(قبل از هر چیز معذرت میخوام با این نام کاربری بالا اومدم چون هر کاری کردم نام کاربری ساغی دچار مشکل شده و باز نمیشه )
نازنین عزیزم سلام و ممنون از نظرات و راهنمائیهات .
من خودم هم محیط کارم مردونه ست و اصلاً دختر چشم و گوش بسته ای نیستم و به قولی روی مردها شناخت دارم چیزی که در مورد این آقا واقعاً بهش ایمان دارم علاقه بیش از حد و دوست داشتن صادقانه اش هست . دیروز من برای یه ماموریت اداری جایی بودم و گوشیم هم توی ماشینم جا مونده بود و نمیتونستم تا پارکینگ برم وبیارمش . عصر ساعت 5 که جلسه تموم شد و رفتم گوشیمو برداشتم باور نمیکنی اگه بگم 50 تا تماس ازش داشتم و کلی اس ام اس . وقتی تماس گرفتم : فقط گفت : خدا رو شکر که حالت خوبه و صداتو شنیدم . بعد با خواهر و دوستش حرف زدم . اینقدر حالش بد شده بود که زیر سرم بود . بعد گفت : فقط الان دیگه قطع کن نمیخوام عصبانی باهات حرف بزنم . قطع کرد . نیم ساعت بعد هم هر چی تماس گرفت من جواب ندادم . دیدم دیگه داره داغون میشه منم زنگ زدم بهش . ولی واقعاً به هم ریخته بود .بعد هم گفت : اینطوری نمیشه با این مسافت و دور از هم که من ندونم چه بلایی سرت اومده .جمعه ما میایم خونتون . مامانم و خواهرام اساسی گیر دادن بهم . گفتم : نه این جمعه نه، چون شنبه شهادته و دوست ندارم همچین روزی خانواده ها با هم آشنا بشن .
فعلاً قرارمون شده هفته بعد . منم اصلاً جواب قطعی و مثبتی بهش ندادم و همه چیز رو موکول کردم به بعد از آشنایی خانواده ها و نتیجه تحقیقاتشون .میدونی نازنین جان اون خودشم میدونه که موقعیتم خیلی خوبه و نه به اون حرفهای قبلش و نه به حرفهای دیشبش. میگه : تو باید بعد از عقد 15 روز مرخصی بگیری و با من بیای شهرمون . میخوام با افتخار تو رو به همه معرفی کنم . میخوام همه ما رو کنار هم ببینین و .........
واقعاً من موندم هدفش از ازدواج با من چیه ؟ با اینکه واسه امتحان کردنش خیلی اوقات تلخی میکنم ، جواب تلفن هاشو نمیدم و........ ولی خیلی خویشتن داره وبه وضوح دیدم که داره از عصبانیت منفجر میشه ولی فقط میگه الان 5 دقیقه قطع کن تا من آروم بشم بعد با هم حرف میزنیم .
خیلی چیزا رو به روی من نمیاره . یه سری امتیازات داره که این روزا توی کمتر مردی اینا رو میبینم . با خواهرام که حرف زدم اونا گفتن : این تردید همیشه هست تا زمانیکه زیر یه سقف نرفتید مدام با خودت میگی آیا انتخابم درست بوده یا نه ؟
دیشب اصرار پشت اصرار که برو با مادرت حرف بزن و بگو که توی 10 روز آینده میایم .
منم گفتم بذار باشه واسه جمعه که بتونم راحت و با زمینه چینی باهاش حرف بزنم . راستی نازنین جان چرا فکر میکنی که این آقا صادق نیست ؟ و چرا اعتماد به نفس نداره ؟ چون الان مدیر عامل یه شرکت کاملاً موفق توی شهرشونه .
قبول دارم که با تلفن شناخت به دست نمیاد ولی دوره نامزدی و آشنایی خانواده ها با هم واسه همین کاراست دیگه ؟ بارها بهش گفتم که آشنایی ما از همدیگه در حد گفته های خودمونه . فقط من یه برگ برنده توی دستم هست اونم اینه که توی شهر اونا ما آشنایانی داریم که بتونن آمار دقیقی از خانوادش در بیارن .
ممنون میشم اگه جواب سوالاتم رو بدی و بازم ممنونم که در مورد مشکلم نظر دادی عزیزم .
دوستان خوشحال میشم که شما هم نظراتتون رو در مورد پست من و نوشته های نازنین جان بدید .
موفق و پیروز باشید .
علاقه مندی ها (Bookmarks)