سلام سایه خانم!
بابت اتفاقی که برات اتفاق افتاده، متاسفم. کاملاً درک میکنم چه حالی داری.. اما همه ی اینا واست یه دنیا تجربه میشه که بعدها می تونی ازشون استفاده کنی.
می خوام 2تا نکته ی مهم بهت بگم که تو حل این قضیه خیلی می تونه کمکت کنه، اما به شرطی که خوب روشون فکر کنی..!
نکته اول: ببین سایه جان اگه خوب بشینی با خودت و به احساست و به بدی هایی که اون پسر در حقت کرده فکر کنی، میبینی که تو الان دیگه عاشق اون پسر نیستی بلکه، عاشق اون خاطرات قشنگ و رابطه ای که با اون آقا داشتی هستی و دلتنگ اون روزهایی نه دلتنگ اون آقا.
اما چون اون پسر خالق اون لحظه ها و روزها بوده، تفکیک این مطلب که آیا هنوز عاشق اونی یا خاطراتش، برات خیلی دشواره و فهمیدن این موضوع نیاز به گذر زمان داره.
کاری که خیلی می تونه کمکت کنه اینه که دائم بدی های اون آقا رو برای خودت مرور کنی (و سعی کنی با خودت منطقی و روراست باشی که آیا همچین آدمی می تونست همسر خوبی برای تو باشه؟) و به اون مکانهایی که با اون آقا می رفتی بری، و بدون حضور اون برای خودت در اون مکانها خاطرات قشنگ درست کنی.(می دونم اوایلش سخته، اما این کار خیلی بهت کمک می کنه تا احساس تنفری که نسبت به اون پسر داری اما پشت این خاطرات قشنگ پنهان شده رو در خودت پیدا کنی)این خاطراتن که تو رو وابسته ی اون کردن نه ویژگی های شخصیتی اون پسر..
قبل از اینکه نکته ی دوم رو بگم، اینو بهت یادآوری کنم که تو الان به خاطر احساس نیازی که به داشتن اون نوع رابطه ها داری، خیلی بیشتر از قبل باید حواستو تو برقراری رابطه با جنس مخالف جمع کنی تا مبادا این احساس نیاز، تو رو ناخواسته به رابطه ای بدتر نکشونه.
و اما نکته ی دوم: دلیل دیگه ای که تو هنوز فکر میکنی به اون پسر احساس علاقه داری، این می تونه باشه که تو نمی خوای و برات سخته که قبول کنی دچار همچین شکستی شدی..
می دونم 2.5 سال که اونو تو آینده ی خودت و همراه همیشگی خودت تصور میکردی. و 2.5 سال زمان کمی نیست .
اما سایه می دونی که خیلی ها بعد از 10-12 سال به این شکست خودشون پی می برن؟ پس تو از خیلی ها جلوتری.. و این نشون می ده که خدا تو رو خیلی دوست داشته که نذاشته تو بیشتر از این تو این باتلاق فرو بری..
همین الان به شکرانه ی این نعمت سر به سجده بذار و از خدای خودت طلب کمک کن برای یه شروع دوباره..
به خدای ارحم الراحمین میسپارمت!
علاقه مندی ها (Bookmarks)