به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 23
  1. #11
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,061
    امتیاز
    147,577
    سطح
    100
    Points: 147,577, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,681

    تشکرشده 36,023 در 7,409 پست

    Rep Power
    1094
    Array

    لطفاً لینک زیر را مطالعه کن و در نظر داشته باش ، به هیچکدام از دلایل لینک زیر رابطه را ادامه نده و عاقلانه و با توجه به پست قبلیم تصمیم بگیر .




    >> چرا رابطه ناسالم را ادامه مي ‌دهيم؟



    لینک زیر هم در جهت تصمیم گیری درست میتونه کمکت کنه :




    http://www.hamdardi.net/thread-10711.html






  2. 3 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    reihane_b (سه شنبه 11 تیر 92), tamanaye man (سه شنبه 11 تیر 92), taraneh89 (سه شنبه 11 تیر 92)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 تیر 93 [ 21:39]
    تاریخ عضویت
    1392-3-02
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    872
    سطح
    15
    Points: 872, Level: 15
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 75 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از راهنمائی همتون دوستان و به خصوص فرشته ی مهربون عزیز
    مطالب اون مقالات رو خوندم...متاسفانه عقلانی میدونم این ازدواج نباید انجام بشه...هم اطرافیان میگن...هم عقل خودم و حتی مشاور
    از طرفی نامزدم جای اینکه بیاد دلجوئی کنه و عذر بخواد و سعی کنه رفتاراشو تصحیح کنه با قلدر بازی اومد و همه تقصیرارو انداخت گردن من و خودشو تبرئه کرد و نه تنها بخاطر اشتباهات و توهیناش عذر نخواست بلکه منو متهم کرد که اشکال از تو بوده!!!! این سیستم همیشگیشه...
    علاوه بر اینا یه سری مسائل به محدودیتاش اضافه کرد که یکم با عقلم جور در نمیاد!مثلا راجع به مسائلی که قبلا حرف زدیم زیرش زده...مثلا همون جشن مختلط..قبلا میگفت سر و بدنتو بپوشون برو..حالا میگه به هیچوجه نمیریم!!! یا اینکه تو خونه ما زن از مرد اجازه میگیره اگه مرد اجازه نده جائی بره نمیره...اما مرد آزاده..سیستم مرد و زن فرق داره مرد مال بیرون از خونس و زن مال خونه!!!!!!
    اینکه من نمیتون زیر بار این شرایط برم که بحثی توش نیست..اما حدثی که خودم و بقیه زدیم اینه که این میخواد یه کاری کنه که من ازش زده بشم و برم پی زندگیم...چطور تو این 5 سال یا حتی تو 3 ماه نامزدی یادش نبود اینارو بگه؟
    مثلا میگه مامانم گفته اگه میخوای تمام کنی دیگه طرف نرو و اون اقا یهو غیبش زد!تازه میگه پیش مشاورم رفتم...حضورش کمرنگ شد و میگفت اگه کم بت زنگ میزنم چون میدونم با کارائی که میکنی بهت گیر میدم توهم اعصابت بهم میریزه!
    منم دیشب باهاش تمام کردم..گفتم دیگه نمیکشو رابطه رو اینطوری ادامه بدم..اونم پذیرفت! امروز واقعا تحت فشار بودم..بهش اس ام اس دادم که تو بی وجدانی که 5 سال با احساسم بازی کردی..تو اگه میدونستی اینجوری نمیذاشتی نامزد کنیم و من فکر میکنم ماجرا چیزی غیر از اینه که تو یهو اینجوری شدی و بنظرم حرفات بهانس..اونم اس داد تو هیچی از حال و روزم از احساسم از داغونیم نمیدونی..حرف بیخود نزن...
    منم گوشیمو دوباره خاموش کردم...میدونم باید ترکش کنم..اما لحظه لحظم خاطره اس..همه جا..تو شهر..تو خونمون..تو اتاقم..همه وسائلم...دارم دیوونه میشم..میترسم کم بیارم..خودم دارم تقدیمش میکنم به دیگران...میترسم اون منو فراموش کنه در صورتی که من نتونم..میترسم نتونم از ذهن و قلبم بیرونش کنم...اصلا حالم خوب نیست..کسی که 5 سال زندگیم بود تو لحظه لحظم بود دیگه نیست...قلبم درد میکنه...نیمدونم باید چکار کنم؟



  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 تیر 93 [ 21:39]
    تاریخ عضویت
    1392-3-02
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    872
    سطح
    15
    Points: 872, Level: 15
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 75 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرا هیشکی هیچی نمیگه :(

  5. #14
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم سعی کن عقلانی ترین تصمیم رو بگیری که هیچ وقت پشیمون نشی .هر چی عقلت میگه به همون گوش کن .
    این فکر که دارم تقدیمش میکنم به دیگران خیلی فکر اشتباهی هست .
    تو باید رهاش کنی ، تا اگر خودش تو رو بخواد هر جوری که هست میاد تا بهت برسه .
    بشین با خودت فکر کن که میتونی تمام خواسته هاش رو قبول کنی ؟ و اگر قبول کردی بعد ازدواج بهانه نیاری ؟
    شاید برای خیلی های دیگه نرفتن به مراسم مختلط کار ساده ای باشه ، تازه از خداشون هم باشه که همسرشون اینطوریه ، ولی برای یکی دیگه نه .
    پوشوندن بدن برای خیلی ها نه تنها سخت نیست ، بلکه مثل یک عادت هست ، امام شما ظاهرا نمیتونی کنار بیای .
    فکرات رو بکن ، میتونی همیشه وقتی میخوای بری بیرون ازش اجازه بگیری ؟

    من فکر میکنم شما زیادی دلتون میخواد که راحت باشید و هنوز به اون مرحله ای از بلوغ برای ازدواج نرسیدید تا بتونید الان تصمیم بگیرید .
    وقتی ازدواج میکنی باید بپذیری که دیگه یک نفر نیستی ، یک نفر دیگه هم به شما اضافه شده که برای اکثر کارایی که میخوای انجام بدی باید هر دو طرف راضی باشند . به یک مرحله جدیدی از زندگی پا میزاری که نمیتونی خودت به تنهایی برای هر چیزی تصمیم بگیری .

    اکثر مردای ایرانی این مدلی هستند مثل نامزد شما ، و دخترای ایرانی هم کنار اومدن با این قضیه . من فکر میکنم با هر کس دیگه ای هم که ازدواج کنی قبل از بیرون رفتن از خونه ، حالا اجازه هم که نگیری باید همسرت رو مطلع کنی ، شاید اون دلیلی داشته باشه که دوست نداشته باشه مثلا شما تنهایی به یک سری جاها برید .
    ویرایش توسط tamanaye man : شنبه 15 تیر 92 در ساعت 14:03

  6. کاربر روبرو از پست مفید tamanaye man تشکرکرده است .

    reihane_b (یکشنبه 16 تیر 92)

  7. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 تیر 93 [ 21:39]
    تاریخ عضویت
    1392-3-02
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    872
    سطح
    15
    Points: 872, Level: 15
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 75 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حرف شمارو قبول دارم که آقایون ایرانی اینطورین...من با پوشوندن بدنم مشکل ندارم...با اینکه بر خلاف خانوادم حتی واسه این رابطه روسریم سر کردم...اما بازم ایراد میگیره..نمونشو مثال زدم..گفت جشن مختلط سر و بدنتو بپوشون برو..همینکارو کردم خودشم گفت برو..با خانوادم هم رفتم..باز جنگ راه انداخت..بعد میگه از حالا به بعد میگم حق نداری بری! بهش میگم ما با هم توافق کردیم حالا زیرش میزنی؟ میگه همینه که هست...من برم جشن مختلط کسی نگات کنه اونجارو با خون یکی میکنم!
    درسته زن و مرد وقتی بخوان کاری انجام بدن باید به هم خبر بدن..اما اون آقا میگه مثلا میخوای بری سر کوچه باید بگی شوهر عزیزم به من اجازه میدی برم سر کوچه یا نه؟اگه دلم خواست میگم برو اگرم بهر دلیلی دلم نخواست اجازه نمیدم بری...اما مرد ماجراش متفاوته..هرجا بخواد میتونه بره چون مرده...منم نگفتم نمیتونم بهش اطلاع بدم..بهش میگم من میدونم چهارچوبتو..که کجا دوست داری برم کجا دوست نداری..وقتی خواستم برم بهت اطلاع میدم..میگه نه..باید اجازه بگیری! مگه اینجا مدرسه اس؟یا من بچشم؟یا برده گرفته؟
    ماجرا فقط اینا نیست..آخه تو دوران نامزدی یه دختر بخواد با پدر مادرش بره مسافرت اشکال داره؟وقتی من هنوز نه عقد این آقام نه تو خونشم چرا باید بگه حق نداری بری برو خونه خواهرت که با بابات اینا نری؟یا اینکه زنگ بزنه اداره بابام امار بابام و بگیره بعدم زنگ بزنه سفرمو زهر مار کنه بگه بابات دروغگوئه؟
    یا اینکه بابام اومد پیش مشاور توهین کنه به بابام که چرا تو زندگی خصوصیم دخالت کردی؟آخه من وقتی هنوز عقدش نیستم چه زندگی؟پدر من حق نداره نگران زندگی دخترش باشه؟این آقا حق داره به پدرم توهین کنه یا حتی به خودم؟

  8. #16
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرا پدرت حق داره ، شما هنوز همسر این آقا نیستی و اجازه شما دست پدرتونه .
    ولی فکر کنم همسرت یک جورایی تو لجبازی افتاده ، براش عغده شده که به حرفاش گوش بدی .
    باور کن این اجازه گرفتن ها هم برای اینه که همسرت مطمئن شه که تو به حرفش گوش میدی . اگر ببینه که تو برای هر جایی ازش اجازه میگیری و ... دیگه بی خیال این کارا میشه .فقط اولش این طوریه ، البته به شرطی که بی سیاست بازی در نیاری ...
    فقط کافیه بهش بگی چشم و به حرفش گوش کنی ، فقط همین رو بشنوه دیگه بهت میگه هر جا میخوای بری برو .

  9. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 تیر 93 [ 21:39]
    تاریخ عضویت
    1392-3-02
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    872
    سطح
    15
    Points: 872, Level: 15
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 75 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یعنی من اشتباه کردم که ازش جدا شدم؟ :(
    آخه ببینین اون میگه نمونه زن ایده آل مادرمه..مادرش هنوز بعد از 3 تا بچه و 26 سال زندگی از باباش اجازه میگیره و نامزد منم بطور کامل از خانوادش الگو میگیره و من فکر کنم 4چوب فکری خاصی نداره..
    حالا اینا به کنار..تکلیف اون تفاوت فرهنگی چی میشه؟ اون حرفائی که قبل از نامزدی بخاطر اینکه رابطمون تموم نشه زد و الان داره میزنه زیر تک تکشون...یعنی در واقع انگار هیچ توافقی نشده و حالا که داره قدرت میاد دستش میگه همه حرفائی که من میزنم درسته و تو باید بگی چشم...اون از این رابطه واسم زندان ساخته..اجازه ندارم کار کنم..دوست همجنس داشته باشم..با خواهرام زیاد بیرون باشم..فلان جشن با خاوادم نرم..سفر با خانوادم نرم..اینا غیر از اون مسائل حجاب و این چیزاس...
    از طرف دیگه بد دهنیاش...تا یه چیزی وفق مرادش نیست از کوره در میره شروع میکنه داد و بیداد و توهین و جدیدا به پدرم هم توهین کرده..با اینکه پدرم جز خوبی هیچی ازش نگفته
    از طرف دیگه مشاور که میگفت این ازدواج اشتباهه
    از طرفیم دلمه...طاقت دوریش واسم مثل مرگه...من یه زندگی رو باهاش تجسم کردم...چند روز پیش قرارا عقد داشتیم..اما حالا باید فراموشش کنم...یعنی میتون 5 سال از عمرمو..خاطاتمو..علاقمو فراموش کنم؟:(

    - - - Updated - - -

    یعنی من اشتباه کردم که ازش جدا شدم؟ :(
    آخه ببینین اون میگه نمونه زن ایده آل مادرمه..مادرش هنوز بعد از 3 تا بچه و 26 سال زندگی از باباش اجازه میگیره و نامزد منم بطور کامل از خانوادش الگو میگیره و من فکر کنم 4چوب فکری خاصی نداره..
    حالا اینا به کنار..تکلیف اون تفاوت فرهنگی چی میشه؟ اون حرفائی که قبل از نامزدی بخاطر اینکه رابطمون تموم نشه زد و الان داره میزنه زیر تک تکشون...یعنی در واقع انگار هیچ توافقی نشده و حالا که داره قدرت میاد دستش میگه همه حرفائی که من میزنم درسته و تو باید بگی چشم...اون از این رابطه واسم زندان ساخته..اجازه ندارم کار کنم..دوست همجنس داشته باشم..با خواهرام زیاد بیرون باشم..فلان جشن با خاوادم نرم..سفر با خانوادم نرم..اینا غیر از اون مسائل حجاب و این چیزاس...
    از طرف دیگه بد دهنیاش...تا یه چیزی وفق مرادش نیست از کوره در میره شروع میکنه داد و بیداد و توهین و جدیدا به پدرم هم توهین کرده..با اینکه پدرم جز خوبی هیچی ازش نگفته
    از طرف دیگه مشاور که میگفت این ازدواج اشتباهه
    از طرفیم دلمه...طاقت دوریش واسم مثل مرگه...من یه زندگی رو باهاش تجسم کردم...چند روز پیش قرارا عقد داشتیم..اما حالا باید فراموشش کنم...یعنی میتون 5 سال از عمرمو..خاطاتمو..علاقمو فراموش کنم؟:(

  10. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 شهریور 00 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    604
    امتیاز
    13,683
    سطح
    76
    Points: 13,683, Level: 76
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 367
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,960

    تشکرشده 2,293 در 573 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز
    متاسفانه عقلانی میدونم این ازدواج نباید انجام بشه
    واقعا اگه اینطور فکر میکنی، پس فراموشش کن.

    شما نباید میذاشتین احترام ها بینتون از بین بره. وقتی حرمت ها از بین بره، دیگه به سختی میشه یه زندگی رو ادامه داد. مگر اینکه اصلاح بشه

    دخترآسمون، ببین شما و این آقا هر دو شرایطی رو ظاهرا پذیرفته بودید،ولی نامزدت الان زیر همه چی زده!حالا دلیل این کارش چیه نمیدونم.اینکه به گفته شما میخواد نامزدی رو به هم بزنه یا واقعا فکر کرده دیده نمیتونه شرایط تو رو بپذیره، هنوز مشخص نیست، ولی در هر صورت زیر قول وقرارها زده. تو هم روی همین رفتارش فکر کن. نه اینکه ممکنه بعد ازدواج درست بشه!

    ببین تفاوت فرهنگی رو گاهی مشه باهاش کنار اومد،وقتی که همه مسائل وجنبه های دیگه اوکی باشه.

    راستی چطور شد یهو همه چی بهم ریخت؟توهین و بی احترامی و....؟؟؟؟تو تاپیک قبلیت که چند روز هم بیشتر ازش نمیگذره این چیزا رو اصلا اشاره ای هم نکردی،چرا؟!

    واینکه، هر تصمیمی که گرفتی روش وایسا. بهش ایمان داشته باش.

    اگر که فکر میکنی اون رو با همین رفتارهای الانش میتونی بپذیری خب پس ازدواج کنید.

    عزیزم اصلا نگران نباش.هر تصمیم درستی در هر زمانی که گرفته بشه خوبه.اگه الان به نتیجه رسیدی خیلی بهتر از اینه که 10 سال دیگه به نتیجه امروزت برسی.پس خوب دقت کن

    ولی بازم میگم،من احساس میکنم،تو خودت خیلی با مسئله حجاب مشکلی نداری.و این به تنهایی نمیتونه مشکل ساز به نظرمن.ولی حالا خیلی از مسائلی که منم حدس میزدم پیش اومده.تفاوت فرهنگی چیزی فراتر از حجاب هست...
    پس به همه مسائلی که پیش اومده و یا خواهد اومد فکر کن وتصمیم بگیر.

    امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیری
    ویرایش توسط reihane_b : یکشنبه 16 تیر 92 در ساعت 18:19

  11. 2 کاربر از پست مفید reihane_b تشکرکرده اند .

    rozaneh (یکشنبه 16 تیر 92), tamanaye man (دوشنبه 17 تیر 92)

  12. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 تیر 93 [ 21:39]
    تاریخ عضویت
    1392-3-02
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    872
    سطح
    15
    Points: 872, Level: 15
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 75 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون ریحانه جان
    اینقدر درد دل دارم که هرچی میگم تمام نمیشه...همه وقتی میشنون که چه رفتارائی با من کرده میگن چه طاقتی داشتی...راستش اولین بار من حرمت شکنی کردم..اما همون 3.4 سال پیش..اما یه جائی به خودم اومدم و دیگه کاملا احترامشو نگه میداشتم...الان نزدیکه 2 سال میشه...اما اون از وقتی شروع کرد به فحاشی دیگه سعی نکرد خودشو اصلاح کنه حتی وقتی که نامزد شدیم..سر هر ماجرائی میره بالا..عصبی میشه داد و بیداد میکنه و اصلا اجازه صحبت بهت نمیده و هر چی از دهنش در میاد میگه و بعد از 1 ساعت که آروم میشه احساس میکنه هیچ اتفاقی نیفتاده...حد اقل هفته ای 3.4 بار اینکارارو میکرد..بیدلیل گیر میداد و اینکارارو میکرد..خوب آسایشم سلب شده بود!همش میترسیدم زنگ بزنه دعوا بشه..میترسیدم با خواهرام برم بیرون...میگفت فلان ساعت خونه باش..از یه ساعت قبلشم تند تند ز میزد برو خونه برو خونه..حالا اگه یه بار یه مشکلی پیش میومد و من راس اون ساعت نمیرسیدم چنان الم شنگه ای به پا بود که اون سرش ناپیدا!
    میگفت خوشم نمیاد زیاد با خواهرات بیرون بری..مثلا سر یه ساعت باید برگردی خونه!
    بهش میگفتم به دوست همجنسم احتیاج دارم میگفت الان نه هر وقت اومدی اینجا من باید ببینم تشخیص بدم میتونی با این دوست باشی اگه من اجازه دادم زیر نظر من باش تلفنی حرف بزن یا بیاد خونه اونم زیر نظر من!
    میخواستم با خانوادم برم مثلا مهمانی خانوادگی(منظورم جشن نیست..مثلا ناهار جائی دعوت بودیم..100 بار میپرسید کی هست؟کی نیست؟پسر هست؟چی پوشیدی؟شالت سرته؟
    باهاش میرفتم بیرون یه رییییییییییییییز تذکر میداد شالتو درست کن در صورتی که شالم عقب نمیرفت(انگار تکیه کلامشه) یا خم میشد مانتومو نگاه میکرد که باد نزده باشه یه لحظه بره کنار!خوب آدم عصبی میشه مدام بهش تذکر بدن و مدام زیر ذره بین باشه
    بهش میگفتم مانتو چه رنگی خوبه؟میگفت مشکی طوسی قهوه ای سورمه ای بقیه رنگا هم فقط تیره روشن تابلوئه!
    حالا که فکر میکنم میبینم نمیخواسته دکم کنه..میخواسته از اب گل آلود ماهی بگیره حرفشو به کرسی بنشونه
    واقعا در عذاب بدوم..الان واقعا دلتنگم اما حد اقل آرامش دارم
    ریحانه جان ماجرا فقط اختلاف فرهنگی نیست..اخلاقشم خوب نیست!عصبیه..پرخاشگره..انعطا پذیر نیست..بد دله..بد دهنه..
    با حجاب آدم وقتی مشکل نداره که دلش خوش باشه با طرفش..نه اینکه بهش بگم من تو جشنی که خواهرام رااحت بودن و همه لباس باز پوشیده بودن بخاطر تو روسری زدم بگه وظیفت بوده هنر نکردی!خیلی تا حالا خوب بودی که روسری نمیزدی؟این حرف یعنی چی؟یعنی من تو منجلاب بودم اون اومده منو نجات داده؟
    از طرفی تو زندگیم کمش دارم..دلم تنگ میشه..از طرفی وقتی نیستش آرومم...همش جنگ اعصاب ندارم..
    من خیلی تغییر کردم..نمیگم گیر نمیدادم..اما با گیرام اونجوری که اون ازارم میداد اذیتش نمیکردم
    خیلی صبر کردم که درست بشه ...اما نشد:(
    بهم بگین...تمام کردنم درست بوده؟:(

    - - - Updated - - -

    ممنون ریحانه جان
    اینقدر درد دل دارم که هرچی میگم تمام نمیشه...همه وقتی میشنون که چه رفتارائی با من کرده میگن چه طاقتی داشتی...راستش اولین بار من حرمت شکنی کردم..اما همون 3.4 سال پیش..اما یه جائی به خودم اومدم و دیگه کاملا احترامشو نگه میداشتم...الان نزدیکه 2 سال میشه...اما اون از وقتی شروع کرد به فحاشی دیگه سعی نکرد خودشو اصلاح کنه حتی وقتی که نامزد شدیم..سر هر ماجرائی میره بالا..عصبی میشه داد و بیداد میکنه و اصلا اجازه صحبت بهت نمیده و هر چی از دهنش در میاد میگه و بعد از 1 ساعت که آروم میشه احساس میکنه هیچ اتفاقی نیفتاده...حد اقل هفته ای 3.4 بار اینکارارو میکرد..بیدلیل گیر میداد و اینکارارو میکرد..خوب آسایشم سلب شده بود!همش میترسیدم زنگ بزنه دعوا بشه..میترسیدم با خواهرام برم بیرون...میگفت فلان ساعت خونه باش..از یه ساعت قبلشم تند تند ز میزد برو خونه برو خونه..حالا اگه یه بار یه مشکلی پیش میومد و من راس اون ساعت نمیرسیدم چنان الم شنگه ای به پا بود که اون سرش ناپیدا!
    میگفت خوشم نمیاد زیاد با خواهرات بیرون بری..مثلا سر یه ساعت باید برگردی خونه!
    بهش میگفتم به دوست همجنسم احتیاج دارم میگفت الان نه هر وقت اومدی اینجا من باید ببینم تشخیص بدم میتونی با این دوست باشی اگه من اجازه دادم زیر نظر من باش تلفنی حرف بزن یا بیاد خونه اونم زیر نظر من!
    میخواستم با خانوادم برم مثلا مهمانی خانوادگی(منظورم جشن نیست..مثلا ناهار جائی دعوت بودیم..100 بار میپرسید کی هست؟کی نیست؟پسر هست؟چی پوشیدی؟شالت سرته؟
    باهاش میرفتم بیرون یه رییییییییییییییز تذکر میداد شالتو درست کن در صورتی که شالم عقب نمیرفت(انگار تکیه کلامشه) یا خم میشد مانتومو نگاه میکرد که باد نزده باشه یه لحظه بره کنار!خوب آدم عصبی میشه مدام بهش تذکر بدن و مدام زیر ذره بین باشه
    بهش میگفتم مانتو چه رنگی خوبه؟میگفت مشکی طوسی قهوه ای سورمه ای بقیه رنگا هم فقط تیره روشن تابلوئه!
    حالا که فکر میکنم میبینم نمیخواسته دکم کنه..میخواسته از اب گل آلود ماهی بگیره حرفشو به کرسی بنشونه
    واقعا در عذاب بدوم..الان واقعا دلتنگم اما حد اقل آرامش دارم
    ریحانه جان ماجرا فقط اختلاف فرهنگی نیست..اخلاقشم خوب نیست!عصبیه..پرخاشگره..انعطا پذیر نیست..بد دله..بد دهنه..
    با حجاب آدم وقتی مشکل نداره که دلش خوش باشه با طرفش..نه اینکه بهش بگم من تو جشنی که خواهرام رااحت بودن و همه لباس باز پوشیده بودن بخاطر تو روسری زدم بگه وظیفت بوده هنر نکردی!خیلی تا حالا خوب بودی که روسری نمیزدی؟این حرف یعنی چی؟یعنی من تو منجلاب بودم اون اومده منو نجات داده؟
    از طرفی تو زندگیم کمش دارم..دلم تنگ میشه..از طرفی وقتی نیستش آرومم...همش جنگ اعصاب ندارم..
    من خیلی تغییر کردم..نمیگم گیر نمیدادم..اما با گیرام اونجوری که اون ازارم میداد اذیتش نمیکردم
    خیلی صبر کردم که درست بشه ...اما نشد:(
    بهم بگین...تمام کردنم درست بوده؟:(

  13. کاربر روبرو از پست مفید dokhtare_asemoon تشکرکرده است .

    reihane_b (دوشنبه 24 تیر 92)

  14. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 تیر 93 [ 21:39]
    تاریخ عضویت
    1392-3-02
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    872
    سطح
    15
    Points: 872, Level: 15
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 75 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array



 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:55 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.