سلام خانم بي نهايت.
اول جيزي نكفتم. باز يه عكس ديكه فرستاد. من هم فقط كفتم سلام. قشنكه.
تشکرشده 3,095 در 1,314 پست
سلام خانم بي نهايت.
اول جيزي نكفتم. باز يه عكس ديكه فرستاد. من هم فقط كفتم سلام. قشنكه.
تشکرشده 6,060 در 1,481 پست
استرس نداشته باش.
بدترین حالت ممکن این هست که نمیشه.
به قول این فوتبالی ها، هیچ چیزی از ارزش های شما کم نمیکنه. شما نشون دادی که درایت داری، تازه به دوران رسیده نیستی و درک و گذشت هم داری.
اینکه طرف مقابل میخواد این چیزا رو بفهمه یا نه، به خودش مربوطه و جزو وظایف خودش هست نه شما.
پس استرس نداشته باش.
این آقا هم اگر شما رو بخواد باید دلبری هم بکنه ودلیلی نداره بخوای به کسی که از نظر عاطفی واست جذاب نیست حتما جواب مثبت بدی.
تشکرشده 309 در 154 پست
پوه جان به نظر من که مهریه رو بذار صد درصد بر عهده خانوادت ولی بگو که از صدتا پایین نیان! تو که از خودت مطمینی که هیچوقت نمیخوای این مهریه رو بگیری ...بابا این مقدار مهریه که برای دختری تو موقعیت اجتماعی شما اصصصصصلا بالا نیست .
تشکرشده 1,077 در 458 پست
سلام پوه
بنظرم خیلی خودتو اذیت میکنی و بیش از حد فکر میکنی.
فرضا اگر مشکلی از جانب ایشون باشه خب از فردا گریه میکنی چرا این و چرا اون. باور کن من یکدرصد فکر نمیکردم بعد اون روزا گریه کنی. خیلی ناراحت شدم .
شما یه دختری ، با اصالت و با ارزش. کسی اگر میخواد تو رو بدست بیاره و همسرش باشی بدون واسطه و صغری ، کبری چیدن میاد و با صحبت های منطقی باهات کنار میاد چیزی نمیگه که تو برزخ بذاره شما رو.
مثل اینه من ناهار دعوتت کنم و بعد بگم راستی املت میخوری درست کنم؟ خب تو جا میخوری میگی من مهمونم چرا همچین؟ میتونست حداقل کتلت درست کنه . میدونی یعنی میخوام بگم یه جوی پیش میاد نمیدونی بیای خونم ، نیای... منظور من چیه.. چرا اینجوری میکنم.. تو ارزشت املت بود... و خیلی فکرای دیگه.
خودتو رها کن ... تو یه دختری مثل بقیه عروسا باید یه شرایط داشته باشی.. قبول کردن هیچ نکردن هم که دیگه معلومه. اینکه فرداش برگردی ناراحتی کنی یعنی ارزشت واقعیتو نمیدونی. من یبارم گفتم اگر بعضی فاکتورها رو داشت چهارده سکه هم خوب بود.
تشکرشده 3,095 در 1,314 پست
سلام.
ممنون صبا جان، میس بیوتی عزیز و سحر مهربان.
تماس گرفتن دیشب و گفتن مهریه درخواستی من قابل قبوله. یکمم بیشتر از اون رو گفته اند. و قراره بیان برای صحبت رسمی.
دیشب بعد از تماس مامانش، یکم ازم احوالپرسی کرد و خبر گرفت از نتیجه کارهای پایان نامه و دکتری و ....
چند تا آهنگ ملایم بی کلام هم برام فرستاد.
من نمیدونم کار درستی کردم یا نه، ولی حس کردم میخواد از دلم در بیاره. دیدم اگر بخوام خیلی خشک جواب بدم میخوره تو ذوقش. تشکر کردم از آهنگ ها و گفتم قشنگ بودن.
نمیدونم کارم درست بوده یا نه. ولی فکر کردم وقتی میخوان بیان یه جوری باشه که نشون بدیم همدیگه رو بخشیدیم و در صلح و حس امنیت بیان بهتره. اگر میخواستم خیلی خشک باشم، خب بازخورد منفی براشون داشت و فردام که می اومدن بنده خداها حس این رو داشتن که ما یه وقت سر جنگ باهاشون داریم و راحت نبودن. خواستم یه جوری باشه در صلح و امنیت دو طرف بیان.
البته هی توی ذهنم میگفتم حالا تو ذهنش نگه دختره رو نگاه از خداش بود. ولی سعی کردم به این فکر منفی غلبه کنم و بدبین نباشم.
استرس که دارم خیلی. آخه یه جورایی شاید این مورد با چیزی که همیشه توی ذهنم بوده خیلی فرق داره. چه از نظر ظاهر، چه سن، چه حتی وضعیت شغلی. واقعا هیچوقت حتی یک درصد هم فکر نمیکردم طرفم مشکلی در سلامتی جسمیش داشته باشه. ولی با تمام اینها بازم شکل تربیت و اخلاق و شخصیت خانوادگیشون و خودش رو دوست دارم و برام خیلی ارزش داره.
هنوز دلهره خیلی دارم. شاید عمده نگرانیم هم در مورد خودمه و ایکه واقعا از پس ازدواج و مسئولیتهاش و مشکلات احتمالی بر میام یا نه. و یکمم نگرانیهای خانوادم.
دیشب که زنگ زدن و با اون تعداد موافقت کردن، یهو انگار مامان و بابا و خواهر و برادرام دل نگرانتر شدن. هی دارن بهم هشدار میدن در مورد بیماریش. من گفتم خب بیماری برای هر کسی ممکنه پیش بیاد. حالا شما فرض کنید دو نفر سالم با هم ازدواج کنن. این یعنی هیچ کدوم هیچوقت مریض نمیشن؟ خب اونایی هم که با سلامت کامل ازدواج یکنن یهو مثلا ممکنه خدایی نکرده یکیشون یه تصادفی کنه یه بلایی سرش بیاد. خب بالاخره اینکه آدم با طرفش توی مریضی و مشکلات هم بمونه جزیی از تعهدشه دیگه. فقط من الان با آگاهی دارم وارد میشم، بقیه یهو با شوک روبرو میشن باهاش.
اینا رو گفتم هیچی نگفتن. ولی نگرانی چهرشون کمتر نشد.
خودمم یهو دلم میریزه پایین که دارم فقط شعار میدم یا واقعا قدرتش رو دارم؟
با این حال هنوزم باید حتما از نظر احساسی مطمئن بشم که اهل محبت کردن و مهربونی باشه. چون اگه توی این بخش کمبود داشته باشم، فکر نکنم قدرت مقابله با سختی ها رو داشته باشم. به خاظر همین از بابا خواستم که فردا حتما تاکید کنه که دوره دوماهه ای که تعیین شد برای شناخت طی بشه و دو طرف ببینن واقعا میتونن با اخلاق هم کنار بیان یا نه، و بعدش تصمیم قطعی گرفته بشه. و تاکید هم کنه که سریعتر شرایط شغلش رو مشخص کنه و پیگیر راه انداختن خودش باشه و بگه تا آخر این دو ماه تعیین شده برای آشنایی بیشتر، میزان پیشرفتش در راه انداختن شغلش هم رصد میشه و میتونه به جز بحث هماهنگی اخلاقی و روحیات، تاثیر گذار باشه در جواب نهایی.
خودمم فکر میکنم لازمه حتما مراجعه به روانپزشک داشته باشم و این نوسانت خلقی رو کنترل کنم. در مورد سندروم pms هم حتما اقدام کنم چون واقعا به شدت به هم میریزه منو. و روی بخشیدن خودم هم کار کنم.
صبا جان، بدترین حالت اینه که بشه ولی خوشبختی در پی اش نباشه و انتخابدرستی نباشه. من نگرانیم اینه.
سحر، قبول دارم من کلا خیلی سخت میگیرم همه چیزو و خودمو اذیت میکنم. البته گریه اون روزم بیشتر به خاطر عذاب وجدان بود. یکمی هم دلخوری از اینکه چرا این اینقدر برام رزش قایل نبود؟ که خوشبختانه با تماس دیشبشون و قرار فردا، یکم خیالم از این بابت راحت شد.
حالا باز هم خدا به هر دومون رحم کنه. دعا کنید هر چی خیره پیش بیاد.
ویرایش توسط Pooh : جمعه 04 خرداد 97 در ساعت 00:06
تشکرشده 309 در 154 پست
پوه عزیز نظرت رو درباره بیماری ایشون قبول دارم و میتونه مساله مهمی هم نباشه .فقط یاد نمیاد گفتی مشکل ایشون جراحی کلیه بود یا عمل پیوند؟
چون تا اونجا که میدونم کسایی که پیوند کلیه میشن یه داروهایی باید استفاده کنن که ایمونوساپرسیو هست و مانع پس زدن پیوند توسط بدن میشه.باید دید که این داروها خدای نکرده تو بچه دار شدن مشکل ایجاد نکنه.به نظرم یه تحقیق کوچولو در این باره بکن تا خیال خودتم راحت تر بشه عزیزم
تشکرشده 3,095 در 1,314 پست
سلام.
دوستان، چند تا سوال داشتم.
از کجا میشه فهمید یه آقا استقلال فکری داره یا نه؟ چیزهایی که ممکنه نشون دهنده این بشه که پدر و مادر یک آقا خیلی براش تعیین تکلیف میکنن یا خودش خیلی پیرو نظر پدر و مادرشه، چیه؟
از کجا میشه فهمید یک آقا حساسیتهای خاله زنکی داره یا نه؟
و کسی میذونه در شش ماه اخیر، هزینه یک جهیزیه معمولی آبرومند، چقدر میشه؟ منظورم از معمولی اینه که از وسایلی که آدم سالی یک بار هم زورکی ازش استفاده میکنه و عملا وجودشون یا عدم وجودشون فرقی نداره، فاکتور بگیرید.
ممنون
------------------------------------------------------------------
راستی فکر کنم در مورد این سوالهام آقای یه دوست بتونن واقع بینانه کمکم کنن. البته فکر کنم ایشون از تابستون تا حالا با من قهر کردن. :(
ویرایش توسط Pooh : شنبه 05 خرداد 97 در ساعت 19:27
تشکرشده 8,207 در 1,574 پست
پوه این پستت رو که خوندم واقعا عاشق طنازی ات شدم.
من ماندم این همه طنازی و زیبایی و اعتماد به نفس در تو هست اما بعضی وقتها خودت را دست کم می گیری!!!
از خدای هر پسری باشه خانم به این خوش احوالی گیرش بیاد.
راستی چی شد رفتی سر جهیزیه؟
قضیه مهریه به خیر و خوشی جمع شد؟
راجع به سوالاتت هم نیاز نیست سوالی بپرسی رفتارش را از این منظر در دوره آشنایی زیر نظر بگیر و در مواردی که جاش هست نظرهایی رو پیش بیار که با سلیقه این آقا می خوره ولی می دونی خانواده اش نظر مخالف دارند آون موقع بدون هیچ جبهه گیری بایست و تماشا کن ببین این آقا یا خانواده اش چطور برخورد می کنند.
البته دوستان حتما راه حل های بهتری خواهند داشت.
Pooh (شنبه 05 خرداد 97)
تشکرشده 3,095 در 1,314 پست
سلام. ممنون بی نهایت عزیزم. :)
نظر لطفتونه.
تازه یه بیت رو یادم رفت بنویسم، از مهلت ویرایش گذشته بود و گرنه حتما اضافه اش میکردم:
عقرب زلف کجت با قمر قرینه ....:)))
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
قضیه خودم رو بعدا براتون تعریف میکنم.
بی نهایت (یکشنبه 06 خرداد 97)
تشکرشده 137 در 63 پست
سلام
به نطر من که خیلی خوب برخورد کردین نگران اینم نباش که بگه دختره از خداش بود همچین فکری نمیکنه چون اونقدرام با اشتیاق جواب نداده بودی صرفا به قول خودت نشون دادی سر جنگ ندارین !
من توی این تاپیک از برخوردهای شما با این اقا خوشم اومد ، عاقلانه رفتار کردی و همه چی به اندازه خودش بود ! برات دعا میکنم هرچی خیر و صلاحته و خوشبخت ترت میکنه واست پیش بیاد
میس بیوتی (یکشنبه 06 خرداد 97)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)