همسرم از من يكسال كوچكتره . من خودم چند دفعه شيشه وابزارمصرفش رو توي كيفش ديدم . خودش هم اعتراف كرده شيشه مصرف مي كنه . توي كمپ هم كه بستري بود مسئول كمپ مي گفت قبلاً هرروز مصرف مي كرد .
تشکرشده 34 در 21 پست
همسرم از من يكسال كوچكتره . من خودم چند دفعه شيشه وابزارمصرفش رو توي كيفش ديدم . خودش هم اعتراف كرده شيشه مصرف مي كنه . توي كمپ هم كه بستري بود مسئول كمپ مي گفت قبلاً هرروز مصرف مي كرد .
عروسك (سه شنبه 18 اسفند 88)
تشکرشده 4,202 در 1,430 پست
قانون جذب با افكار منفي شما و ترس هاي شما دست به دست هم دادن تت اين اتفاق بيفته....كاملا درسته كه ادم از هرچي بترسه سرش مياد........
بهتره قبل از برگردوندن همسرتون به خونه روي خودتون كار كنيد و اينو قبول كنيد كه شما فقط همسر اون مرد هستين نه مادرش!!!
parnian1 (یکشنبه 15 فروردین 89)
تشکرشده 34 در 21 پست
سلام دوستان عزيز ، همسرم ديروز اومد خونه زنگ زدم عموش اومدخونه باهاش صحبت كرد . به منم گفت كه يه مدتي بهش مهلت بده تاخودش رو نشون بده . تامي توني بهش احترام بذار ، خوش اخلاق باش ، كاري به كارش نداشته باش تا ببينيم ديگه چه بهانه اي داره . منم بهش قول دادم كه اين مدت هم تحمل كنم . حالا هم نياز به مشاوره شما دارم كه كمكم كنيد بتونم طرز برخوردم رو عوض كنم وافكار منفي وترس رو ازخودم دوركنم .
عروسك (یکشنبه 23 اسفند 88)
تشکرشده 3,618 در 912 پست
ببین دوست خوب! نیازی نیست که تحملش کنی فقط کافیه که عشقی رو که نسبت به همسرت توی قلبت داری رو بهش نشون بدی! همین! و کم کم و به تدریج سعی کن توی بهترین موقعیت ها به همسرت بگی که تنها خواسته و نیازت همین هست که ترک کنه و بشه یه همسر خوب و پدر مهربون برای بچه ات! دقت کن که صدای آرومت و لحن مهربونت هست که همسرت رو مصمم تر میکنه به این موضوع که باید ترک کنه، اون هم نه به اجبار بلکه به خاطر محبتی که نسبت به خانواده اش توی قلبش هست! لطف کن از هیچ رابطه ای هم براش کم نذار و بهش بگو که دلم می خواد هر جوری که می تونم بهت کمک کنم و دوست دارم مثل یه شریک خوب توی زندگی کنارت باشم نه در مقابلت!
فقط کافیه یه مدت عاشقانه خودت رو به همسرت نزدیک کنی تا حس کنه که بخاطر خودش هست که می خوای ترک کنه، نه بخاطر خودت!
من مطمئنم که می تونید این زندگی رو بسازید اگر بخواهید!
تشکرشده 4,202 در 1,430 پست
اولا خودت بايد قبول كني كه تو مسئول نگهداري همسرت نيستي سعي كن فقط وظايف يه زن در قبال همسرش رو انجام بدي نه بيشتر(در حد يه پرستار و دايه و مادر و....)
بكن نكن و كجا رفتي با كي بودي چرا دير اومدي اون چيه توو دستت.....از اين سوالا لطفا نپرس....
چرا نميخواي مردانگي همسرت رو باور كني؟باورش كن و بهش اعتماد به نفس بده....تو دائم بهش فهموندي كه تو مراقبش هستي و....اعتماد به نفسشو ازش گرفتي....
رويه سابق رو بذار كنار اگه ميخواي زندگيت عوض بشه....بهتره قبل از تغيير همسرت خودتو تغيير بدي
parnian1 (شنبه 14 فروردین 89)
تشکرشده 34 در 21 پست
باسلام ، خيلي ممنون از راهنمايي هاي خوب شما دوستان عزيز ، من تمام سعي وتلاش خودم را مي كنم كه بتونم رفتاروبرخوردم رو تغييربدم وهمش از خدا مي خوام كه كمكم كنه تا بتونم زندگيم رونجات بدم . چون دراين چندسال زندگي مشترك هيچگونه بدي از شوهرم نديدم فقط به خاطرمسئله اعتيادش ناراحتم وروز به روز دارم داغونترمي شم . ديروز تكليفم رو باخودم روشن كردم آخرين فرصت روبه شوهرم دادم كه خودش رونشون بده وزندگيمون را نجات بده . شما هم برامون دعاكنيد . به راهنمايي شما هم خيلي نياز دارم .
عروسك (دوشنبه 24 اسفند 88)
تشکرشده 3,618 در 912 پست
ببین عروسک عزیز، بهتر واسه قدم اول، ابتدا یه کاغذ برداری و روش، کارهایی رو که قبلا در قبال همسرت انجامشون می دادی که فکر می کردی درست هست ولی نتیجه ی معکوس ازشون گرفتی رو بنویسی، خیلی با دقت به این روزها و ساعت ها و لحظه هایی که با همسرت داشتی و این چند سال فکر کن!
ببین می خواستی چه کار کنی و هدفت چی بوده که کار به این جا رسید و شما به نتیجه ی دلخواهت نرسیدی؟! باید راهت و روشت رو عوض کنی؟ باید یه کم بیشتر فکر کنی و راه ها و افکار قدیمی رو دور بریزی، باید بتونی که دوباره از نو بسازی، شما باید یه آدم جدید بشی، باید تغییر کنی تا شاهد تغییرات در همسرت باشی؟ به این موضوع هم فکر کن که شما باید چه مدت رو برای رسیدن به این هدف تعیین کنی و صبور باشی! همه چیز باید به تدریج پیش بره و شما هم باید کم کم عوض بشی!
باید نوع رفتارت رو با همسرت تغییر بدی، اون قدر که بچه ی کوچک تو هم با جان و دل احساس کنه که همه چیز داره تغییر می کنه!
لطفا مطالعه ات رو در زمینه ی برخورد با این گونه افراد ببر بالا، و روشهای جدید علمی رو امتحان کن!مطمئنا انگیزه ی شما برای تغییر این زندگی یه انگیزه ی دوباره به همسرت خواهد داد که این زندگی رو دوباره بسازید!
del (دوشنبه 24 اسفند 88)
تشکرشده 34 در 21 پست
امروز خيلي دلم گرفته نمي دونم با اين وضعيتي كه دارم چه كاركنم . من همه سعي خودم را مي كنم كه اخلاق ورفتارم رو عوض كنم وكردم ولي شوهرم رو زياد نمي بينم . صبح تاعصركه من سركارم اون خونه بعدازظهركه من ميرم خونه تااون رفته بيرون وشب ساعت 2 نصفه شب مي ياد من خودم توش موندم كه چه كاربايد بكنم . به خدا ازلحاظ روحي خيلي بهم ريخته ام . طوري كه اصلاً حوصله هيچ كاري روندارم . دخترم چندروزه مي گه ببرم بازار برام لباس عيدي بخر ولي همش امروز وفرداش مي كنم چون اصلاً دل ودماغ هيج كاري ندارم . خيلي كم حوصله شدم .
تشکرشده 4,202 در 1,430 پست
دوست عزيز...
تعطيلات عيد فرصت خوبيه براي ::
بيشتر دور هم باشين(رابطه نزديك تر با همسرت برقرار كن)
خستگي و فشار كار رو كم كني...
از اين فرصت استفاده كن...
سعي كن با سياست هاي زنانه همسرت رو توي خونه نگه داري...با مهموني رفتن و مهمون دعوت كردن...با بهانه ي كمك گرفتن براي خونه تكوني و.....
دوباره برش گردون به محيط خونه(منظورم فقط حضور فيزيكي توي خونه نيست بذار جايگاهشو به عنوان يه مرد توي خانواده پيدا كنه...
parnian1 (شنبه 14 فروردین 89)
تشکرشده 34 در 21 پست
باسلام خدمت دوستان عزيزم . عيدتون مبارك . انشاء الله كه سال خوبي داشته باشين .
دوستان من همه تلاش خودم را كردم ولي اون نتيجه دلخواه را نگرفتم . من تنها مشكلم با شوهرم ترك اعتيادش هست كه هنوز نتونسته اين كاررو بكنه . ديروز كه داشتم تخت رو مرتب مي كردم پتو رو كه برداشتم ديدم تا مواد وابزارمصرفش اونجاست . گفتم اين چه كاريه كه مي كني . به فكر خودت نيستي به فكر زن وبچه ات باش واونم هيچي نگفت . ولي حالم خيلي خراب شد . خيلي داغون شدم ديگه به اين نتيجه رسيدم كه راهي به غيرازطلاق برام نمونده .
عروسك (سه شنبه 10 فروردین 89)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)