به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 44
  1. #11
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    قاطعیت یعنی چی؟ یعنی تهدید؟؟ نمیفهمم!! یعنی داد و بیداد؟ میگم جز قهر چه کاری میتونم کنم اخه؟؟

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  2. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 خرداد 03 [ 01:57]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    45,095
    سطح
    100
    Points: 45,095, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,997

    تشکرشده 6,488 در 1,468 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    362
    Array
    قاطعیت یعنی اینکه بهش بگواصلا خوشم نمیادکه بادوستات زیاد میشینی.بایدکمترش کنی.اگه تعهدی به من داری پس باید روی تعهداتت بمونی.
    میتونی اگه تکرارکردباهاش سردرفتارکنی قهرنه؟بزارازرفتارسردت بفهمه دلت رورنجونده.باقهرفقط لجبازی پیش میاد.
    پس باهاش درتماس باش اما سرد.جوری که مشتاق بشه دلت روبه دست بیاره
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  3. کاربر روبرو از پست مفید paiize تشکرکرده است .

    Somebody20 (چهارشنبه 01 مرداد 93)

  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 اسفند 93 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1393-3-10
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,518
    سطح
    22
    Points: 1,518, Level: 22
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    100

    تشکرشده 352 در 135 پست

    Rep Power
    29
    Array
    میدونی اگه بگی یه دفعه با دوستاش قطع رابطه کنه اصلا گوش نمیده، بگو مثلا فقط جمعه ها باشه ، یا یه بار در ماه ، بعدشم قلیون کشیدن تبدیل به عادت شده واسه پسرا ازبس تفریح ندارن انتظار نداشته باش زود اونارو ول کنه

  5. کاربر روبرو از پست مفید سپیده ی تاریک تشکرکرده است .

    Somebody20 (پنجشنبه 09 مرداد 93)

  6. #14
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 خرداد 03 [ 01:57]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    45,095
    سطح
    100
    Points: 45,095, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,997

    تشکرشده 6,488 در 1,468 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    362
    Array
    سلام الهام جان
    واسه این مشکلت چندتانکته به ذهنم رسید
    من فکرمیکنم شوهرت واسه دوری ازاین همه استرس ومشکل بیشتربه سمت دوستاش کشیده میشه همونجورکه تواینجامیای درددل میکنی البته روش اون اشتباهه.نمیتونی یهوبهش بگی بزارکنارچون باعث میشه لج کنه وبیشترتمایل پیداکنه
    الهام جان ببین شوهرت واسه چی بادوستاش بیشتربهش خوش میگذره.شایدازشون عزت نفس واعتبارمیگیره.مثلاطوری باهاش برخوذدمیکنن که اون میخوادوازش انتقادنمیکنن یاسرزنش.آخه شمادوتاباهم مشکل داریدوشایدازطرف تواین نیازش برطرف نمیشه.
    شایدهم شوهرت هیجان وتفریح رودوست داره پس بایدکاری کنی که هیجاناتش باتوباشه.تفریحش باتوباشه.میدونم سخته اما شدنیه.
    وقتی هایی که باهنوم هستیدروبه بهترین شکل بگذرون بزاردرکنارت احساس آرامش وشادی داشته باشه.
    بایدکاری کنی الویت زندگیش توباشی هم خودت بارفتارت وهم اینکه ازاون بخوای.
    بایدببینی کدوم نیازش بادوستاش برطرف میشه بایدازپایه نگاه کنی بهش!!!
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...
    ویرایش توسط paiize : سه شنبه 07 مرداد 93 در ساعت 19:32

  7. 2 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    Somebody20 (چهارشنبه 08 مرداد 93), واحد (پنجشنبه 23 مرداد 93)

  8. #15
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط paiizee نمایش پست ها
    سلام الهام جان
    واسه این مشکلت چندتانکته به ذهنم رسید
    من فکرمیکنم شوهرت واسه دوری ازاین همه استرس ومشکل بیشتربه سمت دوستاش کشیده میشه همونجورکه تواینجامیای درددل میکنی البته روش اون اشتباهه.نمیتونی یهوبهش بگی بزارکنارچون باعث میشه لج کنه وبیشترتمایل پیداکنه
    الهام جان ببین شوهرت واسه چی بادوستاش بیشتربهش خوش میگذره.شایدازشون عزت نفس واعتبارمیگیره.مثلاطوری باهاش برخوذدمیکنن که اون میخوادوازش انتقادنمیکنن یاسرزنش.آخه شمادوتاباهم مشکل داریدوشایدازطرف تواین نیازش برطرف نمیشه.
    شایدهم شوهرت هیجان وتفریح رودوست داره پس بایدکاری کنی که هیجاناتش باتوباشه.تفریحش باتوباشه.میدونم سخته اما شدنیه.
    وقتی هایی که باهنوم هستیدروبه بهترین شکل بگذرون بزاردرکنارت احساس آرامش وشادی داشته باشه.
    بایدکاری کنی الویت زندگیش توباشی هم خودت بارفتارت وهم اینکه ازاون بخوای.
    بایدببینی کدوم نیازش بادوستاش برطرف میشه بایدازپایه نگاه کنی بهش!!!
    مرسی پاییزه.ولی میدونی من چه فکری میکنم؟؟ فک میکنم اون به دوستاش معتاده.میپرسته اونارو
    مدام داره خاطراتش با اونارو مرور میکنه و عشق میکنه

    - - - Updated - - -

    سه روز رفتیم شمال.
    فوق العاده بود.به منکه خیلی خوش گذشت.شوهرمم دلش تنگ نشد که هیچ.خیلیم خوش اخلاق شده بود.هرچی میگفتم به حرفم گوش میکرد و...
    همچنان تلفنای خونوادمو ج نمیداد و میداد من حرف بزنم گوشیو (من به روی خودم نمیاوردمو نمیخواستم سفر خراب شه)
    از مافدت که برگشتیم با اینکه روز عید بود نکرد بیاد سلام بده به خونوادم(من بازم حرفی نزدم)
    در کل همین با خود من اون قدر خوب بود برام بس بود...
    سه شب شمال هرشب کابوس میدیدم.یه شب خواب میدیدم با مامانم دعواشون شده.یه شب خواب میدیدم با دوستاش شب نشینی دارن و من میرم و از خونه بیدونم میکنه و ...
    اما هیچی نمیگفتم.فقط میخواستم بهمون خوش بگذره

    از وقتی که رسیدیم دارم تقاص خوشگذدونیمو پس میدم.

    شب رفتیم خونه مادر شوهرم.
    مهمون داشت.
    از یکی از مهمونا شنیدم که مادرشوهرت ز زده تالارو کنسل کرده.
    اشکام داشت سرازیر میشد.
    شوهرم خودش چشماش 4تا شد گفت مامان کسی تالارو کنسل کرده؟
    با افتخار گفت: بله من کردم.
    حتی ازش پرسیدیم چرا افتخار نداد توضیح بده

    شوهرم هیچچچچیییی نگفت.هیییچیییی

    حتی من که ناراحت شدم رفتم تو اتاق.گفتم از مهمونا باید بشنوم این حرفو؟؟؟
    خیلی ریلکس گفت: دیدی که منم از مهمونا شنیدم.

    اگه اینکارو من میکردم چی؟ یا یکی از اعضای خونوادم؟؟
    پدر و مادرم پیکارش کردن که لایق این رفتاراشن؟ پ چرا خونواده خودش هرکار میکنن انقدر صبور و اروم میشه؟؟

    ازش متنفرم

    الانم دوستشو اورده باز داره قلیون میکشه.اس ام اسشم اشتباهی فرستاد برام: دیر بیا زغالام گم شده.
    بهش اس دادم گفتم: بچرخ تا بچرخیم
    اونم ج داد: بذا عرق خوشگدرونیات خشک شه بعد تهدید کن

    بوشم تو خونه ماست.انگار ه بابام داره میکشه!!!!





    من با این کاراشون چیکار کنم/؟
    شوهرم اصلا نمیخواد کار مادرشو بد جلوه بده ازش هیچ حدفی نیزنه تا فراموش شه.
    ولی من دیگه نمیتونم کوتاه بیام و بدارم با من و خونوادم مثه چغندر برخورد کنن.

    نمیخوام فک کنن با خر طرفن.
    واقعا اگه این کارو مادر من میکرد تقاص این کارش و این دخالتش چی بود؟؟
    دفعه پیشم همین کارو کرد و شوهرم پشت مادرشو گرفت و گفت پول خودشه حق داره.

    پ چرا منو خونوادم هیچ حقی نداریم؟
    الانم معلومه مشکلی نداره با این کار مادرش.یعنینمیخواد به من حق بده که مشکل داشته باشم یه وقت

    از دیشب تا حالا از شدت تپش قلب دارم میمیرم.
    چرا انقد بی عرضه م؟چرا همه بهم زور میگن؟چرا انقد بدبختم؟؟ وقعا تاوان سه روز خوشی اینه؟

    - - - Updated - - -

    دلرم منفجر میشم.تا حالا همچین ارامشید رو تو شوهرم ندیدم که الان و در مقابل کار مامانش دارم میبینم.

    مگه چقد دوسش داره که نتونس ازش دلیل بخواد؟؟که حال منو دید بهش نگفت: چرا؟؟؟

    یعنی من چقدر بی ارزشم که تا حالا لایق همچین برخورد شیکی نبودم؟؟؟تا بوده رم داد کشیده و از منو خونوادم ایراد گرفته و بهمون توهین کرده.اما الان...
    یه پسر 19 ساله فامیل از کار مادرشوهرم حرصش گرفت.اما شوهرم...

    کاش یه جو مرد بود.
    حتی الانم منو لایق نمیدونن که بیان به پدرم خبر بدن.باید خودم خبردار شم و به خونوادمم خبر بدم.مشورت که جای خود دارد...

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت
    ویرایش توسط Somebody20 : چهارشنبه 08 مرداد 93 در ساعت 15:46

  9. #16
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    دوستان كمك كنيد لطفا.
    بايد اين حرفارو به شوهرم بزنم.بايد يه كاري كنم.ازون كارايي كه شوهرم در حق من و خونوادم ميكرد.

    دلم نميخواد ببينمش.ز ميزنه دلم نميخواد جوابشو بدم.يعني نميتونم باهاش حرف بزنم،نميخوام و نميتونم بگذرم ازين كارشون.خونوادم ناراحتن.
    موقعي كه تاريخ عروسي تعيين كردنم به خونوادم نگفتن،از جلو خودشون.الانم باز بدون اينكه به ما بگن كنسل كردن.مگه ما مسخره ايم؟! دارم ميتركم.نميتونم بخوابم.زورم مياد كه با همچين شوهري حتي ديگه حرف بزنم

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  10. #17
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    ميشه يه چيزي بگين؟؟! دارم منفجر ميشم.ميخوام ازش بخوام به جدايي فكر كنه

    اصن به روي خودشم نمياره و انگار نه انگار چيزي شده.هيچ حرفيم نميزنه.كتنفرم از همه شون.نميخوام ببينمشون.تازه ز زده منو ناهار دعوت ميكنه خونه خواهرش!!! چه ارامش نادري

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت
    ویرایش توسط Somebody20 : پنجشنبه 09 مرداد 93 در ساعت 11:48

  11. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    وای عزیزم. تو چقدر کم طاقتی!!! داری خودتو دستی دستی از بین می بری!!!
    حتما حکمتی داشته که جشن کنسل شده. خدا رو شکر کن که فعلا کنسل شده. یه موقعیتی واست جور شده که بتونی به خودت بیای. سعی کن خودتو پیدا کنی.
    تمام انرژیت رو گذاشتی روی رابطه شوهرت با خانوادت . اگر این همه حساسیت نشون ندی و کمی صبر کنی روابط به مرور زمان درست میشن. این شمایی که باید بتونی همه چی رو مدیریت کنی.
    خیلی سخته که بخوای یه گوشه بشینی و بقیه برات نظر بدن و تو آخرین نفری باشی که خبر دار بشی.
    ولی مگه چقدر انرژی داری !! اعصاب برات نمیمونه توی این سن کم. شوهرت هم اینو خوب متوجه شده که تو اینهمه حساسی بیشتر داره اذیتت می کنه.
    مگه روابط خوب نشده بود؟؟ اصلا فکر کردی چرا باز خراب شد؟؟
    بعد از اون ماجرای مادرت و مادرشوهرت این تو بودی که می تونستی بعضی چیزا رو نادیده بگیری و فقط نقش خودتو داشته باشی نه نقش یه واسطه. اگر حساسیت نشون نمی دادی الان وضعیت بهتری داشتی نمی خوام سرزنشت کنم چون الان بهش نیاز نداری ولی خواهش می کنم ازت صبور باش. جوونی حیفه.
    اون با دوستاش خوشه؟؟ تو هم برو بیرون با دوستات و خانوادت. منم یه زمانی هر چی شوهرم بیشتر می رفت بیرون من بیشتر خونه نشین و منزوی می شدم ولی الان نه اگر اون میره بیرون منم خونه نمی مونم. برای اون مهم نیست ولی خودم حس بهتری دارم حتی اینجوری باعث میشه حرفای بیشتری داشته باشم که بهش بزنم.
    خدا رو شکر کن که عروسی عقب افتاده. نهایت نهایتش اینه که جدا میشی ولی الان نه چون اونی که از بین میره تویی اون که هم دوستاشو داره هم خانوادش...

    اینم بگم که شوهر من هم نهایت رفیق بازیه. منم خیلی حساس بودم و خودخوری می کردم ولی الان نه. کمی که گذشت دید اون دوستان رو نمیشه زیاد روشون حساب کرد و خودش به نتیجه رسید که از صمیمتش کم کنه. تا یه دوره ای واسش جذابیت داشتن و الان هم کمترش کرده. نگران هیچی نباش. قوی باش و همه چی رو بسپر دست خدا و گذشت زمان

  12. کاربر روبرو از پست مفید دلسا تشکرکرده است .

    Somebody20 (پنجشنبه 09 مرداد 93)

  13. #19
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 خرداد 03 [ 01:57]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    45,095
    سطح
    100
    Points: 45,095, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,997

    تشکرشده 6,488 در 1,468 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    362
    Array
    الهام جان اینجوری نمیشه!!بایدیه کاری کنی؟میتونی تابگم؟اگه نه پس بازهم بایدبی خیال بشی
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  14. کاربر روبرو از پست مفید paiize تشکرکرده است .

    Somebody20 (پنجشنبه 09 مرداد 93)

  15. #20
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    من تعداد پستام سه تا شده نميتونستم و نميتونم ديگه پست بذارم بچه ها.
    ممنونم دلساي گلم كه ارومم كردي.
    ولي به من رفيق بازي خوش نمياد،نميدونم حرا ولي حوصله جمع و بگو بخند ندارم ديگه


    بگو پاييزه جون،بگو بدونم راه حلتو

    در ضمن امروز رفتيم خونه خواهرش
    من مه تيريپ ناراحتي بودم
    اونم يه كلمه م باهام حرف نزد عوض اينكه بپرسه چته و از لج من كلي با خواهرش گفت و خنديد و به من محل نداد
    فك كنم مثلا امتظار داره چون منو برده مسافرت الان ديگه لال موني بگيرم.شايدم من بيجا ميكنم كه ناراحت شم كلا!!!!

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت
    ویرایش توسط Somebody20 : پنجشنبه 09 مرداد 93 در ساعت 20:52


 
صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. رابطه مجازي
    توسط Pari71 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 17 دی 94, 14:38
  2. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 اسفند 91, 16:21
  3. آدم سازي
    توسط setareh در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: دوشنبه 18 خرداد 88, 00:02
  4. راه اندازي محفل عاشقان چشم به راه ...
    توسط آرمان 26 در انجمن مسائل واخبار اعضاء و تالار
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 26 فروردین 88, 23:52
  5. شباهت ازدواج كردن و سربازي رفتن!!!!
    توسط keyvan در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 03 بهمن 87, 03:15

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.