راه حلشو گفتم، متاسفانه هیچ جوری نمیشه مطمئن شد مگه اینکه قضیه رسمی بشه، خونواده ها در جریان قرار بگیرن و اگه مشکلی نباشه مطمئنن کمکتون هم میکننآقا رضا شما كه خودتون اين تجربه را دارين لطفا بگين من چه طوري باهاش بر خورد كنم كه بفهمم واقعا تو اين 3 سال قصدشون ازدواج بوده يا نه من فقط سرگرمي ايشون بودم ؟؟؟چون واقعا يكدفعه بخوام اين رابطه را تمام كنم ميترسم از اين كه اون واقعا باهام رو راست بوده و نيتش پاك بوده و زماني بفهمم كه ديگه دير شده و فقط حسرتش برام بمونه .... واقعا دوست دارم زودتر بفهمم چون سر 2 راهي موندم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بعد 4 سال اصرار مامانم و انکار من واسه زن گرفتن اولین جمله ای که گفتم این بود که مامان میخوام زن بیگیرم، مامانم خندید و گفت من که از خدامه، دومین جمله گفتم که همین اول بگم که تو نت آشنا شدیم که بنده خدا خنده رو دهنش ماسید، تو تمام مدت هیچکدوم از ما نه تنها دروغی به خونوادها نگفتیم حتی چیزیرو پنهان هم نکردیم.آقا رضا شما راستش را گفتين به خانوادتون كه از طريق نت آشنا شدين يا نه ؟؟؟و اين كه تمام شرايط را دارين كه رفتين خواستگاريشون ؟ يعني سر كار ميرين ؟؟
در مورد شرایطم هم سوال خوبی پرسیدی، من با فوق دیپلم 5سال کار کردم ولی پارسال کارشناسی قبول شدم که یکی از مشوقام همین دختر بود، الانم حداقل دو ترم دیگه درسم مونده و بیشتر پس اندازمم خرج شد، ولی همه گفتن مشکلی نیست و همه چیو از صفر شروع میکنین
واسه من که قبول کردن، گفتی سابقه کار داره و یه مدرک دانشگاهیم داره میگیره ، پس منطقیه که اگه شما حاضری صبر کنی این مسئله مشکلی نیست.به نظرتون اگه يك پسر هنوز كار پيدا نكرده باشه اگه دختري را بخواد ميره خواستگاريش ؟ خوب اون جوابش اينه من بگم چي كارم ؟؟ خوب مطمئنم هيچ پدري قبول نمي كنه !!
ته حرفم کاملا با تاکید میگم: تنها راه درست اینه که این آقا خونوادشو در جریان بذاره، خونوادش با شما تماس بگیرن، هم شما راجع به اونا تحقیق کنین هم اونا راجع به شما، بعد یه قرار خواستگاری گذاشته بشه، اگه به امید خدا همه چی اکی بود عقد میکنین تا درسش تموم شه برین سر خونه زندگیتون
(راستی یه سوال، اگه اوکی بشه کی بار سفر میبنده؟ میری شهر اونا؟ اون میاد شهر شما؟ یا میرین یه شهر بیطرف؟)
علاقه مندی ها (Bookmarks)