نوشته اصلی توسط
ائلای
جناب باغبان بی نهایت سپاسگزارم که تو این شرایط بحرانی منو راهنمایی میفرمایین مطالبتون رو چندین بار میخونم نکاتی که میفرمایین رو ازش میگیرم تا شاید بتونم از این شرایط عذاب آور بیرون بیام و دوباره به روزهای سابق برگردم از دیروز روحیم ریخته بهم دقیقا مثل همون روزی شدم که ایشون گفتن بهتره ادامه ندیم،چون دیروز هم گفتن ما مثل 2 دوست معمولی هستیم البته اگه بخوای دوست بمونیم وگرنه میتونی با میل خودت دوستیمون رو هم ادامه ندی منم گفتم اینجوری نمیخوام و بلاکشون کردم ولی حس میکنم تو یه حال ناجوریم سرکار هم بی اختیار اشک میریختم شاید همه اینها مقدمه ای باشه برای دوباره ساختن خودم ولی الان دو ساله اون بی میلی برا زندگی تو وجودم هست بیحالی بی حوصلگی هرکاری هم انجام میدم بزور هس حتی سرکار رفتنم حتی کوه رفتن لذتی ازشون نمیبرم تمام مسیری که میرم خاطرات ایشون زنده میشه برا همین لذت بخش نیس ولی با راهنمایی نابعالی از مشاوران انجمن هم استفاده خواهم کرد تا انشالله این مشکلم زودتر حل بشه
بازم ممنون
علاقه مندی ها (Bookmarks)