وای خدا من موندم چقدر صبوری !!!!!!!!!!!
تشکرشده 82 در 51 پست
وای خدا من موندم چقدر صبوری !!!!!!!!!!!
تشکرشده 3,304 در 1,073 پست
سلام
پژمان
ممنونم اما این قضیه تو قسمت غذا خیلی مهم نیست برام کلا تو همه چی از حق خودم برا اونا می زنم
ریحان جان
همه کارها رو خوب انجام می دم اما یه جا کم دقتی می کنم و اون همه کارهامو تو چشم دیگران صفر می کنه . مثلا اون موقع که تو شرکت با همسرم کار می کردم همه کارها رو تین بود و مرتب انجام می دادم اما کافی بود یکی از دفاتر رو نمی ذاشتم کارمندا امضا کنند و کافی بود بازرس بیاد و شوهرم متوجه شه کم کاری از من بوده ... دیگه این که از 8 صبح تا شب بودم و حقوقی نمی گرفتم و درآمد رو بالا برده بودم و.. کلا همه کارهام صفر میشد و شوهرم میگفت همه کارهات ایراد داره خسته شدم .
یا تو خونه همه جا رو برق انداختم همه چی تمیزه یهو آخرین سری لباسها رو از ماشین لباسشویی درآوردم و این سری رو رو خشک کن نذاشته بودم می خواستم سریع برم آماده شیم (بعد از هشت ماه شوهرم برای اولین بار گفت بریم خونه داداشش )مادرشوهرمم خونه ما اومده بود . که یهو شوهرم گفت زود آماده شید منم هول شدم لباسا رو گذاشتم رو طناب فلزی و شلوارهای دیگه دخترم که خشک بودن قرار بود جمع شن خیس شدند .
حلا شوهرم عجله داره و هول شدم یکی از شلوارا که یه ذره خیس بود رو به دخترم پوشوندم و شوهرم دید گفت فکر کنم باید شعورت برسه که بچه ممکنه سینه پهلو کنه .کاملا حق با اون بود . تو لباسای دیگه گشتم و یه شلوارک بهش پوشوندم . ولی خیلی بی دقتم همیشه هم بیشترکارها رو درست انجام میدم اما یه جا حواسم پرت میشه و اشتباه میکنم و همون تو چشم همه می یاد . طبیعیه دیگه همیشه اشتباه ها پررنگ ترند .
نوش نوش
یعنی فکر می کنی با خرید و تفریح حساسیتم کمتر شه
سان آی
صبور نیستم دارم داغون میشم میخوام زندگیمو درست کنم . میخوام مثل قبل شیرین شه
و اما مهمترین ضعفم شکسته شدن غرورم هست که چندین بار از شوهرم معذرت خواستم و گریه کردم و خودم رو خیلی کوچیک کردم ازش خواستم که همه چی رو دوباره شروع کنیم اما اون گفت دیگه خیلی دیره و شکستن غرورم خیلی برام سخت بود . از این که همسرم این حرفا رو تونست بزنه بهم که ما فقط به خاطر دخترمون با هم زیر یه سقفیم و اینقدر کوچیکم کنه از خودم بدم میاد (البته این مال چند ماه پیشه و من سعی کردم بحث دوست داشتن نداشتن وسط نیاد و کلا کاری کردم از این حرفا بحثش نیاد )
بعد از شکستن غرورم نقطه ضعف دیگم اینه که روزی یکی دو بار بعضی وقتا بیشتر به یاد این میافتم که شوهرم با دخترهای دیگه میرفتن تفریح و با ماشین بیرون می رفتن و با هم خاطره می ساختن و هی فکر می کنم همسرم از به یاد آوردن اون خاطره ها تو ذهنش لذت میبره و پشیمون نیست . این فکرا داغونم می کنه میخوام بهش فکر نکنم یا حداقل وقتی یهو به ذهنم میاد اینقدر زجر نکشم .
نقطه ضعف بعدیم اینه که بعد از این ماجراها دیگه احساس میکنم مث قدیم شاد نیستم . اگرم یه شادی باشه فقط ظاهریه مدتهاست از ته دل شاد نبودم میخوام خنده هام واقعی باشه تو تاپیکهای قبلیم گفته بودم من شادترین دختر فامیل و یکی از شادترینهای مدرسه و دانشگاه بودم و همه منو به خنده هام میشناختن . خنده هایی که واقعی بود پاک بود و بی ریا
دوست دارم زندگی کنم صرف نظر از رفتارهای دیگران خودم باشم شاد باشم به حقوقم احترام گذاشته شه
تشکرشده 3,304 در 1,073 پست
می بینید چقدر زیادن نقطه ضعفهام
من کلا زندگیمو تو شوهرم خلاصه کردم خوشی هامو همه چیمو
تازه دارم یه ذره بهتر میشم
وقتی شوهرم نیست هیچ میلی برای آرایش کردن و تیپ زدن ندارم . این در صورتیه که همه میگن با یه ذره آرایش چهرم خیلی جذابتر میشه .اما دست خودم نیست وقتی نیست هیچ انگیزه ای برای زیباتر شدن ندارم .
یعنی میشه یه روز ارادم خیلی قوی شه و دوباره آدم شادی بشم
میشه کمکم کنید مواردی که گفتم کدومها ضعفند کدومها ایرادن ؟ چطوری میتونم درستشون کنم ؟
تشکرشده 3,304 در 1,073 پست
نیاز به راهنماییتون دارم
تشکرشده 162 در 83 پست
سلام دوست گلم توخیلی زنگیت شبیه منه بااین تفاوت شوهرمن همون اوایل سرحتی یادم نیست چه جمله بامن هنوزم اینطوری رفتارمیکنه ومنم مثله شمادارم ادامه میدم باوجوددخترگلم وتغییراتی که روی خودم انجام دادم
- - - Updated - - -
خیلی دخترشادی بودم همه میگن صورتت نشون میده که چقدرشادومهربونی اماهیچکس ازدلم خبرنداره هرکسی هم که باخبره میگه این رفتارهایی که شوهرت ازخودش نشون میده انگاری که یه روزی میزاره ومیره حتی خودش یه باربه خواهرم گفته که وقتی دخترم روبه یه جایی برسونم میزارم ومیرم ازهمه وکس وهمه جادورمیشم.باشرایط سختی بزرگ شد((تنها))باشرایط سختی ازدواج کردم((تنها))وحالاحتی شوهرم منونمی بوسه.درحالی تمام کارهایی که شماانجام میدن من بیشترش روانجام میدم
- - - Updated - - -
خیلی خوشحالم که شماروپیداکردم چون تمام این جوابهایی که توی این تاپیک به شمادادن به من توی زندگی همه اطرافیان میگن برام
zendegiye movafagh (یکشنبه 12 خرداد 92)
تشکرشده 232 در 92 پست
زندگی موفق عزیز از حساسیتت کم نمیکنه خرید کردن بهت روحیه میده چرا چرا چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟فقط به خاطر شوهرت تو هم انسانی و حق زندگی داری تو هم انسان هستی به خودت روحیه و انرژی بده عادیه که زجر میکشی هر کس جای تو بود زجر میکشید ذهنت و درگیر کن خانوم به خودت با هر چیزی که فکر میکنی روحیه میگیری چون اگه روحیه نداشته باشی رمقی برات نمیمونه یه روز یکی به من گفت که زندگی مثل یه قطار وتونل اون زمان مشکلاتن بعضی تونل ها طولانی تره چند سال طول میکشی و بعضی تونل ها چند ماه و چند روز وقتی تموم میشه وارد یه تونل جدید میشی زندگی همینه شما هم الان وارد تونل شدی و شاید زمان ببره تا ازش بیای بیرون وقتی یه قطار تو تونل میره میادش بیرون چون داره حرکت میکنه و سعی میکنه این روزها هم تموم میشه فقط با حفظ رو حیه ات چون اکه اون و از دست بدی زمان تونل طولانی تر میشه
شنبه ، 4شنبه،5شنبه ساعت 15 آدرس فلکه 4 تهرانپارس، خیابان توحید ،پارک پلیس (نمازخانه)
5شنبه ساعت 16 آدرس فلکه دوم تهرانپارس ، خیابان جشنواره ،کوچه نامجو
تو تایپیک قبلیت گفتم یه سری کلاس هست واسه روحیه ات و نحوه برخوردت با شوهرت کمکت میکنه اگه دوست داشتی برو تو همه منطقه ها داره من برای تهرانپاس و داشتم بری اونجا میتونی آدرس سایر مناطقشو بگیری هزینه ای هم نداره
zendegiye movafagh (یکشنبه 12 خرداد 92)
تشکرشده 74 در 27 پست
دوست عزیز اگه همه دنیاتو در خواسته های شوهرت خلاصه کنی خیلی زود احساس بدی نسبت به شوهرت پیدا میکنی چون به خاطر فداکاریهات توقعت از همسرت زیاد میشه و در مقابل همسرت به همون اندازه برای تو فداکاری نمیکنه و درنهایت حس میکنی شوهر بدی داری و زندگیتو تلف کردی و ...
تجربه خودم اینه که هر وقت برای خودم وقت گذاشتم و دنبال کار، درس و فعالیتهای شخصیم بودم احساس بهتری نسبت به زندگیم داشتم. ما زنها عاشق فداکاری و مادری کردن در جق شوهرانمون هستیم ولی این کار نتیجه عکس میده...
شاید بهتر باشه یه کلاس تفریحی ثبت نام کنی (نقاشی-موسیقی-هنرهای دستی -ورزش و....)
البته میدونم این کارها حوصله و پول میخواد!
ولی پیشنهادم اینه که هرجور شده با یه فعالیت جدید خودتو مشغول کنی تا از حساسیتت روی شوهرت کم بشه.موفق باشی:o
ویرایش توسط قاصدکی در باد : یکشنبه 12 خرداد 92 در ساعت 14:25
del (یکشنبه 12 خرداد 92), zendegiye movafagh (یکشنبه 12 خرداد 92), ساحل75 (پنجشنبه 30 خرداد 92)
تشکرشده 3,304 در 1,073 پست
ممنونم از همه شما که با من همراهی می کنید
در مورد بقیه ضعفهام چی کار کنم
دیروز مادرشوهرم میگفت شوهرت گفته من به هیچ کی بدی نکردم به خاطر همین اگه نفرین کنم یا دلم بشکنه از کسی اون یه نفر بد میبینه و تاکید کرده بود حتی در حق خانومم بدی نکردم
یعنی همسر من نمی فهمه رفتارش بده در حق من ؟ خیانتش بده ؟ قطع ارتباطش بد هست . یعنی حتما باید منو کتک بزنه که بگه بدی کردم !!چطوری میفهمه که رفتارش اشتباه بوده .... البته این پست به این تاپیک خیلی ربط نداره و نمیخوام از موضوع اصلی دور شم اما حرفها و راهنمایی های شما راجع به درد و دلهام کمکم میکنه
تشکرشده 214 در 130 پست
ببین عزیزم.همه ما آدما اشتباه میکنیم.این کاملا طبیعیه.مگه همسر شما اشتباه نمیکنه؟
برا کم کردن اشتباهاتت باید اعتماد بنفستو ببری بالا.متاسفانه چون رفتار شوهرت در قبال اشتباهاتت درست نبوده یه جورایی میترسی.همیشه میترسی که نکنه اشتباه کنی و این خودش احتمال اشتباه کردنتو تقویت میکنه.پس به خودت اعتماد داشته باش.شما یه انسان موفق هستی.فردی موفق با تواناییهای زیاد.کاراتو با آرامش انجام بده و همش به این فک نکن که ممکنه یه جایی اشتباه کنی.و اگرم اشتباه کنی خب انسان ممکن الخطاست.
پس اعتماد بنفستو تقویت کن.محکم قدم بردار و آرامشتو حفظ کن.
اگه همسرت گفت عجله کنین عیب نداره.بذار کمی منتظر بمونه.بگو من چند دقیقه دیگه آماده میشم و کاراتو انجام بده.
zendegiye movafagh (یکشنبه 12 خرداد 92)
تشکرشده 18 در 16 پست
سلام زندگی موفق می خوام یه تاپیک باز کنم ایکن موضوع جدید نیست چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)