به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 43
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 30 فروردین 93 [ 12:27]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    641
    سطح
    12
    Points: 641, Level: 12
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 40 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کسی نیس به من کمک کنه؟ شما هم اگه جای من بودین تصمیم به جدایی میگرفتین؟ امیدی به این زندگی نیست نهههههه؟؟؟؟؟؟

  2. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 دی 94 [ 10:58]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    186
    امتیاز
    3,023
    سطح
    33
    Points: 3,023, Level: 33
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    499

    تشکرشده 142 در 78 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام.خوبی؟
    نه.راستش من اگه بودم که هستم.اونم با شرایط خیلی بدتر.صبر میکردم.اخه مشکلیه که فقط صبر لازم داره.یعنی یه ریسکه.وقتی سنش زیادتر شه احتمالش خیلی زیاده که رفتاراش بهتر شه.اگه جدا شی زبونم لال بازم یه چیز ناراحت کننده پیش بیاد خودتو سرزنش میکنی اگه صبر میکردم شاید...
    همیشه طلاق و بذار اخر.که اگه برگشتی پشت سرتو نیگاه کردی راه دیگه ای نبینی.اما الان به نظر من صبر کردن خودش یه راهه.
    بازم بستگی داره به کاسه صبر خودت عزیزم

  3. کاربر روبرو از پست مفید الهام20 تشکرکرده است .

    ava.f (پنجشنبه 25 مهر 92)

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 30 فروردین 93 [ 12:27]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    641
    سطح
    12
    Points: 641, Level: 12
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 40 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط الهام20 نمایش پست ها
    سلام.خوبی؟
    نه.راستش من اگه بودم که هستم.اونم با شرایط خیلی بدتر.صبر میکردم.اخه مشکلیه که فقط صبر لازم داره.یعنی یه ریسکه.وقتی سنش زیادتر شه احتمالش خیلی زیاده که رفتاراش بهتر شه.اگه جدا شی زبونم لال بازم یه چیز ناراحت کننده پیش بیاد خودتو سرزنش میکنی اگه صبر میکردم شاید...
    همیشه طلاق و بذار اخر.که اگه برگشتی پشت سرتو نیگاه کردی راه دیگه ای نبینی.اما الان به نظر من صبر کردن خودش یه راهه.
    بازم بستگی داره به کاسه صبر خودت عزیزم
    سلام عزیزم.مرسی.توخوبی؟
    خیلی خوشحالم که درکم میکنی.

    راستش الان نسبت به اوایل بهتر شده ولی نصف اون چیزی که یه دختر انتظار داره هم نیست.به علاوه چون دیگه علاقه ای بهش ندارم تحمل رفتاراش برام خیلی سخت تر شده.
    .
    .
    میترسم یه مدت دیگه هم صبر کنم ولی دیگه دیر شه.هم بهترین روزهای جوونیم رو از دست بدم هم تو این زندگی نابود شم.

  5. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 دی 94 [ 10:58]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    186
    امتیاز
    3,023
    سطح
    33
    Points: 3,023, Level: 33
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    499

    تشکرشده 142 در 78 پست

    Rep Power
    29
    Array
    به نظرم قبل ز تصمیم قطعی ازش بخواه چند ماهی از هم دور باشین.
    این کار خیلی اثر داره.هم اون تو این مدت ممکنه سرش به سنگ بخوره و قدرت تورو بیشتر بدونه.
    هم تو میفهمی بدون شوهرت قراره چجوری زندگی کنی و چی پیش میاد واست.شایدم دلت تنگ شه واسشو دوباره دوسش داشته باشی و توام قدرشو بدونی

  6. کاربر روبرو از پست مفید الهام20 تشکرکرده است .

    ava.f (پنجشنبه 25 مهر 92)

  7. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 مهر 92 [ 19:37]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    68
    سطح
    1
    Points: 68, Level: 1
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    2

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام .
    من یه پسرم . خودمم با نامزدم مشکل داشتم و در نهایت ازش جدا شدم.
    احساس یه پسر رو درک میکنم.
    من وقتی با نامزدم به بنبست رسیدم که دیگه انگیزه ای برای با اون بودن نداشتم.
    دیگه چیز جدیدی برام نداشت و جذابیتی برام نداشت .
    سعی کنید برا شوهرتون انگیزه به وجود بیارید . یه برنامه ریزی بلند مدت.
    ازتون خسته شده. براش دیگه تازگی روزای اولو ندارید. باید به زندگی برشگردونید . سعی کنید تلاش خودتونو یه بار دیگه کنید.
    مطمن باش اگه ازش طلاق بگیری . شما رو نمیدونم ولی اون بدجور پشیمون میشه .
    منم الان پشیمونم که چرا سعی نکردم با بهبود زندگیم با نامزدم باعث بشم کارمون به طلاق نکشه تا سطح فکر من بره بالاتر.
    مستقیم رفتم سراغ طلاق ولی الان که سه سال بزرگتر شدم و شدم 23 ساله . میفهمم که هیچکس برام مثل اون نمیشه . حالا که چشممو باز کردم حس میکنم قبلا کور بودم .
    کاش اون موقع یه نفر بهم انگیزه ای برای زندگی میداد . متاسفانه دانشجو شدن من تو طلاقم کم تاثیر نداشت. در واقع دانشجو شدنم یاعث طلاقم شد. وقتی اینهمه دختر رو دیدم از نامزد خودم زده شدم . چون اون برام تازگی نداشت ولی اینا داشتن و کم کم از اون بدم اومد.
    من شما رو هم کم مقصر نمیدونم . اینا رو بر حسب تجربه میگم . چون همسن شوهر شما هستم . و مثل شوهر شما بودم .
    سعی کنید زندگی رو براشون جالب کنید و خودتون رو کامل در اختیارش نذارید .
    اگه کاری کنید که دانشگاهشو ول کنه که من صد در صد قول میدم همه چی درست میشه . چون خودم تجربشو داشتم.
    من واقعا الان پشیمون .
    تا جایی که بتونم کمکتون میکنم چون حس میکنم از جنس شوهرتونم و میتونم کمکتون کنم . شما هم مثل خواهر من

  8. 2 کاربر از پست مفید arash0930 تشکرکرده اند .

    ava.f (پنجشنبه 25 مهر 92), الهام20 (پنجشنبه 25 مهر 92)

  9. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 30 فروردین 93 [ 12:27]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    641
    سطح
    12
    Points: 641, Level: 12
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 40 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط الهام20 نمایش پست ها
    به نظرم قبل ز تصمیم قطعی ازش بخواه چند ماهی از هم دور باشین.
    این کار خیلی اثر داره.هم اون تو این مدت ممکنه سرش به سنگ بخوره و قدرت تورو بیشتر بدونه.
    هم تو میفهمی بدون شوهرت قراره چجوری زندگی کنی و چی پیش میاد واست.شایدم دلت تنگ شه واسشو دوباره دوسش داشته باشی و توام قدرشو بدونی
    راستش خودمم دوس دارم یه کم ازش دور باشم بعد به جدایی فکر کنم ولی نمیدونم چه جوری.یه بار که مامانمینا اومده بودن خونمون از چند روز قبلش خیلی دعوامون شده بود منم بهشون گفتم که میخوام باهاتون بیام.این بار اول بود البته اون شب منو شوهرم ومامان بابام کلی باهم حرف زدیم وبابام اجازه نداد برم قهر.بار دوم خودشونم قبول کردن که وقتی رفتم بعد یه ساعت دلم براش تنگ شد.وفرداش اومد دنبالم برگشتم خونه.الان بابام به دوتامون هشدار داده که اگه برابار سوم برم قهر دیگه نمذاره برگردم میگه اینجوری ارزشت میاد پایین هی بیای قهر.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط arash0930 نمایش پست ها
    با سلام .
    من یه پسرم . خودمم با نامزدم مشکل داشتم و در نهایت ازش جدا شدم.
    احساس یه پسر رو درک میکنم.
    من وقتی با نامزدم به بنبست رسیدم که دیگه انگیزه ای برای با اون بودن نداشتم.
    دیگه چیز جدیدی برام نداشت و جذابیتی برام نداشت .
    سعی کنید برا شوهرتون انگیزه به وجود بیارید . یه برنامه ریزی بلند مدت.
    ازتون خسته شده. براش دیگه تازگی روزای اولو ندارید. باید به زندگی برشگردونید . سعی کنید تلاش خودتونو یه بار دیگه کنید.
    مطمن باش اگه ازش طلاق بگیری . شما رو نمیدونم ولی اون بدجور پشیمون میشه .
    منم الان پشیمونم که چرا سعی نکردم با بهبود زندگیم با نامزدم باعث بشم کارمون به طلاق نکشه تا سطح فکر من بره بالاتر.
    مستقیم رفتم سراغ طلاق ولی الان که سه سال بزرگتر شدم و شدم 23 ساله . میفهمم که هیچکس برام مثل اون نمیشه . حالا که چشممو باز کردم حس میکنم قبلا کور بودم .
    کاش اون موقع یه نفر بهم انگیزه ای برای زندگی میداد . متاسفانه دانشجو شدن من تو طلاقم کم تاثیر نداشت. در واقع دانشجو شدنم یاعث طلاقم شد. وقتی اینهمه دختر رو دیدم از نامزد خودم زده شدم . چون اون برام تازگی نداشت ولی اینا داشتن و کم کم از اون بدم اومد.
    من شما رو هم کم مقصر نمیدونم . اینا رو بر حسب تجربه میگم . چون همسن شوهر شما هستم . و مثل شوهر شما بودم .
    سعی کنید زندگی رو براشون جالب کنید و خودتون رو کامل در اختیارش نذارید .
    اگه کاری کنید که دانشگاهشو ول کنه که من صد در صد قول میدم همه چی درست میشه . چون خودم تجربشو داشتم.
    من واقعا الان پشیمون .
    تا جایی که بتونم کمکتون میکنم چون حس میکنم از جنس شوهرتونم و میتونم کمکتون کنم . شما هم مثل خواهر من
    ممنون اقا ارش.
    خودم هم چنین چیزی احساس میکنم.هروقت باهاشم حتما به خودم میرسم وتیپ میزنم ولی بازم متوجه میشم چشاش اینوراون ور میچرخه.این منو نسبت به اینکه سعی کنم جذاب باشم سرد میکنه.
    اخه اگه دانشگاهش رو ول کنه تکلیف ایندمون چی میشه؟خودش یه بار اصرار داشت ولی من قبول نکردم.

  10. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 مهر 92 [ 19:37]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    68
    سطح
    1
    Points: 68, Level: 1
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    2

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط arc.f نمایش پست ها

    ممنون اقا ارش.
    خودم هم چنین چیزی احساس میکنم.هروقت باهاشم حتما به خودم میرسم وتیپ میزنم ولی بازم متوجه میشم چشاش اینوراون ور میچرخه.این منو نسبت به اینکه سعی کنم جذاب باشم سرد میکنه.
    اخه اگه دانشگاهش رو ول کنه تکلیف ایندمون چی میشه؟خودش یه بار اصرار داشت ولی من قبول نکردم.
    یادش بخیر . دقیقا نامزد من برام میرفت تیپشو عوض میکرد . لباسای زیبا میپوشید . آرایش خیلی قشنگی میکرد تا نظر منو جلب کنه . ولی افسوس من نگاهم یه طرف دیگه بود و داشتم زیبایی دیگران رو میدیدم.
    اگه دانشگاه نرفته بودم الان زندگیم با طلاق مواجه نمیشد. تا وقتی دانشگاه نبودم احساس مسئولیت میکردم . ولی دانشگاه که رفتم سعی کردم از زیر هر چی مسئولیته شونه خالی کنم چون خرجمو بابام میداد و من آماده خوری میکردم.
    برا همین میگم شوهرت نره دانشگاه و بچسچه به یه کاری که فقط تو رو ببینه .
    سعی کن اون همیشه تشنه تو باشه. نظرا سیر بشه چون دیگه براش جذابیتی نخواهی داشت.
    الانم بخوای بهش کم محلی کنی و ازش دوری کنی اشتباست. ان مثل یه قطاری میمونه که از ریل خارج شده . بخوای ازش دوری کتی بازم بدتر میشه . پس سعی کن با محبت های بجا و درست بیاریش تو ریل زندگی بعد شروع کن کاری رو بکن که همیشه تشنه خودت باشه . نظار ازت سیر بشه.

    زندگی من خراب شد . طلاف دادم . تو این اشتباه رو نکن . هیچکسی برای آدم مثل همسر اولش نمیشه . سعی کن زندگیتو بسازی .
    من ضربه خوردم و دوس ندارم کسی ضربه بخوره. امیدوارم موفق بشید زندگیتون رو شیرین کنید

  11. کاربر روبرو از پست مفید arash0930 تشکرکرده است .

    ava.f (جمعه 26 مهر 92)

  12. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 30 فروردین 93 [ 12:27]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    641
    سطح
    12
    Points: 641, Level: 12
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 40 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ناراحت شدم بابت گذشتت.ایشالا با این تجربه ها یه عشق جدید وپایدار رو تجربه کنی.
    .
    .
    کاش شوهرم قبل ازینکه دیر شه این چیزارو متوجه بشه.
    خب شما که دقیقا چنین موقعیتی داشتی به نظرت چیکار کنم که توجهش بیشتر بهم جلب شه؟
    هرچند که دیگه خیلی خستم.یه کم هم عصبی شدم و افسرده.

  13. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 دی 94 [ 10:58]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    186
    امتیاز
    3,023
    سطح
    33
    Points: 3,023, Level: 33
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    499

    تشکرشده 142 در 78 پست

    Rep Power
    29
    Array
    دقیقا منم همینطوری شدم.عصبی و افسرده.پس دلیلش رفتارای شوهرمه واقعا!!! بی توجهی هاش.رفتارای بچه گونه ش.
    واسم دعا کن منم بتونم ازش دل بکنم.به خدا خسته شدم.خسته شدم ازین وضع.صبح تا شب با خودم کلنجار میرم ببینم اخه چیه این ادم منو نگه داشته؟؟
    فقط دارم با4تا خاطره زندگی میکنم.به امید اینکه یه چیزی بهتر شه.خودمم حوصله اینکه از اول بلند شمو برم مشاور و ...چه میددونم اینکارارو ندارم.خسته شدم.دوست دارم این روزا بگذره.اون روزایی که میگن بزرگ شه درس میشه بیا.د
    همیشه فک میکنم همه مردا همینن.شاید واسه همین فک میکنم طلاقم مشکلیو حل نمیکنه.
    از طلاق میترسم.ازینکه نتونم فراموشش کنم.ازین که پشیمون شم از تصمیمی که گرفتم
    الان که پستهای اقای arash خوندم داغ دلم تازه شد.ترسم بیشتر شد.دلم بیشتر تنگ شد.انگاری که هیچ راه نجاتی ندارم.
    نه میتونم برم جلوتر نه میتونم تموم کنم

    - - - Updated - - -

    همه چیز واسم عقده شده.وقتی زن و شوهرایی رو میبینم که باهم خوشن.میرن بیرون.میگن میخندن.با همن.شوهراشون دوسشون دارن.واسه زندگی و زنشون تلاش میکنن.واسه زندگیشون غصه میخورن.میجنگن ازش متنفر میشم.
    باز خودمو دلداری میدم میگم نه بابا.حتما همه همینن.به خدا منی که بخونه بابام نصف کشورای دنیارو رفتم دیدم الان ارزوی یه سفرشمال که با شوهرم برم تو دلم مونده.بازم صدام درنمیاد ولی اون قدر نمیدونه.

    - - - Updated - - -

    شرمنده.شرمنده که تو تاپیک تو حرفای بی ربط زدم.انقد حالم بده هرجا میرسم شروع میکنم درددل.
    بازم شرمنده
    ویرایش توسط الهام20 : جمعه 26 مهر 92 در ساعت 21:30

  14. کاربر روبرو از پست مفید الهام20 تشکرکرده است .

    ava.f (جمعه 26 مهر 92)

  15. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 30 فروردین 93 [ 12:27]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    641
    سطح
    12
    Points: 641, Level: 12
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 40 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باید یه چیز دیگه هم بگم که جدیدا به مشکلاتمون اضافه شده...
    چند هفته ای هست که کاملا از نظر ج ن س ی نسبت بهش سرد شدم.البته بگم من ا ز اول دختر گرمی بودم.ولی الان ازین کار خیلی بدم میاد.فکر میکنم تا این مشکل حل نشه تلاش برای حل بقیه مشکلات بی فایدس.ولی نمیدونم چه جوری.چند هفتس که هیچ حسی ندارم.

    -


 
صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 بهمن 94, 19:57
  2. (توهم همه چیز دانی ) استفاده نادرست از شبکه های اجتماعی و توهم دانش
    توسط مدیرهمدردی در انجمن مهارتهای ارتباطی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 10 بهمن 94, 17:26
  3. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: چهارشنبه 09 مرداد 92, 19:59
  4. +تاریخچهٔ جنسی‌ همسر آیندتون چقدر براتون مهمه
    توسط kamran2007 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 88
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 مهر 88, 11:08

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.