با سلام
دوستان خیلی خیلی ممنون از اینکه منو راهنمایی میکنید
راهنمایی های شما باعث شد که فکرم خیلی باز بشه
درمورد صحبت کردن با دختره شما حق دارید خودم هم به همین نتیجه رسیدم یعنی با خودم فکردم دیدم که هر چیزی که اتفاق میوفته بیوفته از اینی که هست بدتر که نمیشه همه هم نیت خیر منو میدونن حتی خانوادش ولی یه چیز خیلی بدی که هست خونه ی خودمونه که بعد از جواب منفی اونا گفته خیلیم دل دخترشون بخواد بچه بزرگ کردیم مثل دسته گل اونا باید بیان منت کشی من هم کم نیاوردم گفتم آره باید بیان منت کشیو فلان و فلان افتخار خدمت کاری هم به دوتا داماد دیگشون هم نمیدم ( خدایی ناکرده قصد توهین و کوچک کردن کسی رو ندارم ها ) از این جور حرفا ولی از ته دل حاضر بودم تا آخر عمر نوکری باباشو هم بکنم حالا موندم اگه من رفتم و با دختره صحبت کردم اگه تونستم یه جواب مثبت بگیرم که ..هورا.. ولی اگه دختره دوباره ضایعم کرد وبدتر از همه اینا رفت به خونشون گفت چی فردا مامانش برمیداره زنگ میزنه خونمون اونوقت دیگه نمیتونم پامو خونه بذارم آخه ضایع شدن بیرون هیچ خونرو چیکار کنم نمیدونم این عادت بده یا خوبه که من دارم ولی به خونه و خونواده خیلی اهمیت قائل میشم یعنی در حدیه که میگم دنیا یه طرف خونواده یه طرف
درمورد حرف تو دهنش گذاشتن یا نه منم خیلی مشکوکم چون مامانم میگفت دختره وقتی مارو دید که رفتیم خواستگاری داشت بال درمی آورد میگه فقط می خندید از اون طرف هم که خونوادشون به من مدیون هستن باباش قبل از این ماجرا وقتی منو میدید ماشینو نگه میداشت میومد پایین سلام و احوال پرسی میکرد خلاصه کلاً خونوادشون هوامو خیلی داشتن
درمورد خبردار شدن بچه ها هم حق با شماست ولی دیگه دست من نبود برای پرس جو و تحت نظر گرفتن دختره مجبور بودم از بچه محلام و دوستام کمک بگیرم چون بچه ها هم منو میشناختن همه میگفتن اااا تو هم آماره فلانی رو واسه چی میخوای من هم که ساده از ترس آبرو میگفتم میخوام باهاش ازدواج کنم حالا هم که هرکی میبینه میگه بچه ها میگفتند مثل اینکه جواب منفی دادند فلانی هم دختر خوبیه ها دیگه شدم داور مسابقه آشپزی از روزی که تو محل جو افتاد که پسر حاجی میخواد زن بگیره هر روز یکی غذا میاره یکی شیرنی یکی مربا یکی ترشی میگن اینو دخترم درست کرده دخترم خیلی با سلیقه هست ها از هر دست هزار تا هنر میباره مامان من هم که از این مامانای کار بلد نیست بیوفته تو مهمونیو مجلس عزا و... واسه ما آستین بالا بزنه
خلاصه داغ اون دختره از یه طرف و از همه بدتر تا میام فراموش کنم یا حواسمو بدم به یه کار دیگه ای تا یکی میبینه میگه زیاد خودتو ناراحت نکنی ها دوباره یادم میوفته و تا شب عصابم خورد میشه
ولی اینو هم بگم با اینکه ضایعم کرد ولی الان هم خیلی دوستش دارم همش قیافه اون شبی که کاپشنم رو کشید میاد جلوی چشام اصلاً طوری که بچه ها تعریف میکردن میگفتن ما تاحالا خندیدن ایشون رو ندیده بودیم بقدری سنگین و با وقار حرکت میکردن که اصلاً جرات نگاه کردن رو هم نداشتیم ولی وقتی که تورو میدید مثل اینکه قند تو دلش آب میشد وای میستاد تو کوچه تا تو برسی ته کوچه بپیچی طرف خونتون بعد برمیگشت خونشون میگفتن موقع سلام و احوال پرسی با تو قیافش 180درجه تغییر میکرد همش ضایع لبخند می زد
حالا از شما عاجزانه درخواست دارم که راهنماییم بکنید که برم باهاش صحبت کنم یا نه یهو آبرومو نبره
به نظر شما اون هم منو دوست داره یا به قول اون دوستمون این دوست داشتن فقط یک طرفه هست[size=large]
علاقه مندی ها (Bookmarks)