از مدیران محترم بخش کسی راهنمایی نداره؟
تشکرشده 2 در 2 پست
از مدیران محترم بخش کسی راهنمایی نداره؟
تشکرشده 2 در 2 پست
دیروز من باید برای کاری بیرون میرفتم و وقتی برگشتم خونه ی پدرخانمم(به فاصله 20 دقیقه) دیدم که همسرم نیست. زنگ زدم به موبایل اول که رد داد. دوباره تماس گرفتم جواب داد پرسیدم کجا رفتی بی خبر به من میگه تو موقع رفتن به من گفتی برو بابا (در صورتی که من همچین چیزی اصلا نگفتم) البته قبلش با هم شوخی کردیم و ایشون بینیش یکم با بالشت ضرب خود و بعدشم به من توهین کردن و منم چیزی نگفتم فقط موقع رفتن گفتم صبحانه که ندادی من همینطوری میرم دنبال کارم. پس منم اومدم بیرون
درنهایت گفت خونه ام. اومدم داخل خونه دوباره دیدم نیستن. که حتی اومدم باز برگدم بیرون تماس بگیرم مادرخانمم گفتن خانمت کجاست منم گفتم اومدن داخل خونه. باز اونا هم نگران شدن وقتی دیدن دخترشون خونه نیست. خلاصه با تماس بعدی فهمیدم رفتن خونه خودمون که چند وقت پیش خریدیم. خلاصه خیلی باعث ناراحتی و نگرانی من و خانواده خودش شد. با دیدن این رفتارها نمیتونم روی ایشون به عنوان همسر و خانم خونه حساب کنم و میگم نکنه یوقت یهویی سر بحث که توی هز خونه ای هست بزاره بره بیرون بی خبر.
تشکرشده 2 در 2 پست
بزرگواران همدردی هیچ نظری ندارید؟
تشکرشده 947 در 322 پست
فقط میتونم بگم بااین همه مشکل کاش اتاقی باپول خودتون اجاره میکردید ولی برای خریدخونه از پدرخانمتون کمک نمیگرفتید درآینده اینکار به نفع هیچکدومتون نیست وروابطتون رو بدتر ازاینی که هست میکنه.
تشکرشده 2 در 2 پست
کاریه که شده.البته من خونه رو با اینکه یک سوم هزینه رو دادم به نام همسرم زدم تا بعدا منت روی سرم نباشه ولی متاسفانه همچنان هست
الان بهترین کار چیه و من باید چکار کنم؟
از من میپرسه اگر به زمان قبل عقد برمیگشنی چی رو تغییر میدادی. منم پرسیدم منظورت چیه؟ گفتن مثلا من اگر برگردم به عقب با تو ازدواج نمیکنم و تحصیلاتم رو ادامه میدم و لیسانسمو میگرفتم. فکر میکنم ته دلش به خاطر آبروی باباش و اینکه خودش توسری نخوره مجبوره زندگی رو تحمل کنه و این منو خیلی وقته مایوس کرده چون اینو یکبار توی بحثاش به من گفت به خاطر باباش داره زندگی میکنه. ماهم داریم بساط رفتن به خونمون رو جمع و جور میکنیم و با هزار سختی هزینه های قبل عروسی رو فراهم میخام بکنم. ولی یه چیزی ته دلم میگه زندگی ما به بن بست میخوره چون رفتارهای ایشون اینو به من نشون داده.
خلاصه موندم چه کنم و کمتر از دوماه تا عروسی مونده!!!
تشکرشده 25 در 18 پست
سلام.. ممنون که جواب سوالات رو دادین... با توجه به صحبتهای شما مشکلاتی که خانمتون با شما داره عبارتند از
1.خشم و عصبانیت
همونطور که اشاره کردین خانمتون هم درجاتی از خشم و عصبانیت دارند ... لطفا بگید هم شما و هم ایشون وقتی عصبانی میشید چه کارهایی انجام میدین؟ به عبارت دیگه درجه عصبانیتتون در چه حدیه؟
اگه شدیده حتما حتما هر دو باید مشاوره و درمان بشید تا بتونید زندگی رو شروع کنید چرا که خشم و عصبانیت دوست داشتن رو به نفرت تبدیل میکنه
2 . گفتید انتظارتی که در مورد توجه کردن از شما دارند...من به عنوان یک خانم و طبق آگاهی از تجربیات بهتون میگم که خانمتون فقط و فقط به محبت و توجه شما نیاز داره و نه فقط ایشون بلکه هر کس دیگه ای جای این خانم بود این انتظار رو از شوهر آیندش داره که بهش توجه کنه و اولویت اول زندگیش باشه
ببین آقای محترم شما الان متاهل هستید پس باااید قبول کنید که یکسری وظایف در قبال خانمتون دارید و اولینش توجه و محبت چه کلایم و چه رفتاریه.
خانم ها نمیتونن مستقیما به شوهرشون بگن لطفا به من بگو دوست دارم... یا منو بغل کن و مثلا دست بکش به موهام و این قبیل صحبتها.... ولی غیر مستقیم میگن تو چرا جلوی فلانی کاری نکردی یا به چیزای تقریبا غیر مرتبط گیر میدن که ریشه اش همون چیزیه که گفتم
3. مشکل ایشون با خانواده بویژه مادرتون
که به نظر من مشکل دوم دو شما حل کنید و هییییییچوقت از خانوادتون دفاع نکید خود بخود این مساله هم حل میشه
اینجور مواقع یا چیزی نگو یا بگو عزیزم مهم اینه که من تو رو دوست دارم... یا بگو ولشون کن به ما چه ربطی داره... مهم اینه که ما داریم زندگیمونو میکنیم و کاری به کسی نداریم
اگه مورد دیگه ای بود حتما بگید تا دوستان بتونن کمک کنن
ولی به نظر من مسائل این چنینی فقط و فقط بدلیل ندانستن و عدم آگاهی از مهارتهای زندگیه که کاااملا قابل حله
موفق باشید
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)