به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 20
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 مهر 92 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    126
    امتیاز
    790
    سطح
    14
    Points: 790, Level: 14
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    139

    تشکرشده 82 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم مشکلاتت رو با ارامش حل کن نه با دعوا مدل منم این طوری اگه هفته ای دو بار برم خونه پدر شوهرم همون دو بار هم می رم خونه پدر خودم دلیلی نداره به خونواده شوهر چسبید می دونی چرا چون ظرفیتشو ندارن سعی کن سنگین و رنگین خونشون رفتار کنی زیاد از حد هم کار نکن خیلی معمولی در حد کمک نه بیشتر در مورد این که فقط تو رابطه جنسی باهات خوبه متاسفانه نمی تونم مشاوره بدم ولی باهاش حرف بزن بگو چرا این جوری هستی همه چیز که رابطه جنسی نیست محبت کردن و درک کردن خیلی بیشتر از رابطه جنسی جواب می ده باهاش صحبت کن و مدام بین صحبت هات بگو من دوست دارم دوست دارم باهام تفریح کنیم بیرون بریم با سیاست زنانه نه با دعوا ببین جواب می ده

  2. #12
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 تیر 94 [ 05:14]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    284
    امتیاز
    3,610
    سطح
    37
    Points: 3,610, Level: 37
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    517

    تشکرشده 294 در 168 پست

    Rep Power
    40
    Array
    جواب نداده دیگه

    حاضر نیست باهم حرف بزنیم

    نمیخوام انقد ازش بترسم

    میخوام یکم خودمو ازاد کنم از قفس تنگی که بخاطر اون دور خودم درست کردم . من حتی ویترسم بهش بگم شب بریم خونه مامانم!

    چرا من انقدر بیچارم؟

    این اون زندگی عاشقانه ای که من میخواستم نبود حقم این نبود

    - - - Updated - - -

    اون خونه ما نمیاد لج میکنه سر همه چیز . براش کادو میارن لباسه میگم بپوش ذوق کنم میگه نه بدون استثنا

    میگم بریم یه کاری بکنیم فورا میگه نه

    مامان جونش همش ذوقشو میکنه قربونش برم مث باباشه . باباش ماهه اما نمیدونم چرا فقط اخلاق بدش رسیده به پسر جونشون

    خیلی خسته و افسردم

    چند روزه باهاش مهربون نیستم . ظرفیت مهربونی رو هم نداره با یه عزیزم جونم هم تو راه نمیاد . اون روز مامانش اینا نبودن گفتم باید بیای بری با افطار خونه ما . بعدم بهش گفتم پاشو بپوش بریم . منت نکشیدم قربون صدقشم نرفتم

    ازش شاکیم خیلی

    خواهشا کمکم کنین زندگیم از دست نره

  3. کاربر روبرو از پست مفید ساحل75 تشکرکرده است .

    fateme_zahra (یکشنبه 23 تیر 92)

  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 مهر 92 [ 16:18]
    تاریخ عضویت
    1392-4-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    147
    سطح
    2
    Points: 147, Level: 2
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ساحل75 نمایش پست ها
    جواب نداده دیگه

    حاضر نیست باهم حرف بزنیم

    نمیخوام انقد ازش بترسم

    میخوام یکم خودمو ازاد کنم از قفس تنگی که بخاطر اون دور خودم درست کردم . من حتی ویترسم بهش بگم شب بریم خونه مامانم!

    چرا من انقدر بیچارم؟

    این اون زندگی عاشقانه ای که من میخواستم نبود حقم این نبود

    - - - Updated - - -

    اون خونه ما نمیاد لج میکنه سر همه چیز . براش کادو میارن لباسه میگم بپوش ذوق کنم میگه نه بدون استثنا

    میگم بریم یه کاری بکنیم فورا میگه نه

    مامان جونش همش ذوقشو میکنه قربونش برم مث باباشه . باباش ماهه اما نمیدونم چرا فقط اخلاق بدش رسیده به پسر جونشون

    خیلی خسته و افسردم

    چند روزه باهاش مهربون نیستم . ظرفیت مهربونی رو هم نداره با یه عزیزم جونم هم تو راه نمیاد . اون روز مامانش اینا نبودن گفتم باید بیای بری با افطار خونه ما . بعدم بهش گفتم پاشو بپوش بریم . منت نکشیدم قربون صدقشم نرفتم

    ازش شاکیم خیلی

    خواهشا کمکم کنین زندگیم از دست نره
    عزیزم وضع من بهتر نیست که بخوام حرفی بزنم اما حداقلش اینه درکت میکنم و با خوشبینی شعار نمیدم حقیقت اینه که رفتار مردها رو میتونی عوض کنی ولی خیلی خیلی کم و اونم تازه اگه خوشون بخوان اگه واقعا میخوای زندگیت از دست نره باید تحمل کنی و سعی کنی کمتر بهش فکر کنی و مثل من قانع بشی که همه تو ازدواج شانس نمیارن


    البته اگه دوران عقد هستین این امید رو بهت میدم که تو خونه بهتر میشه!!! حالا عروسی کنی متوجه میشی!!!

  5. #14
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 تیر 94 [ 05:14]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    284
    امتیاز
    3,610
    سطح
    37
    Points: 3,610, Level: 37
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    517

    تشکرشده 294 در 168 پست

    Rep Power
    40
    Array
    باران عزیز من یک ساله عروسی کردم و هیچی خوب نیست

    ممنون بابت همدردیت

  6. کاربر روبرو از پست مفید ساحل75 تشکرکرده است .

    fateme_zahra (یکشنبه 23 تیر 92)

  7. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 12 بهمن 92 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1390-11-16
    نوشته ها
    171
    امتیاز
    4,421
    سطح
    42
    Points: 4,421, Level: 42
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    182

    تشکرشده 174 در 86 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ساحل جان شوهر منم به خاطر تربيتي كه توي خونوادش داشته عادت داره كه همه بهش احترام زيادي بذارن عادت داره توجه زيادي ببينه هميشه حرف حرف اون باشه توي هيچ كاري مشورت نكنه.توي بعضي از خونوادهها زياد از حد به پسر بها ميدن و هميشه پسرا را توي همه چيز ارجح ميدونن مثلا راحتي اونا به همه ترجيح داده ميشه مثلا به دختر خونه ميگن اين كار را نكن داداشت ناراحت ميشه يا فلان غذا را نپز داداشت دوست نداره لباس داداشت را بشور اطاقش را مرتب كن و ........چيزهايي كه گفتم نمونه هاي عيني زيادي ازش ديدم يكيش همين شوهر خودم.توجه زيادي و اينكه هميشه نظر و خواسته اون در همه موارد حتي مسائل شخصي خودم ، فقط مطرح باشه را تعبير به احترام ميكنه؟!!!!!!!!!!!!!! يعني اگه من بگم مثلا بريم فلانجا اون بگه نه يه جاي ديگه و من اصرار كنم تعبير به بي احترامي ميشه.لپ كلام اينكه اين تربيت هميشه محق بودن و اولويت زندگي بودن بعضي آقايون ، خيلي كم ممكنه تغيير كنه و تعديل بشه.بايد خيلي صبور باشي توي برخوردات خيلي به اينكه اون حق داره يا نداره و اينكه منطقي هست يا نه فكر نكن چون خودت اذيت ميشي.پيش خودت اين خصوصيت شوهرت را قبول كن بعد براش راه حل پيدا كن.يعني همون سياست زنونه يه جوري رفتار كن كه در ظاهر نشون بده حق با اونه ولي عملا خواسته تو هم انجام بشه.در ظاهر چشم بگو ولي با زنونگي و لطافت خواسته هاي خودت را انجام بده.اصلا باهاش كل كل نكن.نشون بده كه مطيع شوهرت هستي اونوقت كم كم اونم نرم ميشه و باهات راه مياد.توي زندگي مشترك ما خانوما بايد منعطف باشيم وگرنه زندگي تبديل به ميدون جنگ ميشه.نبايد با شوهرت مثل خودش رفتار كني و قلدري كني بلكه بايد بدوني يك زني و اسلحه تو لطافت و زنونگيته.موفق باشي.
    ویرایش توسط khoshkhabar : یکشنبه 23 تیر 92 در ساعت 12:15

  8. #16
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 تیر 94 [ 05:14]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    284
    امتیاز
    3,610
    سطح
    37
    Points: 3,610, Level: 37
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    517

    تشکرشده 294 در 168 پست

    Rep Power
    40
    Array
    خوش خبر عزیز ممنونم

    دقیقاهمینطوره که شما میگی . تو خونواده زیا لی لی به لالاش گذاشتن . مادرش کاری کرده که این دو تا بچه (خودش و خواهرش) نتونن بدون اون زندگی کنن . همیشه دوس داره زندگی ما رو کنترل کنه درسته خیلی نا محسوسه اما من متوجه میشم

    برامون برنامه مسافرت هم تنظیم میکنه حتی! مطمئنم بعد ماه رمضون مجبورم میکنن باهاشون برم سفر درصورتی که اصلا دوس ندارم

    مادرپدرش یه کاری کردن که بچه ها خودشونو مدیون اونا بدونن و براشون عذاب اور باشه کاری رو بدون حضورشون انجام بدن.

    من خیلی راحت از پس یه مهمونی تو خونم برمیام اما خواهرش اگه مامانش نباشه نمیتونه . ولی این برای من یه پوئن مثبت حساب نمیشه . این درحالیه که اگرم بخوام وابسته باشم باید به مامان اون وابسته باشم نه به خونواده خودم

    مادرش از این ادماییه که کلا دوس داره به همه نشون بده بیشتر از همه میدونه و خیلی هم موفق بوده .

    مثلا خواهر شوهرم زایمان کرده مادرشوهرشم خونشونه با مامان خودش . این مامان اصلا اجازه نمیده اونا برا نوشون و عروسشون کاری کنن . هر پیشنهادی هم که بدن فورا رد میکنه البته با سیاست و من از این رفتارای تظاهرانه بدم میاد

    شوهرم هم دقیقا همین طوره . زیادی چاخان میکنن(دوس ندارم اسمشو بذارم دروغ!)

    داییش مادربزرگش رو بعد از چهلم پدر بزرگش برده سفر که حال و هواش عوض بشه(شمال رفتن) بعد هرکی از مامانش میپرسه میگه مامان رفته راه زیارت!

    اخه شمال مگه زیارت داره؟

    شوهرمنم دقیقا همینه . راحت برای خلاص شدن از کاری دروغ میگه و من دوس ندارم

    جالبه که خیلی هم ادعای مذهب دارن

    ماهم داریم اما واقعا دروغ گو نیستیم که اگه بودیم بین مامانم و همسرم تنش بوجود نمیومد

  9. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 12 مرداد 92 [ 20:45]
    تاریخ عضویت
    1392-2-02
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    319
    سطح
    6
    Points: 319, Level: 6
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 28 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ساحل گل
    خیلی ناراحت و کلافه به نظر میایی
    میفهممت
    شما و همسرتون چطوری با هم آشنا شدید
    آیا دوران مازدی داشتید
    خانواده شما و ایشون چه شرایطی دارن

  10. #18
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 تیر 94 [ 05:14]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    284
    امتیاز
    3,610
    سطح
    37
    Points: 3,610, Level: 37
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    517

    تشکرشده 294 در 168 پست

    Rep Power
    40
    Array
    نازآفرین عزیز ممنون که بهم سر زدی

    ما ازدواجمون سنتی بود . دوماه نامزد و 10 ماه عقد و نزدیک یه سال عروسی

    خونواده هامون از لحاظ عقیدتی شبی همن اما تفاوت های بارزی داریم که هردومون رو آزار میده

    خونواده اون بسیار آداب معاشرتی هستن اما خونواده من راحتن

    خونواده اون مهرومحبتشون تو ظاهرشون مشخصه اما خونواده من ظاهرشون یکم سخته

    مامان اون همیشه ازمون دعوت میکنه بریم اونجا اما مامان من میگه هروقت دوست داشتید بیاید و برید و هرچقدرم خودمو کشتم نتونستم قانعشون کنم که باهام تماس بگیرن و ازم بخوان برم اونجا

    مامان اون هرروز بهش زنگ میزنه اما خونواده من اهل زنگ زدن نیستن

    مامانم میدونه اگه کمک بخوام ازش کمک میگیرم براهمین توکارام دخالت نمیکنه و باهام کاری نداره اما مامان اون فکر میکنه از پس زندگی بر نمیایم و همش کنترلمون میکنه مثل همین ماه رمضون که سحرا زنگ میزنه مطمئن بشه بیداریم

    -------------

    من خیلی کلافه و داغون بودم از دست شوهرم . دیشب براش یه نامه از تمام چیزایی که دوس دارم برام انجام بده و ازش انتظار دارم نوشتم و گذاشتم تو کیفش که بخونه

    فردا صبحش که بیدارشدم دیدم 8 تا اسمس هرکدوم 3-4 صفحه ای داده و برای هرمورد اون نامه باهام دعوام کرده و مواخذه ام کرده

    منم فقط درجوابش گفتم که تو مردی و من زن اینو بفهم که ماباهم تفاوت های زیادی داریم.

    بعدشم دیگه جوابشو ندادم .

    گذشت تا اومد خونه و منم نوبت دکترداشتم خودم رفتم و اومدم و افطار خونه مامانش اینا رفتیم . بعدش که برگشتیم یکم باهاش عشق بازی کردم و به تیکه هایی که بهم انداخت بی تفاوت بودم و با خنده ردشون کردم بعدم موقع خواب ازم خواست برم باهاش بخوابم منم رفتم و خوابوندمش و با روغن بدنشو چرب کردم . خودم دراز کشیدم . غلت زد سمت من و منم نزدیکش شدم و شد آنچه شد .....

    -------------

    حالم بهتره چون بهش گفتم چه چیزایی دلخورم کرده و ناراحتم و چی میخوام ازش

    اون دعوام کرد اما داره به حرفام فکر میکنه

    من براش شده بودم یه مادر اما میخوام از این به بعدنقش همسرشو بازی کنم و بی اندازه ازش مراقبت نکنم . خودم کارای خودمو انجام بدم و خودمو خیلی بهش وابسته نشون ندم . اون همیشه فکر میکرد بدون اون نمیتونم کاری انجام بدم و بهش وابستگی دارم اما من فقط دوست داشتم همراهیم کنه و حالا دارم خودم کارای خودمو انجام میدم که ببینه میتونم

    نقاط ضعف و قوت جفتمون رو نوشتم و وقتی میخونمشون نقاط ضعف من خیلی زیاده و باید کمشون کنم

    ممنون میشم کمکم کنین

    - - - Updated - - -

    یک درصد همه چیز خوبه و امیدوارم خوب بمونه اما دیگه اشتباه نمیکنم همچنان یکم فاصله باهاش دارم و حفظش میکنم تا وقتی اون بخواد برداشته بشه . خودمو بهش نمیچسبونم کنارش دراز میکشم اگه خواست و دوست داشت بغلم کنه

    اما نمیدونم چجوری ضعف های خودمو اصلاح کنم ضعف های فکری و روحیم رو

    لطفا کمکم کنین

  11. #19
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 تیر 94 [ 05:14]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    284
    امتیاز
    3,610
    سطح
    37
    Points: 3,610, Level: 37
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    517

    تشکرشده 294 در 168 پست

    Rep Power
    40
    Array
    شوهرم وقتی از خوب میپره منو آجی صدا میزنههههههههههههه:(((((((((

    چی کار کنم فکر نکنه من خواهرشم؟:((

  12. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 31 شهریور 92 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1391-12-08
    نوشته ها
    44
    امتیاز
    537
    سطح
    10
    Points: 537, Level: 10
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 22 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام این جمله اخر میشه لجو لجبازی مطمئن باش ساکت نمیشینه
    پس بیخیال شو
    از محبت هایی که میکردی بهش کمش کن.
    ابراز احساساتتو کم کن
    قهر کرد نرو دنبالش بذار بفهمه که برای تو هم مهم نیست البته زیادش نکنیا.
    بیشتر مردها همین رفتارهارو دارن اینها دیگه توذاتشوته و یک عممر دارن زندگی میکنن.
    اما احترام رو بذار حرمت شکسته نشه زیاده روی چه رفتار خوب چه بد نکن
    موفق باشی

    - - - Updated - - -

    سلام این جمله اخر میشه لجو لجبازی مطمئن باش ساکت نمیشینه
    پس بیخیال شو
    از محبت هایی که میکردی بهش کمش کن.
    ابراز احساساتتو کم کن
    قهر کرد نرو دنبالش بذار بفهمه که برای تو هم مهم نیست البته زیادش نکنیا.
    بیشتر مردها همین رفتارهارو دارن اینها دیگه توذاتشوته و یک عممر دارن زندگی میکنن.
    اما احترام رو بذار حرمت شکسته نشه زیاده روی چه رفتار خوب چه بد نکن
    موفق باشی

    - - - Updated - - -

    سلام این جمله اخر میشه لجو لجبازی مطمئن باش ساکت نمیشینه
    پس بیخیال شو
    از محبت هایی که میکردی بهش کمش کن.
    ابراز احساساتتو کم کن
    قهر کرد نرو دنبالش بذار بفهمه که برای تو هم مهم نیست البته زیادش نکنیا.
    بیشتر مردها همین رفتارهارو دارن اینها دیگه توذاتشوته و یک عممر دارن زندگی میکنن.
    اما احترام رو بذار حرمت شکسته نشه زیاده روی چه رفتار خوب چه بد نکن
    موفق باشی


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.