش اجازه نگرفتم و چرا با اين ماشين يا با اون ماشين رفتم،و بعد هم من بعد از ظهر کلاس زبان دارم و با اين وضع نه ميتونم بهش نگم و برم و اگه هم بهش بگم مطمئنا ادا ميخواد دربياره و فقط دنبال يه بهونه خواهد بود که حرفش رو به کرسي بشنونه و دوباره منو عذاب بده و نميخواد بذاره من برم،بخدا بعضي موقع ها نميدونيد تصميم ميگيرم تا خودم رو جلوي يه ماشين بندازم و از دستش راحت بشم،خيلي آدم بد جنسيه.

    و اين رو هم بگم محاله يعني محاله اون بياد و بگه چرا ناراحتي؟ بجاش ممکنه دوتا فحش آبدار يا يه کتک تحويلم بده که يعني حال و حوصله ات رو ندارم ها از جلوي چشمهام گم شو و جاي ديگه ادا در بيار

    در مورد آشتي کردن هم وقتي رفتم پيشش،گفت:بسه ديگه بازم اداهات رو شروع نکن،که من بهش گفتم:چيه بده من مثل تو نيستمو و نميخوام با هم قهر باشيم؟من اگه مثل تو بکنم و اينجوري نکنم تا سالها نميخواي آشتي کني ولي من نميتونم باهات قهر باشم.

    در مورد فلاسک هم بهش گفته بودم و در جريان بود مشکل اينه که يه روز که با ماشين ميرفتيم و پشت يه وانت ديد که نوشتن فلاسک فقط 3000 تومن از اون موقع اين فکر اومده تو کله اش،وگرنه همون موقع که آوردم تشکر کرد که يه نوش رو خريدن البته با حالت حق به جانب که انگار وظيفشون بوده

  5. #194
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,197

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    می می جان
    می دونم عصبانی هستی
    می دونم ناراحت و دلگیری
    اما این راهش نیست
    در مورد آشتي کردن هم وقتي رفتم پيشش،گفت:بسه ديگه بازم اداهات رو شروع نکن،
    ببین عزیزم
    شوهرت کاملا رفتارهای تو رو می دونه
    مردها از زنهای ضعیف متنفرند
    از زنهایی که بی جهت غرورشون رو می شکونند بیزارند
    کاری که همیشه انجام می دهی
    و هر بار شوهرت رو بیشتر به سمت بدقلقی سوق می دهی
    نمی خوای زندگی ات خوب بشه
    **
    من درک کردم شوهرت داره بهونه می گیره
    متوجه شدم مساله تون سر بی هماهنگی نیست
    بهت گفتم از این به بعد اینجوری رفتار کن
    چون هدف داری
    ببین
    1-تو به مادرت رو انداختی که بره عوضش کنه
    2-مادرت توی زحمت افتاده رفته اونجا...با مغازه داره احتمالا حرفش هم شده
    3-بعدش هم به خاطر تو و زندگی ات رفته یکی نو خریده
    ولی چی بدست آوردی
    1-بی ارزش شدن لطف مادرت
    2-به وجود اومدن دلخوری
    3-دعوا و قهر با شوهرت
    **
    اینها همون چیزهایی بود که می خواستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  6. #195
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    تازه يه چيزي يادم رفت بگم امروز تولدشه و ممکنه از اين بابت هم ناراحت بشه با اين که اون تو تولد من هيچي نميکنه و فقط يه مطلب کوتاه برام مينويسه ممکنه اگه من بي تفاوت ازش رد بشم بيشتر عصبانيش بکنه البته نميدونم شايد واگه هم چيزي بهش بگم يا براش اس.ام.اس بزنم آب پاکي رو ميريزه رو دستم.

    ميدونم که کاملا دارم بي ارزش ميشم ولي چيکار کنم؟تو رو خدا با اين اوصافي که بهتون گفتم بگيد چيکار کنم؟منتظرم و در ضمن هم ميترسم از واکنشش ميترسم

  7. #196
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,197

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    در حالیکه اگه اون ترفند رو به کار می گرفتی
    شوهرت نمی تونست دیگه بگه
    1-
    شوهرم بهم گفت:چرا مامانت اينا اينو خريدن
    جواب می می: عزیزم طبق توافقمون فلاسک به مامانم دادم ... ولی چون مغازه داره عوضش نکرده مامانم رفته نو خریده
    2-
    اگه مغازه دار عوض نميکرد خوب قبلي رو پس ميدادن،
    جواب می می : مامانم خواسته مشکل فلاسکمون حل بشه ...خوب اگه ناراضی هستی این نو رو به مامان پس می دهم همون قبلی رو می گیرم
    3-
    اينو براي چي خريدن؟
    جواب می می :خواستند فلاسک سالم داشته باشیم...باز هم تو ناراضی هستی بهشون برمی گردونم
    4-
    بعد کلي اين ور اون ور کردن حرفش، بالاخره منظورش رو گفت که:مامانت اينا ميخواستن زرنگ بازي در بيارن و فکر کردن من نميفهمم،اون رو برداشتن براي خودشون و براي ما رفتن يدونه ازاين3000 تومني هاي دست فروش ها رو خريدن
    (البته حاضرم قسم بخورم اگه این جوری می گفتی و رفتار می کردی به بند چهارم نمی رسیدی)
    جواب می می:
    عزیزم یعنی منظورت اینه که پدر و مادرم دلشون می خواد زندگی دختر و دامادشون بد باشه؟(البته با لحنی غمگین)
    من که می دونم شما ته دلت این نیست عزیزم
    یه فلاسک که اینقدر ارزش جر و بحث نداره
    حالا هرجور میل شوهرم هست همون باشه
    ...
    و تمام
    دیگه کشش نده
    و سعی کن موضوع حرف رو عوض کنی

    می می جان
    گویا منظور شما از


    بگيد چيکار کنم؟منتظرم
    این هست که به درد و دلهایت گوش کنیم
    به روی دوتا چشمام
    بگو من سرو پا گوشم
    موفق باشی

  8. #197
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    عزيزم ممنونم،ولي من دقيقا همون جوابهايي که شما گفتيد بهش گفتم البته با حالت تعجب و ناباوري که واقعا اين شوهر منه که ميگه؟فقط بند آخرش رو که گفتيد هر جور ميل همسرمه يا اگه تو راضي نيستي ميبرم ميگم قبلي رو بدن رو نگفتم،چون واقعا حس ميکنم چرا بايد اينقدر نمک نشناس باشه که اينو ميگه تازه اين رو هم بگم،به نظرتون براي دفعه بعد پر رو تر نميشه؟به نظر من که ميشه چون فکر ميکنه حق با اونه که براي هر چي حق داشته باشه ادا دربياره در صورتي که به خودش و خانوادش ميرسه دوقورت و نيمش هم باقيه با اينکه هيچي نکردن و من جرات اظهار نارضايتي رو ندارم.
    اما در مورد کمک خواستنم،نه واقعا کمک ميخوام چون با اوصاف بالا که گفتم ممکنه پيش بياد نميدونم چيکار بايد بکنم،اگه همينکه رسيدم خونه دعوا راه انداخت و بهم گفت:برو از خونه من بيرون همونجايي که بي اجازه و بي خبر از صبح سر کردي من چيکار کنم،اگه با چيزهايي که بعد از رفتنم خونه اتفاق افتاد من چيکار کنم؟نگيد فعلا که نشده چون تا حالا بوده و مطمئنا يکي از موارد بالا اتفاق خواهد افتاد و منو با کتک و فحش مجبور ميکنه به غلط کردن بيفتم.

    راستش وقتي دعوايي پيش مياد حس ميکنم ميخواد يه کاري بکنه که اگه خواستم جدا بشم اونقدر آزارم بده که همه چي رو ببخشم و به قولي پا به فرار بذارم و ازش هيچي نخوام،چيکار ميشه کرد خسيسه ديگه و با حقوق هم آشناست وقتي هم عصباني بشه ممکنه دست به هر کاري بزنه، راستش براي جدا شدن هم ازش ميترسم.

  9. #198
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,065
    امتیاز
    147,976
    سطح
    100
    Points: 147,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,687

    تشکرشده 36,029 در 7,413 پست

    Rep Power
    1095
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    می می عزیز

    خوب توجه کن

    اشتباهات شما در این ماجرا ،

    1 - شما و همسرت زندگی مستقلی دارید و نباید خانواده را وارد مسائل کرده و حتی در رفع نیازهایی که خود می توانید تأمین کنید آنها را دخیل کنید ( اونها وظیفه ندارند )

    2 - وقتی مشخص شد فلاکس خرابه ، می بایست با ظرافت طرح می کردی : اگر فروشنده پسش بگیره خوب میشه ، حالا مجبورم مامان رو به زحمت بندازم با هم بریم ببریمش پیش فروشنده ببینیم پس می گیره . نه این که شما برگردونی به خانواده و انتظار این کار رو از اونها داشته باشید .

    3 - وقتی اشتباه بند 2 را مرتکب شدی ، لااقل وقتی مادرت گفت فروشنده پس نگرفته نباید اجازه می دادی یکی دیگه می خریدند ، و حتی اگه خریده بودند تحویل نمی گرفتی ، و می گفتی همون خرابه رو بدید شوهرم ببره درستش کنه .
    می می عزیز اینجا خودت زمینه متوقع بودن را ایجاد کردی ، بعد به همسرت می گفتی که جریان اینجوری شد مامان می خواست نو بخره اجازه ندادم ، چون من رو همسرم حساب می کنم نمیخوام کسی کاری که خودمون میتونیم انجام بدیم رو انجام بده و به مرور ضعیف بشیم و یا اینجوری تصورمون کنن که نمیتونیم خودمون زندگیمونو اداره کنیم ، من تو رو دارم غمی ندارم و به کسی تو این زمینه ها احتیاج ندارم .

    4 - همانطور که بالهای صداقت گفت شما برای حل مسئله و ادامه پیدا نکردن ماجرا روش غلط پذیرش یک طرفه مسئله را ( به گردن گرفتن ) را با عذر خواهی و بوسیدنت در پیش گرفتی که این میشه تقویت کننده منفی .

    حالا هم تولدش فرصت خوبیه ، غیر منتظره برنامه براش ردیف کن و در میان هدیه ای که می دهی یک نامه عاطفی ، که در آن ناراحتی شما از رفتارش هم ذکر شده باشه بدون سرزنش و سرکوب شخصیت ، بلکه به گونه ای که حاوی تقویت عزت نفس باشه ، مثلاً ذکر این که تو که ذاتت بد نیست ، پاکی و .... و تو دلت هیچی نیست ، حیف نیست که تو زبانت اونچه تو دلت نیست باشه ؟ و ..... من هنوز باورم نشده این لحظه ها و این رفتارها مال شوهر منه ، نگرانم از روزی که بخواد باورم بشه اینها رفتارهای تواه چون نمی دونم اون موقع می تونم ادامه بدم یا نه و.....

    می می عزیز در نهایت :

    نه به غلط باج بده ، نه زمینه جنجالهای بیخود را فراهم کن .

    این دو نکته مهمه .

    مهارت ، مهارت ، مهارت ، بخصوص مهارتهای کلامی و اعتماد به نفس و توقف هیجان مداری ... نیاز شماست .



    .

  10. 3 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (شنبه 26 تیر 89)

  11. #199
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    يادتون باشه من اولين نامه اي رو که بهش در اين تايپيک آوردم دادم ولي به قدري ناراحت شد که گفت:حق نداري چرت و پرت بنويسي برام و مطمئنم که اگه کاري انجام بدم بازم ميخواد فکر کنه طبق معمول اون حق داشته و اين منم که زندگيمون رو عين ديونه ها خراب کردم و بازم دعوا خودم راه انداختم و خودم هم منت ميکشم و اينکار به قول خودش ديونش کرده،قبول دارم اشتباه کردم که نوش رو گرفتم ولي به اين ختم نميشه که،دائم ميگه فلان چيزي که خريدن خوب بود،فلان چيز بد بود و تازه با حالت مدعيانه،الان هم برسم خونه که اي کاش پام به خونه نرسه دعوا راه ميندازه که بيا و ببين،راستش وقتي دعوايي پيش مياد مثل ديونه ها ميشه،باور ميکنيد وقتي فکر ميکنم ميخوام برم خونه و معلوم نيست چه عکس العملي نشون بده دست چپم تا قلبم تير ميکشه،انگار مغزم داغ کرده و احتياج به آب خنک دارم تا بريزم رو سرم.من نميدونم خونه رفتم چه جور رفتار کنم؟چون از يه طرف از سکوت من آتيشي ميشه و از طرف ديگه هم نميدونم چه جوري به طرفش برم و در آشتي رو باز کنم که ديگه بيش از اين خورد نشم و باز فکر نکنه که حق با اونه،از اين ديونه ميشه که مدام با هم تو دعواييم و اين اونو کلافه و ناراحت ميکنه و غافل از اينکه نميدونه خودش چه کارايي ميکنه و منم حق ناراحت شدن دارم،ميدونم که بد جوري عصبانيه که صبح بدون من گذاشت و رفت و تازه برم خونه عصبانيه که خود سر رفتم و اومدم بدون هيچ اطلاعي،واي خدا اين آدم رفتاراش شما رو هم ديونه نميکنه؟کاش زمان به عقب ميرفت تا اينقدر درگيري هم نداشته باشم،اگه بهم گفت:چرا اومدي اين خونه برو گم شو، چي بگم؟خواست دعوا راه بندازه چيکار کنم؟به نظرتون برم يه مدت خونه مامانم اينا؟راستش ازش ميترسم و نميدونم چه واکنشي داره؟يه بار که اينجوري بهم گفت:گم شو برو خونه مامانت اينا ديگه نبينمت،بهش گفتم:کجا برم اينجا خونه منه،من از اينجا نميرم،ميدونيد چيکار کرد؟همچين به طرفم حمله ور شد که:نيومده چيه صاحب خونه هم شدي؟اينو باش اينجا خونه منه و نبينم براي خودت حقي قائل بشي دختره پر رو.

  12. #200
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,065
    امتیاز
    147,976
    سطح
    100
    Points: 147,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,687

    تشکرشده 36,029 در 7,413 پست

    Rep Power
    1095
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    می می عزیز

    1 - اون نامه قبلیتون از نظر من بار عاطفیش ضعیف بود و از طرفی دقیقاً جاهایی رو شخصیت اون انگشت گذاشته شده بود ، من یادمه همون زمان تعجب کردم که چطور بعضی دوستان تایید کردند و کمک نکردند شما متوجه اشکالات اون نامه بشوید ، عصبانیت اون در واکنش به اون طبیعی بود چون عزت نفسش ضربه دیده بود . بعداً اگر فرصت کردم آنرا برای شما آنالیز می کنم که ببینید اشکالاتش چیه .

    2 -شما ذهنتون پر از ترس از واکنش های اوست این مسئله سازه در رفتار و روان شما .

    عزیزم شما تعادل رفتار و رفتار و گفتار صحیح رو در پیش داشته باش ، واکنش اون هر چه باشه توجه نکن و بهش از قبل فکر نکن ، مهم اینه که شما درست رفتار کنی ، بگذار عصبانی باشه و بد رفتاری کنه ، قرار نیست شما به هر قیمتی مانع این رفتارها بشی ، شما خودت رو مسئول رفتارهای خودت ببین بخصوص اون بخش که نسنجیده و به دور از مهارت زمینه به همسرت میده برای بد رفتاری . نهایتش اینه که شما هر چقدر درست رفتار می کنی اون باز بد رفتاره ، اون وقت راه باز میشه که شما قاطعانه باهاش صحبت کنی و بگی با این اوصاف ظاهراً من و تو نمیتونیم در کنار هم زندگی آرام و همراه با سلامتی داشته باشیم ، پس بهتره روی جدایی با هم صحبت کنیم .

    یادتون باشه این مرحله آخره ، فعلاً از تمرکز روی رفتارها و واکنشهای وی بیرون بیایید و روی خود و با مهارت و درست عمل کردنت زوم کن ، برای این منظور مشاوره حضوریت را ادامه بده و مشاوره گرفتن و درست عمل کردنت هم با هدف تغییر دادن او نباشه ، بلکه درست عمل کردن خودت مد نظر باشه ، اگر اون هم خودش را تغییر نداد ، آخرین راه همون طرح موضوع جدایی است قاطع و محکم .

    موفق باشی

  13. 3 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (شنبه 26 تیر 89)


 
صفحه 20 از 29 نخستنخست ... 1011121314151617181920212223242526272829 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 07 بهمن 96, 00:37
  2. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 04 فروردین 94, 19:00
  3. چرا همه دوستام باهام قهر میکنند؟
    توسط کیت کت در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: شنبه 16 اسفند 93, 19:33
  4. دوستان کمک یه مشاور میخوام برا دوستام معتاد به استمناء (جلق) شدن
    توسط infodltube در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 10 اردیبهشت 92, 00:07
  5. من و دوستام
    توسط بالهای صداقت در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 06 آبان 89, 12:39

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:27 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.