عشق کور که یه روزه به وجود نمیاد.اول دوستیه بعد به مرور وابسته همدیگه می شن.نوشته اصلی توسط hesse aramesh
تشکرشده 10,678 در 2,786 پست
عشق کور که یه روزه به وجود نمیاد.اول دوستیه بعد به مرور وابسته همدیگه می شن.نوشته اصلی توسط hesse aramesh
تشکرشده 27 در 13 پست
سلام من خودم قبول کردم که حجاب داشته باشم توی این 2 سال هم انجام دادم خیلی سخت بود ولی به خاطر اون انجام دادم ولی هر چی می گذره همسرم خواسته هاش داره بیشتر می شه این نکته رو هم اضافه می کنم که اون اصلا خانواده ای مذهبی نداره و پدر و مادرش از تغییراتی که کرده تعجب می کنند
تشکرشده 5,973 در 1,154 پست
سيما جان سلام..نوشته اصلی توسط SIMAMOHAMMADI
از قرار معلوم شما با شوهرتون اختلافات فرهنگي كمي (خورده اختلافاتي ) دارين كه قبل از ازدواج به اميد اينكه درستش مي كني اونها رو پذيرفتي و فكر كردي واقعا درست مي شه....
بي ربط فكر نكردي.. حجاب در وهله اول موضوع بدي نيست كه فكرت رو مشغول كنه... اگر با رعايت بهداشت مو و سر باشه... خيلي هم خوبه!
من با چند تا مورد مثل شما از نزديك برخورد داشتمو حتي كمي شديدتر از شوهر شما سخت گيري مي كردن...خانوم تا ديروز معلم رقص بوده.. استاد تمام عيار... حالا شوهرش مي گه نه مي رقصي.. نه مي خوري ... نه ي خوابي ... نه پا مي شي ... موهات رو بكن تو... عينك آفتابي بزن! و هزارتا داستاني كه تصورش هم نمي كني... چند سال گذشت...همه چي بر گشت سر جاي اولش... الان خانوم كلاس رقص داره!
نبايد قبول مي كردي.. اما چيز كوچيكي قبول نكردي! خيلي راهكار سختي انتخاب كردي... و طول مي كشه تغييرش بدي...راههاي مختلفي هست كه ادم بتونه طرفش رو تغيير بده ... يه كمي صبر مي خواد و ادم صبور... اگر مي توني صبر كني كه بايد البته بتوني كه تنها راه حفظ زندگيته! پس بگو تا بتونن دوستان بهت كمك كنن!
تشکرشده 356 در 119 پست
سلام سیما جان
وقتی ایشون از شما قول گرفتن پس کار شما در جهت نادیده گرفتن خواسته های همسرت اشتباهه.
البته ببخشید که با لحن تندی گفتم
سبزه (شنبه 03 اردیبهشت 90)
تشکرشده 27 در 13 پست
من وقتی این سایت رو پیدا کردم خیلی خوشحال شدم چون پستهایی رو که دیدم مطمئن شدم می تونم اینجا راحت مشکلم رو حل کنم به خاطر توجهتون خیلی ممنونم
سبزه عزیز من خواسته های اونو نادیده نمی گیرم به خدا خیلی جاها از دفاع هم کردم من هیچی ازش نمی خوام ازش می خوام اجازه بده که من خودم باشم
من خودم تا قبل از ازدواجمون یه دختر خیلی معتقد بودم ولی آنقدر به من گیر داده که نماز بخون فلان کارو بکن فلان کارو نکن که دیگه حتی نماز هم نمی خونم ( البته نه خانواده من ونه خانواده همسرم خانواده مذهبی نیستند )
اینو یادم رفت که بگم همسرم تقریبا چند روز قبل از عقد این شرایط رو برای من گذاشت و منو تقریبا مجبور به قبول این عقاید کرد چون من توی این دوسال با همه جنگیدم که به هم برسیم نمی خواستم مرحله آخر همه چیز خراب بشه ( قبول دارم که اشتباه کردم ) ولی مرد و مردونه پای قولم ایستادم و اون چیزهایی رو که طی کرده بود انجام دادم الانم به خاطر حجابم ناراحت نیستم ولی روز به روز داره عقیده های همسرم تندتر میشه من از این می ترسم که تبدیل بشه به یه آدم خشک مذهب که من تمام عمرم از همچین آدمهایی فراری بودم
تشکرشده 5,973 در 1,154 پست
خواهر گلم.. از چي مي ترسي! من بهت حق مي دهم!نوشته اصلی توسط SIMAMOHAMMADI
يه اشتباه بزرگي كردي... و اون اينكه به خاطر عشقت از مواضع خودت داري كوتاه مي آي!!! مي دوني آخرش چيه؟؟؟ اگر همينطوري كوتاه بياي آخرش ول مي كنه مي ره! تو رو ديگه نمي خواد!!!!! تعجب نكن! زندگيت رو از دست مي دي اگر همون چيزي بشي كه هر روز مي گه!
يه قول هايي دادي... آروم بشين باهاش حرف بزن... و سعي كن به بهترين شكل در آرامش و آرام آرام موضوع را به راه خودت نزديك كني... شايد خيلي طول بكشه اما من ديدم شدنيه!
مثال: از شالهاي رنگي و زيبا استفاده كن...تا زمانيكه مقاومت مي كني اون اصرار بيشتري مي كنه و تقريبا شرايط از كنترل تو خارج مي شه... پس اصرار نكن.. بگو باشه... حجاب ! بهترين حجاب رو بذار...
وقتي اينطور باشه ديگه چيزي براي بحث وجود نداره... صورت مسئله پاك شده! قول دادي داري عمل مي كني... حالا شرايط رو كنترل كن و آروم بيار به سمت خودت! اين موضوع شايد سالي طول بكشه.. اما اگر مقاومت كني... تقريبا محال مي شه! چون ايشون مي خواد خودش رو ثابت كنه! حرف مفت ديگران رو بريز دور... شوهرت رو بچسب كه براش جنگيدي! مطمئن باش اون هم به نفع تو نرم مي شه
اما ... يه اما داره... فقط در حد قولهايي كه دادي و در مورد بقيه موارد اصلا لازم نيست متعهد باشي و خيلي آرام بگو خير! نمي كنم! قولهايي كه دادم رو عمل مي كنم... تو هم گاهي بهش سخت بگير! مي خواد چي كار كنه؟ اتفاقا با توجه به روحياتت كارهاي خودت رو بكن... ولي قولها رو رعايت كن كه فعلا بتوني شرايط رو با سياست كنترل كني! از هيچي نترس!
sci (یکشنبه 04 اردیبهشت 90)
تشکرشده 27 در 13 پست
دوباره سلام
دوست عزیز SCI من این کارهارو قبلا امتحان کردم هر وقت که می خوام یه کار مطابق میل خودم انجام بدم داد و بیداد می کنه بعضی وقتا فکر می کنم یا من مشکل روانی دارم بعضی وقتا فکر می کنم جدایی بهترین راه حله ولی بازم یه چیزی تو گوشم نجوا می کنه که تو و اون آسون هم نرسیدید که به این آسونی از هم جداشید واقعا درمونده شدم خیلی دنبال یه روانشناس یا روانپزشک خوب گشتم ولی متاسفانه کسی رو پیدا نکردم این رو هم اضافه می کنم که قبلا پیش مشاور رفتم ولی نتیجه نداشت
تمام اینها از یه طرف طرف دیگه هم خانواده ام هستند من واقعا نمی تونم قید اونها رو بزنم جونم به جونشون وصله
اگه همسرم به روند ادامه بده من اطمینان دارم که تنها می مونیم
راستی یکی از چیزهای دیگه که به من میگه اینه که به عمه هات یا خواهرت بگو جلوی من روسری سر کنند آخه من به اونها چی بگم بار ها بهش گفتم که خانواده من پفک یا بستنی نیستند که ببرمشون سر کوچه عوضشون کنم این رو هم اضافه می کنم که رابطه من با خانواده همسرم خیلی خیلی خوب هستش من اونها رو دقیقا مثل خانواده خودم دوست دارم ولی همسرم اینطور نیست اصلا سعی نمی کنه که با خانواده من رابطه برقرار کنه
تشکرشده 10,678 در 2,786 پست
خواهر زنو نمی دونم ولی فکر می کنم عمه و خاله زن به داماد محرم می شن.
تشکرشده 27 در 13 پست
نه من پرسیدم عمه و خاله زن به داماد نامحرم هستند
ولی من اصلا با بحث محرم بودن یا نامحرم بودن کاری ندارم مشکل من اینه که حجاب عمه ها یا خواهر من به اون ارتباط نداره اون از من مثلا قول گرفته نه از اونها اصلا چرا باید به خودش این اجازه رو بده که توی مسائل شخصی اونها دخالت کنه؟
تشکرشده 5,973 در 1,154 پست
خواهر عزيزم سيما جان!نوشته اصلی توسط SIMAMOHAMMADI
نوشته هاي قبلي رو با دقت بخون... اصلا بحث، موضوع محرم و نا محرم نيست!
موضوع يه اختلاف و بيشتر شبيه لج بازيه...
يك بار قبلا گفتم با دقت بخوني بد نيست
شما يك چند تا قول اون به فقط به خاطر عشق دادي... خب كاري ندارم اشتباه بوده يا درست... چون از يك طرف اشتباهه كه انسان آرزوها و خواسته هاش رو به خاطر ديگري كنار بذاره... و از طرفي درسته كه بعضي موقع ها براي رسيدن به عشقش از روي خودش هم رد بشه
اما در مورد شما... با مشاور به اين شكلي كه گوش مي كني و عمل مي كني نتيجه نمي گيري... شايد اينجا هم چيزي دستگيرت نشه! پس با دقت مطالب رو بخون و با دقت عمل كن...مطمئن باش مشكل سريع حل مي شه!
مواردي كه قول دادي رو مو به مو عمل كن... به ايشون خيلي محكم! خيلي محكم بگو : من نمي تونم كل جمعيت ايران رو مجبور به انجام خواسته هاي شما كنم پس اگر از چيزي ناراحتي يا خودت به ايشون بگو... يا كلا فراموشش كن! يك بار براي هميشه موضوع را مي بنديم و ديگه بازش نمي كنيم!
راستش به يه مرد وقتي رو مي دي... آستر هم مي خواد! پس نده (اينو رو يواشكي گفتم)
دوستش داري... پس مراحل زير:
1. بدون اينكه بترسي از حرف ديگران براي احترام به همسرت قولهات رو انجام بده...
2. سعي نكن بقيه متوجه نارضايتي تو بشوند... بگو من به خاطر همسرم اين كار رو مي كنم! خيلي هم دوست دارم...
3. هرگز جلوي ديگران گله نكن.. شكايت نكن
4. تمام مراحل فوق بايد طوري عمل كني كه ايشون متوجه بشه تو داري از عقايد خودت براي او صرف نظر مي كني... بايد متوجه بشه... حتي اگر لازم باشه.. تو جمع مي گي من به خاطر شوهرم اينطوري ترجيح مي دم! بذار بشنوه...
5. تو اين مرحله شوهرت آروم مي شه و از داد و بيداد خبري نيست... مراحل فوق رو اگر درست انجام بدي بسته به سياستي كه اعمال مي كني يك هفته تا ده روز طول مي كشه
6. كنترل اوضاع را بعد از آرامش به دست بگير... حالا تو هستي كه تصميم مي گيري چگونه و چطور بپوشي
اما چطوري! يكي از راهكارها مذاكره است ( فوري نگو داد مي زنه ها.. تو هنوز آرومش نكردي چون) مي گي من مي تونم جلوي فلاني و فلاني ... كمي راحت تر باشم... بي شك مي گه اشكالي نداره...
محدوديت ها رو دونه دونه بر مي داري... نه يه دفعه!
7. تو اين مرحله شوهرت بايد مطمئن بشه كه برداشتن اين محدوديتها به زندگيتون لطمه نمي زنه.. شما زيبا تر مي شي و بيشتر به شوهرت توجه مي كني! خيلي بايد تو اين مرحله دقت كني كه البته خيلي هم فعلا باهاش فاصله داري...
8. در مورد خانواده ات بايد بگم دختر خوب... اين مشكلات به فقط به سيما خانوم اختصاص نداره و خيلي ها اين مشكلات رو دارند.. از طرفي رعايت بيشتر از حد خانواده شما لطمه مي زنه و از طرفي عدم رعايتشون زندگي رو به كامت تلخ مي كنه... فعلا سعي كن تا طي مراحل اوليه و ايجاد آرامش تو خونه خودت... تنشها و ارتباطات با هر دو خانواده رو به حداقل برسوني...و بعد خيلي منطقي، بدون توهين، با چاشني دلبري و ناز دخترونه كه خودت بي شك استادي... (همه خانومهاي ايراني بي نظيرن در اين رابطه) بهش بگو عزيزم تو كه با خواهر من ازدواج نكردي... ايشون هم قولي نداده بهت! من هم نه چيزي مي گم... نه خواهم گفت و نه دوست دارم بگم... پس كلا چيزهايي كه مربوط به من نمي شه رو فراموش كن و من اين قولها رو دادم روي چشمم انجام مي دم...
سيما جان! خوب بخون... خوب گوش كن... خوب تجزيه تحليل كن... اگر خوب بود انجام بده!
و اين پيش فرض رو داشته باش كه نمي توني يك دفعه بزني زير همه چيز! پس بساز اما نسوز!
sci (چهارشنبه 04 خرداد 90)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)