به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 55
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 تیر 02 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1389-10-26
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    10,730
    سطح
    68
    Points: 10,730, Level: 68
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    197

    تشکرشده 342 در 91 پست

    Rep Power
    32
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط خانم مهندس نمایش پست ها
    سلام. خواستید راجع به تحولمون توی زندگی و عاملی که باعثش شده بنویسیم. من تا یه جایی، خیلی سعی میکردم طبق استانداردایی که از طرق مختلف، خونواده و مدرسه و دین و عرف و... بهم القا کرده بودن زندگی کنم. انصافا موفق هم بودم و همشون رو به بهترین شکل ممکن اجرا میکردم، در حدی که هر جا بین فامیل و دوست و آشنا راجع به هر موضوعی تو هر زمینه ای بحث پیش میومد، قطعا مثال منو میزدن و منو برای بقیه الگو میذاشتن. تا اینکه یه روزی، یه جایی، بدون اینکه روحم خبردار باشه، فقط محض اینکه همون استانداردا رو رعایت کرده باشم، افتادم وسط یه چالش بزرگ. البته خود موضوع چالش چیز مهمی نبود. ممکنه برای خیلیا پیش بیاد و حتی خیلیا تو طول زندگیشون همچین چیزی رو تحمل کرده باشن، اما برای من خیلی سنگین تموم شد. چون صااااف رفت همه باورهامو و چیزهایی که بهشون ایمان داشتم رو نشونه گرفت و همه رو نابود کرد.
    تا یه مدتی کلا از خواب و خوراک افتادم، مریض شدم، افسرده شدم، همه هم سرزنشم میکردن که تو چقدر کم تحملی! حالا مگه چی شده؟ بقیه مشکلات بدتر و سخت تری دارن اینجوری نمیکنن که تو میکنی! اما هیچ کدوم از درون من خبر نداشتن که چه بلبشویی به پا شده! اینکه هیچی دیگه سر جاش نیست و همه چی به هم ریخته، اینکه اعتمادم به هر چیزی که تا اون موقع بهش باور داشتم پودر شده بود رفته بود رو هوا....
    سخت بود خیلیییی. اما الان به شدت راضیم! اونقدر راضی، که هر روز خدا رو شکر میکنم برای اون اتفاق. اتفاقی که نقطه عطف زندگیم بود و باعث شد همه اون باورهای به دردنخورمو بریزم دور و با یه واقعیت قشنگی روبرو بشم که اصلا در وصف نمیگنجه که کسی بخواد بیانش کنه! از اون موقع تا حالا نهالی تو وجودم کاشته شده که هنوزم داره رشد میکنه و شاخ و برگ میده و هر روز دارم بیشتر احساس شادی، عشق، موفقیت و قدرت رو تجربه میکنم. الان بیشتر از اینکه بخوام استانداردای بقیه رو رعایت کنم، استانداردای خودمو دارم. شاید مثل قبل مورد تایید همه نباشم، اما عوضش رفتار بقیه باهام خیلی بهتر شده و دارم عشق و شادی و خوشبختی رو تجربه میکنم و زندگی الانم خییییلی باحال تر و بهتره
    حالا درسایی که توی اون بازه گرفتم رو، بعضیاشو که فکر میکنم بشه با کلمات مفهومشون رو رسوند، اینجا بیان میکنم:
    ۱- من فکر میکردم هر کس خوب باشه، خوبی میبینه و هر کس بد باشه بدی. در صورتی که اصلا درست نیست! شما ممکنه با خلوص نیت و محض رضای خدا به بقیه کمک کنی، اما وقتی خودت نیاز به کمک داشتی از بقیه آبی گرم نشه که هیچ، حتی ازشون رکب بخوری!
    ۲- من فکر میکردم تحت هیچ شرایطی نباید آدم غرور داشته باشه. باید همیشه متواضع بود. اینجوری شد که تبدیل شده بودم به طعمه ای برای اونایی که تو زندگیاشون ناکام مونده بودن و میخواستن عقده هاشون رو سر من خالی کنن. اشتباه من بود، فروتنی خوبه، اما یه جاهایی لازمه آدم ارزش خودش و تلاش هایی که برای زندگیش کرده رو بهتر بدونه و با فروتنی بیجا، به بقیه برای عقده گشاییاشون میدون نده.
    ۳- آدما لزوما چیزی که تو میگی رو نمیشنون، در بیشتر مواقع چیزی رو میشنون که خودشون میخوان! در بعضی موارد عمدی هست و فقط به خاطر اینه که خشمشون رو سر شما خالی کنن، اما بیشتر وقتا به خاطر اینه که آدما طبق تجربیات و درکی که از یه موضوع دارن، بهش مفهوم میدن توی ذهنشون. مثلا ممکنه گل سرخ از نظر شما نماد لطافت و عشق باشه، از نظر یکی دیگه نماد سطحی بودن، فریب دادن و بی بند و باری. چرا؟ چون اون بنده خدا یا با یه گل سرخ فریب خورده و آسیب دیده یا شاهد این اتفاق برای شخص دیگه ای بوده، اما شما برعکس، با گل سرخ عشق و محبت رو تجربه کردید. پس وقتی در یه کلمه ساده اینقدر اختلاف نظر و دیدگاه هست، انتظار نداشته باشید از طرف بقیه درک و فهمیده بشید!
    ۴- دنیایی که بیرون از خودت داری میبینی و تجربه میکنی، تجلی دنیای درون خودته. مثلا اگر عزت نفس نداشته باشی و مرزبندیات ضعیف باشه، قطعا مورد سواستفاده قرار میگیری. حالا اون فرد سواستفاده گر ممکنه یه غریبه باشه، ممکنه دوستت باشه، ممکنه همسرت باشه یا حتی پدر و مادرت! پس به جای اینکه بگی آدما بد و غیرقابل اعتمادن، خودتو اصلاح کن. وقتی مرزبندی قوی و خوبی داشته باشی و عزت نفستو بالا برده باشی، خطرناک ترین آدما هم نمیتونن سر سوزنی بهت آسیب بزنن، اما اگر اینطور نباشی، تو امن ترین جای دنیا هم آسیب میبینی.
    ۵- تا کسی ازت کمک نخواسته، سعی نکن بهش کمک کنی! شاید اون آدم قراره توی یه چالشی قرار بگیره و یه درس مهمی بگیره. اگه شما جلوشو بگیرید، یه جای دیگه توی یه چالش بزرگ تر، ضربه بدتری میخوره. به قول معروف، از چاله درش بیارید بندازیدش تو چاه! اگرم طرف به حرفتون گوش نده و کار خودشو‌ بکنه، شما الکی وقت و انرژیتون رو هدر دادید و حتی ازتون قدرشناسی هم نشده! مثلا یه بار یکی از نزدیکانم میخواست کاری رو بکنه، هر چی بهش میگفتم نکن گوش نمیداد میگفت نه اینجوری نیست که تو میگی. خلاصه اون کارو کرد و بعدش پشیمون شد اومد گفت فلان شده و بهمان شده. گفتم دیدی بهت گفتم این فلان مشکلو داره! یهو چشاش گرد شد و گفت نه، کی گفتی؟ تو که میدونستی چرا نگفتی؟؟؟ خلاصه اینکه یه چیزیم بدهکار شدیم :/ البته کمک کردن اصلا بد نیست، اما زمانی خوب و تاثیرگذاره که طرف خودش بخواد و بیاد درخواست کمک کنه.
    اینایی که گفتم، نکات کوچیکی بودن که علی رغم اینکه بی اهمیت به نظر میان، اما خیلی مهم هستن و خیلیا شاید بدوننشون ، اما اجراشون نمیکنن و همین عامل بیشتر مشکلات بزرگ تر و مهم تر توی زندگیه.
    چیزی که خودم جدیدا باهاش خیلی درگیرم، میل شدیدم برای حامی شدن برای بقیس. حامی بودن یه جاهایی خوبه اما زیاده روی توش آسیب زنندس. همه ما انسانیم با تواناییا و زندگیای منحصر به فرد. اگر یه نفر تونست به تنهایی گنج زندگیشو پیدا کنه و غنی بشه از موهبت زندگی، قطعا نفر دوم هم میتونه و نیاز به فداکاری و حامی گری کسی نیست.
    و نکته آخر اینکه، ما آدما حواسمون به همه کس و همه چیز هست جز خودمون! اگر اینو برعکسش کنیم مشکلی باقی نمیمونه که بخوایم حلش کنیم:) یکی از ارزشمندترین تصمیماتم این بود که همیشه حواسم به خودم و رفتارم و افکارم و چیزی که بهش تمایل دارم باشه. ببینم از کجا میان؟ آیا واقعا یه جای خوب و درست ریشه دووندن یا ریشه شون توی تفاله ها و پسمونده های تجربه های بد قبلیمه؟
    سلام
    این تحولی که براتون رخ داده رو به شدت قبول دارم. به این معنی که من هم تا پیش از اینکه روی خیلی چیزها علامت سوال بگذارم اصلا متوجه نبودم که خیلی از باورها و به قول شما استانداردهای زندگی من عاریتی ان! یعنی اصلا متعلق به من نیستن. با اینکه من روی خیلی از اونها به شدت سفت و سخت ایستاده بودم! گویی از چیزی نگهبانی کنی با این تصور که بخشی از ان چیز از ان توست اما بعد ببینی هیچ از ان تو نیست!
    یک عاملی که خیلی در این تغییر نگرش من نقش داشت مطالعه اثار کسانی بود که پیش از ان از نظر من در تضاد کامل با ارای پیشین خودم بودند (پیشتر من هیچ گاه مستقیم اثار انان را ندیده بودم صرفا براساس شنیده های با واسطه قضاوت میکردم).
    خیلی دوست داشتم بیشتر درباره مساله جالبی که مطرح کردید بنویسم و بخش هایی از مطلب شما رو هم با دوستان مورد بحث قرار بدیم اما برای اینکه این تاپیک هم به سرنوشت تاپیکی که همین چند وقت پیش مسدود شد گرفتار نشه زبان به کام میگیرم!

  2. 4 کاربر از پست مفید محمد89 تشکرکرده اند .

    gholam1234 (سه شنبه 02 اردیبهشت 99), miss seven (یکشنبه 12 آبان 98), اثر راشومون (یکشنبه 12 آبان 98), خانم مهندس (پنجشنبه 16 آبان 98)

  3. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 آبان 03 [ 13:30]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,074
    امتیاز
    23,798
    سطح
    94
    Points: 23,798, Level: 94
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 552
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,698

    تشکرشده 2,236 در 911 پست

    Rep Power
    224
    Array
    خیلی هم عالی.
    ولی حواستون باشه به ورطه روشن اندیشی و دگراندیشی افراطی نیفتین

  4. 2 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    miss seven (یکشنبه 12 آبان 98), zolal (دوشنبه 20 آبان 98)

  5. #13
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دیروز [ 22:54]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,198
    امتیاز
    91,962
    سطح
    100
    Points: 91,962, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,875

    تشکرشده 6,853 در 2,399 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    با تشکر از خانم 7 به خاطر این تاپیک




    مهم ترین درسی که یادگرفتم تا این لحظه :

    1- فهمیدم زندگی یه سفر ِ و ما مسافر آن ،،، و در سفر زندگی ، سختیها و مشکلات و خوشی ها ،، مرکب و همراه سفر ِ

    2- سختی ها و مشکلات برا همه هست ،،،مهم این نگاه ما و روحیه ی ما در برخورد با مشکلاتمون هست

    3- تماشا به دریا خیلی زیباست و رازهای زیادی توش هست ،،،باید وقت بیشتری براش بذارم.... از زیبایی های طبیعت استفاده کنم و تفریح های مورد علاقه ام را برم

    4- فهمیدم مشکلات و مسائل زندگیمون که باعث ناراحتی ما شده می تونه به قشنگی تماشای دریا باشه به شرطی که همیشه دانشجوی زندگی باشیم و از اشتباهاتمون درس بگیریم

    5- زندگی را سخت نگیریم

    6 - مقایسه گری را کنار بگذارم ( هر فرد مسیر خودش را داره )

    7- اسکلت یه ساختمون خیلی مهمه ،،، فهمیدم اسکلت زندگیم و باورهام این باشه که شادی واقعی ام ،تو هدف های دنیوی و آرزوهام نباشه ... چون اگه به اون آرزوها و هدف ها نرسیدم ،،باز شاد باشم ،،
    باید دنبال شادی ای باشم که شادیم مثل تار عنکبوت نباشه و همیشه باهاش پایدار و شاد باشم

    8- در سفر زندگی امکان داره در یه لحظه ما را صدا کنند و بگنند پاشو رسیدی و باید پیاده بشی ..... باید تا جای امکان ، بیشتر روی خودم کار کنم تا آماده باشم در تک تک ثانیه های این زندگی ، وقتی صدام کردن ، راحت بلند شم ،،این صدایی هست که به گوش همه خواهد رسید و هر فرد در وقت معین .
    ویرایش توسط باغبان : یکشنبه 12 آبان 98 در ساعت 17:26

  6. 7 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    gholam1234 (سه شنبه 02 اردیبهشت 99), malakeh (پنجشنبه 16 آبان 98), miss seven (یکشنبه 12 آبان 98), فکور (سه شنبه 14 آبان 98), فرزانه 123 (دوشنبه 13 آبان 98), zolal (دوشنبه 20 آبان 98), خانم مهندس (پنجشنبه 16 آبان 98)

  7. #14
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    224
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط خانم مهندس نمایش پست ها

    ۵- تا کسی ازت کمک نخواسته، سعی نکن بهش کمک کنی! شاید اون آدم قراره توی یه چالشی قرار بگیره و یه درس مهمی بگیره. اگه شما جلوشو بگیرید، یه جای دیگه توی یه چالش بزرگ تر، ضربه بدتری میخوره. به قول معروف، از چاله درش بیارید بندازیدش تو چاه! اگرم طرف به حرفتون گوش نده و کار خودشو‌ بکنه، شما الکی وقت و انرژیتون رو هدر دادید و حتی ازتون قدرشناسی هم نشده! مثلا یه بار یکی از نزدیکانم میخواست کاری رو بکنه، هر چی بهش میگفتم نکن گوش نمیداد میگفت نه اینجوری نیست که تو میگی. خلاصه اون کارو کرد و بعدش پشیمون شد اومد گفت فلان شده و بهمان شده. گفتم دیدی بهت گفتم این فلان مشکلو داره! یهو چشاش گرد شد و گفت نه، کی گفتی؟ تو که میدونستی چرا نگفتی؟؟؟ خلاصه اینکه یه چیزیم بدهکار شدیم :/ البته کمک کردن اصلا بد نیست، اما زمانی خوب و تاثیرگذاره که طرف خودش بخواد و بیاد درخواست کمک کنه.
    سلام
    این مورد شماره 5 من رو به فکر فرو برد
    واقعا شاید لازمه گاهی بذاریم افراد خودشون تجربه کنن تا در مشکل بزرگتری به دردسر نیفتن
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  8. 5 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    gholam1234 (سه شنبه 02 اردیبهشت 99), malakeh (پنجشنبه 16 آبان 98), miss seven (سه شنبه 14 آبان 98), خانم مهندس (پنجشنبه 16 آبان 98), زن ایرانی (سه شنبه 14 آبان 98)

  9. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array
    سلام، خانوم مهندس چقدر زیبا گفتید. یعنی عاشق بند 5 شما شدم، بهترین حرفی که تا الان شنیدم همین نکته بود که در مورد کمک به دیگران گفتید، من تجربه این مورد رو دارم ولی تا حالا از این منظر بهش نگاه نکرده بودم که شما به این زیبائی بیان کردید.


    زندگی همش در حال درس دادن هست، من جدیدا خیلی فکر میکنم ، باورتون میشه تا 35 سالگی هنوز احساس میکردم که همون دختر 21 22 ساله هستم، و یکدفعه یه تلنگر به خودم زدم که مامان من وقتی همسن من بود 6 تا بچه داشت من چرا فکر میکنم هنوز بچه ام پس تصمیم گرفتم که یکجور دیگه فکر کنم.

    چیزی که این روزها من رو درگیر کرده اینه که از هرچی دوری کنی از هرچی فرار کنی از هرچی بدت بیاد، بلخره سر راهت قرار میگیره و یقه ات رو میگیره، در حقیقت به هر چیزی انرژی بدی ، نیروی جاذبه میکشش سمتت، یاد گرفتم که همه افکار ما به صورت ارتعاش پخش میشه در جهان هستی و اون رو به سمت ما میاره ، یک روزی دقیقا به وضعیتی که الان دارم فکر کردم ، گفتم اگه فلان اتفاق بیافته چقدر بد میشه ، دقیقا اون اتفاق افتاد و بد شد ، نگرانی پشت نگرانی نسبت به اینده و این نگرانی ها حال من رو بدتر بدتر کرد و کلا تو زندگی ام تاثیر خودش رو گذاشت ، یک روز دیگه تصمیم گرفتم بی خیال بشم و به نگرانی ها و ترسهام دامن نزنم اوضاع یواش یواش خوب شد، ولی دوباره با یه اتفاق کوچیک حال من دوباره خراب شد، و روز از نو روزی از نو این روزها همش در حال اوج گرفتن و پایین امدن هستم، جالب اینجاست میدونم دردم چیه ولی مقاومت میکنم متاسفانه.

    از زندگی یاد گرفتم اگر حس تنفر داشته باشی نا راضی باشی همه جور نا ملایمتی به سراغت میاد از مریضی بگیر تا بی پولی و رفتار بد و ... ولی با کوچکترین تغییر مثلا بخشش کسی همه چیز به حالت خوب پیش میره.

    یاد گرفتم از خرج کردن پول نترسم حتی اگه پول زیادی نداشته باشم چون به این باور رسیدم که خدا تنها روزی رسانه مطلقه و از راههای زیادی پول رو میروسنه.

    یاد گرفتم چیزی رو به زور از خدا نخوام و بهش بگم اگر حق الهی من هست بهم بده و خیلی تجربه قشنگیه.

    از پسر 5 ساله ام یاد گرفتم که با عصبانیت ازش نخوام کاری بکنه چون مستقیم بهم گفت با عصبانیت نگو، مهربانی بگو و دیدم که چه نتیجه شگفت انگیزی

    یاد گرفتم واسه خودم باید وقت بزارم و لذت ببرم از زندگی.

    یاد گرفتم از داشته هام لذت ببرم، الان هم ارزوهایی دارم که خیلی دوست دارم بهش برسم ولی دارم تلاش میکنم در همین جایگاهی که هستم فعلا لذت ببرم

    یاد گرفتم از مرگ نترسم. یاد گرفتم مرگ خیلی نزدیکه به هر ادمی و مردن خیلی آسون، در کمتر از 2 دقیقه وقتی زمانش برسه تموم میشه.

    یاد گرفتم منع نکنم چون شدیدا به چشمم دیدم که برام اتفاق افتاد.
    خیلی چیزا یاد گرفتم ولی خیلی چیزها هم عمل کردن بهش دشواره .

    - - - Updated - - -

    یه چیز دیگه،
    یادگرفتم بعضی از انسانها وسیله ای هستن تو زندگیت واسه رسیدنت به کمال، یه رهگذرن میان میرن، هر چند کوتاه باشه این زمان یا بلند .

  10. 6 کاربر از پست مفید malakeh تشکرکرده اند .

    gholam1234 (سه شنبه 02 اردیبهشت 99), miss seven (پنجشنبه 16 آبان 98), zolal (دوشنبه 20 آبان 98), الهه زیبایی ها (پنجشنبه 16 آبان 98), خانم مهندس (پنجشنبه 16 آبان 98), زن ایرانی (پنجشنبه 16 آبان 98)

  11. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 آبان 03 [ 13:30]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,074
    امتیاز
    23,798
    سطح
    94
    Points: 23,798, Level: 94
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 552
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,698

    تشکرشده 2,236 در 911 پست

    Rep Power
    224
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط malakeh نمایش پست ها
    سلام، خانوم مهندس چقدر زیبا گفتید. یعنی عاشق بند 5 شما شدم، بهترین حرفی که تا الان شنیدم همین نکته بود که در مورد کمک به دیگران گفتید، من تجربه این مورد رو دارم ولی تا حالا از این منظر بهش نگاه نکرده بودم که شما به این زیبائی بیان کردید.


    زندگی همش در حال درس دادن هست، من جدیدا خیلی فکر میکنم ، باورتون میشه تا 35 سالگی هنوز احساس میکردم که همون دختر 21 22 ساله هستم، و یکدفعه یه تلنگر به خودم زدم که مامان من وقتی همسن من بود 6 تا بچه داشت من چرا فکر میکنم هنوز بچه ام پس تصمیم گرفتم که یکجور دیگه فکر کنم.

    چیزی که این روزها من رو درگیر کرده اینه که از هرچی دوری کنی از هرچی فرار کنی از هرچی بدت بیاد، بلخره سر راهت قرار میگیره و یقه ات رو میگیره، در حقیقت به هر چیزی انرژی بدی ، نیروی جاذبه میکشش سمتت، یاد گرفتم که همه افکار ما به صورت ارتعاش پخش میشه در جهان هستی و اون رو به سمت ما میاره ، یک روزی دقیقا به وضعیتی که الان دارم فکر کردم ، گفتم اگه فلان اتفاق بیافته چقدر بد میشه ، دقیقا اون اتفاق افتاد و بد شد ، نگرانی پشت نگرانی نسبت به اینده و این نگرانی ها حال من رو بدتر بدتر کرد و کلا تو زندگی ام تاثیر خودش رو گذاشت ، یک روز دیگه تصمیم گرفتم بی خیال بشم و به نگرانی ها و ترسهام دامن نزنم اوضاع یواش یواش خوب شد، ولی دوباره با یه اتفاق کوچیک حال من دوباره خراب شد، و روز از نو روزی از نو این روزها همش در حال اوج گرفتن و پایین امدن هستم، جالب اینجاست میدونم دردم چیه ولی مقاومت میکنم متاسفانه.

    از زندگی یاد گرفتم اگر حس تنفر داشته باشی نا راضی باشی همه جور نا ملایمتی به سراغت میاد از مریضی بگیر تا بی پولی و رفتار بد و ... ولی با کوچکترین تغییر مثلا بخشش کسی همه چیز به حالت خوب پیش میره.

    یاد گرفتم از خرج کردن پول نترسم حتی اگه پول زیادی نداشته باشم چون به این باور رسیدم که خدا تنها روزی رسانه مطلقه و از راههای زیادی پول رو میروسنه.

    یاد گرفتم چیزی رو به زور از خدا نخوام و بهش بگم اگر حق الهی من هست بهم بده و خیلی تجربه قشنگیه.

    از پسر 5 ساله ام یاد گرفتم که با عصبانیت ازش نخوام کاری بکنه چون مستقیم بهم گفت با عصبانیت نگو، مهربانی بگو و دیدم که چه نتیجه شگفت انگیزی

    یاد گرفتم واسه خودم باید وقت بزارم و لذت ببرم از زندگی.

    یاد گرفتم از داشته هام لذت ببرم، الان هم ارزوهایی دارم که خیلی دوست دارم بهش برسم ولی دارم تلاش میکنم در همین جایگاهی که هستم فعلا لذت ببرم

    یاد گرفتم از مرگ نترسم. یاد گرفتم مرگ خیلی نزدیکه به هر ادمی و مردن خیلی آسون، در کمتر از 2 دقیقه وقتی زمانش برسه تموم میشه.

    یاد گرفتم منع نکنم چون شدیدا به چشمم دیدم که برام اتفاق افتاد.
    خیلی چیزا یاد گرفتم ولی خیلی چیزها هم عمل کردن بهش دشواره .

    - - - Updated - - -

    یه چیز دیگه،
    یادگرفتم بعضی از انسانها وسیله ای هستن تو زندگیت واسه رسیدنت به کمال، یه رهگذرن میان میرن، هر چند کوتاه باشه این زمان یا بلند .

    چه فرزند باکمالاتی دارین

  12. 4 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    malakeh (پنجشنبه 16 آبان 98), miss seven (پنجشنبه 16 آبان 98), الهه زیبایی ها (دوشنبه 20 آبان 98), خانم مهندس (دوشنبه 20 آبان 98)

  13. #17
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 مرداد 01 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1394-9-10
    نوشته ها
    1,024
    امتیاز
    36,001
    سطح
    100
    Points: 36,001, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    5,233

    تشکرشده 2,947 در 957 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    258
    Array
    سلام دوستان خوبم

    ممنونم از اینکه تجربیاتتون و برداشتتون از زندگی را برامون نوشتین ...تا ما هم از درس های همدیگه درس بگیریم

    پست قبلی من ادامه داره یعنی میخوام بقیه ی درس هایی که توی زندگی گرفتم را براتون بگم :

    یک مورد این هست که هیچکس نمیتونه حال درونی شمارو درک کنه بجز خدا ....فقط و فقط خدا میدونه شما در چه حال روحی و روانی قرار دارید ....پس وقت خودتونو تلف نکنید برای بیان حال و احوالتون برای افرادیکه درکی از حال شما ندارن .(نمیدونم تونستم خوب منظورمو برسونم یا نه )

    نکته ی دیگه اینکه دو نفر آدم خوب هم ممکنه برای زندگی با هم مناسب نباشن .... بنظر من مهمترین ملاک برای زندگی مشترک این هست که دو طرف بتونن حرف همدیگه رو بفهمن و شرایط طرف مقابل رو درک کنن ..

    نکته ی دیگه اینکه خیلی مهمه آدم نمازاش ترک نشه و اهتمام داشته باشه که بجا بیاره .... همین نماز خوندن کلید نجات آدمه .

    ادامه دارد ....
    در عشق

    اگر طاقت ویرانگی ات نیست
    دلتنگ کسی باش که
    دلتنگ تو باشد . . . !

  14. 4 کاربر از پست مفید miss seven تشکرکرده اند .

    gholam1234 (پنجشنبه 16 آبان 98), zolal (دوشنبه 20 آبان 98), الهه زیبایی ها (دوشنبه 20 آبان 98), خانم مهندس (دوشنبه 20 آبان 98)

  15. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آذر 98 [ 10:00]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    5,613
    سطح
    48
    Points: 5,613, Level: 48
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    426

    تشکرشده 287 در 117 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام به همگی
    از همه دوستانی که از تجاربشون گفتن متشکرم. تاپیک‌ ارزشمندیه و حیفه فراموش بشه.
    و اما، شاید به جرات بتونم بگم ارزشمند ترین تجربه خودم این باشه که فقر آگاهی، بدترین و خانمان براندازترین چیزیه که ذهن یه انسان میتونه دچارش بشه. تنها راه مقابله باهاش هم کتاب خوندنه!!! از من به شما نصیحت، کتاب بخونید!!! البته نه هر کتابی، کتابهای برتر و ارزشمند، مهم نیست با عقایدتون سازگار نیست، به چشم نقد هم که شده کتاب بخونید. اصلا قرار نیست هر چیزی که میخونید رو بپذیرید، حتی شده برای مخالفت، برای نقد بخونیدشون! بذارید دیدتون وسعت پیدا کنه، بذارید این قدرتو به دست بیارید که همه مسائل رو از چندین منظر و دیدگاه بررسی کنید و ببینید.
    دومین منبع برای یادگیری، فیلم دیدنه. فیلم زیاد ببینید، البته فیلمای خوب! متاسفانه تو کشور خودمون خیلی فیلمی که ارزش دیدن داشته باشه نمیشه پیدا کرد، فیلمای خارجی ولی چرا. اگر از دیدن صحنه های عشقولانه خوشتون نمیاد، سانسور شده هاش رو ببینید اما حتما ببینید! فیلم دیدن واقعا میتونه به آدم چیزهای مفیدی باد بده.
    و در آخر، متاسفانه یکی از معایب فضای مجازی اینه که اطلاعات غلط داخلش به سرعت منتشر میشه. این وظیفه شماست به عنوان مخاطب که قبل از باور کردن و بازنشر کردنشون، از صحت اطلاعات اطمینان پیدا کنید، که این هم با مطالعه و افزایش آگاهی میسر میشه. البته قبل از به وجود اومدن فضای مجازی هم شایعات و اخبار غلط پخش میشد، اما الان با روند سریع تری انجام میشه. خیلی هاش فقط با اندکی فکر کردن!!! میشه غلط بودنشون رو فهمید، بعضیاش نیاز به مطالعه و تحقیق بیشتر داره. خلاصه اینکه هر حرفی رو زود باور نکنید و بازنشر ندید! حتی اگر از دوستتون که فلان جا کار میکنه و فلان سمت رو داره شنیدید:)

  16. 6 کاربر از پست مفید خانم مهندس تشکرکرده اند .

    gholam1234 (دوشنبه 20 آبان 98), malakeh (شنبه 25 آبان 98), miss seven (دوشنبه 20 آبان 98), zolal (دوشنبه 20 آبان 98), الهه زیبایی ها (دوشنبه 20 آبان 98), زن ایرانی (دوشنبه 20 آبان 98)

  17. #19
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 آبان 03 [ 13:30]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,074
    امتیاز
    23,798
    سطح
    94
    Points: 23,798, Level: 94
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 552
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,698

    تشکرشده 2,236 در 911 پست

    Rep Power
    224
    Array
    لزومی نداره برای اینکه هر چی توی ذهنت هست رو بگی، دنبال یک نفر بگردی! اینکه یه چیزی توی ذهنت هست و اذیتت میکنه، میتونی بذاری همونجا توی ذهنت، کم کم جا خوش میکنه و عادی میشه.

    چرا نباید به یه نفر دیگه بگیم؟ چون پیدا کردن یه آدمی که نخاد سوئ استفاده کنه از حرفای آدم، خیلی خیلی سخته ...

  18. 2 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    miss seven (پنجشنبه 15 خرداد 99), Pooh (پنجشنبه 15 خرداد 99)

  19. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 مرداد 00 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1395-6-23
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    5,974
    سطح
    50
    Points: 5,974, Level: 50
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 176
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 130 در 63 پست

    Rep Power
    25
    Array
    من یاد گرفتم ترس از بی ایمانی ناشی میشه و وقتی با تمام وجودت به خداوند اعتماد نکنی و بترسی اتفاقات خیلی بدی برات میفته

  20. 2 کاربر از پست مفید mina_ تشکرکرده اند .

    miss seven (پنجشنبه 15 خرداد 99), Pooh (پنجشنبه 15 خرداد 99)


 
صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.