نوشته اصلی توسط همزبان
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
تشکرشده 37,126 در 7,020 پست
نوشته اصلی توسط همزبان
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
مدیرهمدردی (چهارشنبه 20 مرداد 89)
تشکرشده 1,123 در 399 پست
سلام همزبان عزیز
لینکی رو که دوست خوبم گل مریم تو صفحه اول تاپیک شما گذاشته مطالعه کردی؟
فکر نکنم شرایطت سخت تر از اون خانم باشه
فکر کنم تاپیک خانم دانه هست.نه؟
مطمئنا" تحملش سخت خواهد بود.اما ببین با تحمل این سختی چی بدست میاری؟
خانم همزبان عزیز
اینطور نیست که دوستان شخص سوم که شما باشید رو مقصر بدونن.درسته کوتاهی از شما هم بوده.
در این رابطه اشتباه شما مخاطب ما هستین.کسی منکر اشتباه اون آقا نیست.
الان این شما هستین که طلب کمک کردین و بخاطر همین، دوستان اشتباهات شما رو گوشزد میکنن و راهنمایی میدن.
همه میدونیم که خیلی اراده میخواد تا بتونین خودتونو نجات بدین.
به شخصه افراد زیادی رو تو همین تالار دیدم که به مشکل شما دچار بودن.
خانمهایی که طلاق گرفتن،کسانی که از دوست و نامزدشون در حالیکه به ظاهر عاشقشون بودن جدا شدن.
و چقدر حس خوبی داره وقتی میبینی همه چیز تموم شد و دوران رهایی رو سپری کردی.
بقول آقای مدیر معلومه قوی و با اراده هستین و از پسش برمیاین.
این آقا بخاطر کمبودی که در رابطه با خانمشون داشتن بطرف شما جذب شدن تا کمبود شون رو جبران کنن.اگه رابطه درستی داشتن مطمئنا بقول خودتون حتی اگه شما هم پیشنهاد میدادین قبول نمیکردن.شما هم دقیقا در سنی هستین که نیاز به همدم دارین.
تو اون لینکی که دوستمون دادن میبینین که ازدواج با فرد جدید و قبول اون شخص بعنوان همسر شاید اولش سخت باشه ولی بعد از مدتی خدا رو شاکر خواهید بود که نجاتتون داد.
موفق باشین
lvlahtab (چهارشنبه 20 مرداد 89)
تشکرشده 4,222 در 1,018 پست
نوشته اصلی توسط همزبان
هم زبان عزیز تا حدی احساستون رو میفهمم ،ولی اون لینکی که من گذاشتم رو خوندین؟
اون خانم که اسمش دانه بود ،شرایطش از شما خیلی وحشتناک تر بود ،از 13سالگی عاشق پسر همسایه شده بود ،تازه اون موقعی که با هم اشنا شدن و رابطه رو شروع کردن ،جفتشون هم مجرد بودن
هر دوی اونا هم عاشق هم بوده ،پسره چند بار از بد حالی کارش به بیمارستان کشیده شد ،ولی اون دختر خانم تونستن از اون قضیه خودشون رو موفق بیرون بکشن
الان هم ازدواج کرده و سر خونه زندگیشه ،
رو این تمرکز کن که تو داری به آینده یه کودک سه ساله کمک میکنی ، اون بچه هم به پدر احتیاج داره ،هم به مادر ،میدونم دلت نمیاد ، ولی شاید این هم یه امتحان از طرف خدا برای سنجیدن ارزش های وجودیت هست
از کجا می دونی خدا بهترش رو برات کنار نذاشته؟
من مطمئن هستم با کمک خدا و همین دوستانی که اینجا هستن میتونی ، تو واقعا می تونی
چون اولین نفر نیستی که تونسته
gole maryam (چهارشنبه 20 مرداد 89)
تشکرشده 37,126 در 7,020 پست
سلام همزبان گرامي
ببينيد شما مي گوييد قبول داريد اشتباهي را در زمان ماضي كرده ايد. من هم روي اين اشتباه كاري ندارم چون هم مي داني و هم پشيمان. و اكنون نبش قبر نمي كنيم و كاري به اين ماجرا نداريم. تمام
و اما تاكيد روي زمان حال و روي همين لحظه دارم ، اكنون چه قصدي داري؟
من به هم اكنون كار دارم. يعني آيا شما هم اينك قصد داري اشتباهي را مكررا در هر ثانيه انجام دهيد؟ و اينكار با قصد انجام مي گيرد. نه از روي اشتباه و خطا. (سپر و بهانه نتونستن را زمين بگذار و از تكنيك هايي كه در پستهاي قبلي گفتم به كمك يك مشاور استفاده كن.)
ارزش احساس گناه فقط وقتي هست كه نسبت به گناه تنفر و بازگشت ايجاد كند. در غير اين صورت فقط ماكتي از احساس گناه هست.
چون تصور مي كنيد برايتان سود دارد قصد داريد اين اشتباه را بكنيد. تا سود را ببريد. لذتش را دوست داريد و هزينه هاي آنرا ناديده مي گيريد.
اشتباه فعلي شما اينست كه قصد داريد بدون تبعات، بدون هزينه ، بدون سختي، بدون فشار و به سادگي اين مسئله را حل كنيد. و از طرفي چون لذت هاي آني اين رابطه شما را برانگيخته هست،قصد نداريد استارت كاري را بزنيد و دنبال يك معجزه مي گرديد.
به نظرم اين معجزه مي تواند صورت بگيريد. با دستان پر توان شخص خودت.
افتادن در چاله شايد گناه نباشد،اما ماندن در آن قطعا به هر بهانه اي باشد گناه هست.
انسان بودن= همين رنج تغييرها و شدن هاي سخت هست.
مهرسا مامان (چهارشنبه 01 شهریور 96), مدیرهمدردی (چهارشنبه 20 مرداد 89), مسافر تنها (سه شنبه 09 مهر 92)
تشکرشده 4,222 در 1,018 پست
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
فکر کنم اقای مدیر با این پست حجت رو دیگه تموم کردن
و از این به بعد به دنبال راهکار ها و ترمیم روحیه و بازیابی وجودتان باشین
gole maryam (پنجشنبه 21 مرداد 89)
تشکرشده 4,928 در 1,071 پست
چرا دقیقا 3 سال هم هست که این آقا با خانومش قهره؟نوشته اصلی توسط همزبان
ببین همزبان جان هیچکس نمی تونه احساس تو رو عوض کنه، به غیر از خودت.
یه نگاه بنداز به سایر موضوعات مشابه در این تالار. بچه های کم سن تر از شما که اولین تجربه عاشقی رو تو سنی کمتر از شما کردند و شکست خوردند، اما بالاخره به حسشون فائق شدند و فراموش کردند. شما که کمتر از اون بچه ها نیستی.
فقط باید اراده کنی. هیچکس نمی تونه زن و بچه این آقا رو حذف کنه تا شما با وجدان آسوده با اون ازدواج کنی.
هستی (پنجشنبه 21 مرداد 89), مسافر تنها (سه شنبه 09 مهر 92)
تشکرشده 36,034 در 7,413 پست
اول >>>باید جدی بخوای که کنار بکشی ( چون هنوز دلت نمیخواد کنار بکشی ) پس قدم اول ، بخواه ( جدی و صادقانه ) که جدا شوی .
دوم >>> روی خواسته ات قاطع بایست ( هیچ تزلزل و سستی به خود راه نده )
سوم >>> روش معکوس یا لج بازی با خود برای دفع وابستگی را در پیش بگیر ، یعنی هروقت مثلاً مایل بودی ببینیش ، به خودت بگو چون دلم میخواد ببینمش نمیخوام ببینمش . یا مثلاً تماس می گیره و شما دلت پر میزنه که گوشی رو برداری و صداش رو بشنوی ، به خودت بگو چون دلم میخواد صداش رو بشنوم ، عمراً اگه گوشی رو جواب بدم . و.....
چهارم >>> اینهمه عشق رو برای خودت پر رنگ نکن ، به خود بگو این عشق نیست وابستگیست که باید از بین ببرمش .
پنجم >>> عیوب این آقا رو در نظر آور خصوصاً ناتوانی در مدیریت کردن زندگیش و وارد کردن عشق دیگری به قلبش با وجود داشتن همسر و روشن نکردن تکلیف او ، و دیگر این که این آقا بسیار خود خواهه چون شما را به خاطر خودش میخواد نه به خاطر خودت ، اگر به خاطر خودت دوستت داشت ، وقتی رابطه رو رد می کردی اصرار نمیکرد و یا اصرار نمیکنه تو رو نگه داره برای خودش ، همچنین این آقا با تهدید به خودکشی یا بسیار ضعیفه یا نیرنگ باز که هردوش منفیه و.... اینا نمونه هایی از اشکالاتشه ، که باید تو ذهنت پررنگش کنی و این همه خوبیهاش رو متمرکز نشی .
ششم >>> روش متمرکز نشو و رؤیا پردازی نداشته باش ، و توقف فکر را وقتی یاد او در ذهنت میاد را در پیش بگیر و برای ثبات در توقف فکر همینکه جلوی ذهنت رو گرفتی که طرف اون نره به کاری چیزی که حواست را مشغول خودش میکنه مشغول شو و یا با کسی وارد گفتگو در یک زمینه کاملاً متفاوت از این موضوع شو .
هفتم >>> تو این ماه رمضان با معنویت درمانی از خدا کمک بگیر ، با نظر به روزه داری همه جانبه و ارزشش پیش خدا ، قصد کن که اصلاً وارد صحبت و تصور و ملاقات با این آقا نشی که خدا راضی نیست چون محرم تو نیست و بینتون هم احساس هست . ماه رمضان شیطان دوره پس از این فرصت استفاده کن .
میدونم سخته ، اما مطمئنم میتونی و موفق میشی .
موفق باشی
hamdan (شنبه 30 خرداد 94), morteza2487 (شنبه 19 اردیبهشت 94), فرشته مهربان (دوشنبه 15 شهریور 89), مسافر تنها (سه شنبه 09 مهر 92), بالهای صداقت (سه شنبه 12 اسفند 93)
تشکرشده 27 در 7 پست
سلام،از راهنمایی همتون ممنونم.
فرشته مهربون خیلی راهکارهاتون خوبه.ممنونم.راجع به فکر کزدن به عیبها خودم هم به این نتیجه رسیدم.کاملا درسته.البته اون آقا اصلا تهدید به خودکشی نکرده.ولی راجع به عدم مدیریت کاملا موافقم.
در رابطه با سوال جناب مدیر همدردی باید بگم تا چند ماه پش حتی نمی خواستم به جدایی فکر کنم ولی الان حداقل می تونم کم کم به این فکر نزدیک شم و دیروز بعد از معرفی مشاور زنگ زدم و نوبت گرفتم.واقعا دارم سعی می کنم.ولی چندتا مشکل دارم.اولش اینکه چه جوری اون آقا رو راضی به همکاری کنم؟چون اصلا جدایی رو قبول نمی کنه.حتی همین دیروز هم باهاش حرف زدم.گفتم از اول اشتباه کردیم.ولی از هرجای این اشتباه برگردیم ضررش کم تره.میگه اصلا حرفشم نزن.بالاخره به زودی از زنم جدا میشم.البته من اصلا حرفشو باور نمی کنم.چون به نظرم جرات این کارو نداره.مدتهاست به این نتیجه رسیدم.می دونم که راست میگه و رابطش با زنش خیلی بده.چون خیلی اوقات که با هم بودیم خانوادش زنگ می زنن راجع به این موضوع باهاش حرف می زنن.ولی نمی تونه جدا شه.همش میگه به خانوادم چی بگم.خلاصه اینکه نه واسه جدایی با من همکاری می کنه نه تکلیف زندگیشو معلوم می کنه.
مشکل دومم اینه من تمام روزم با تلفن زدن و دیدن اون می گذره.حالا چه جوری واسش جایگزین پیدا کنم؟چون اکثر دوستهام ازدواج کردن یا خیلی بینمون فاصله افتاده.دوست صمیمی هم ندارم.منظورم اینه که بالاخره باید وقتم رو پر کنم.کلاس و ورزش و ... دو سه بیشتر ساعت وقت نمی گیره،خلاء نبودشو چه جوری پر کنم؟این از همه برام سخت تره.خیلی دلم می خواست با خواهرهام صمیمی بودم می تونستم پیششون درد دل کنم،این کار خیلی کمکم می کرد.ولی نمی تونم.چون اگه بفهمن از چشمشون می افتم.
راستش این دوتا مشکل خیلی اذیتم می کنه.اگه تونستید لطفا بهم راهکار بدید.ممنون
همزبان (شنبه 02 بهمن 89)
تشکرشده 4,871 در 817 پست
خانم همزبان عزیز
تصور کن من اعتصاب غذا کردم. نسبت به موضوعی اعتراض دارم و از این راه می خوام حرفمو به کرسی بنشونم. هرچی بقیه خواسته های منو قبول می کنن من خواسته دیگه ای ازشون دارم و همچنان به اعتصاب غذا ادامه می دم. چرا؟ چون یکی رو دارم که یواشکی بهم غذا می ده. یکی داره منو تامین می کنه. اصلا اعتصاب غذا فلسفه اش الکیه چون من هیچ مشکلی در گرسنگی ندارم! !
اون آقا نقش همون کسی رو بازی می کنه که در مقابل خونوادش دست به اعتصاب غذا زده و شما همون غذای یواشکی هستی. معلومه با زنش مشکل داره! اگه نداشت باید شک می کردی. تو داری بخش مهم نیاز زناشویی که عاطفه و حمایت هست برای اون تأمین می کنی. معلومه زندگی زناشوییش زندگی بشو نیست.
تمام زندگی های متاهلی اولش خیلی اصطکاک داره. دو طرف انگیزه لازم برای رفع مشکلاتو باید داشته باشن تا تلاش کنن اما حضور شما این انگیزه رو از اون آقا گرفته.
مطمئن باشید هرگز تاکید می کنم هرگز با این شرایط گل و بلبلی که شما براش درست کردید زنشو ول نمی کنه بیاد سراغ شما. چرا باید اینکارو بکنه؟وقتی می تونه همینطوری شما رو داشته باشه و با واژه عشق خامتون کنه؟
مردها موجودات حسابگرین و جای نمی خوابن که زیرش آب بره. اون جوونای 18 تا 23 هستن که عشقشون آتشیه و گرنه هرچی سن طرف بالاتر باشه از این مدل عشقهای من برات بمیرم توش خیلی خیلی کمتر هست. اگه مرد متاهلی چنین حرفهایی بهت می زنه بدون ابزارش برای رسیدن به خواسته شومشه و بس.حالا شما هرچی می خوای بهش رنگ و لعاب بزن!
بهش اعتماد نکن. سرمایه عاطفی خودتو برای کسی که متعلق به تو نیست خرج نکن.اونوقت دیگه برای فرد اصلی زندگیت رمقی نخواهی داشت. می گی چیکار کنی وقتای بیکاریتو؟ چیکار کنی که همه وقتت با اون میگذشت؟ فقط تحمل! به قیمت اینکه از خودت مراقبت کنی. به قیمت اینکه شاید حداکثر یکسال زندگیت سرد و بیروح بشه اما خودتو پیدا میکنی. شریک واقعی زندگیتو پیدا می کنی و بخاطر این روزها خودتو لعنت می کنی.قیمت انسانیت بالاست خانم همزبان!
دلت برای اون 4 سال نسوزه. دلت برای 96 سال آینده ای بسوزه که از الان داری تباهش می کنی.
اینا رو بهت گفتم تا دلیل پیدا کنی برای اتمام رابطه.
دفعه دیگه بهش بگو اول تکلیفتو با زندگیت روشن کن بعد بیا سراغم! تازه اون موقع باید بشینم فکر کنم می تونم با مرد طلاق گرفته ای که یه بچه هم داره زندگی کنم یا نه.
حواستو جمع کن. انقدر پسر خوب و با مسئولیت دوروبرت هست که این آدم پیش اونا گمه. اما تو نمی ذاری اونا دیده بشن.
پس به خودت رحم کن
morteza2487 (شنبه 19 اردیبهشت 94), فرشته مهربان (سه شنبه 28 بهمن 93), مسافر تنها (سه شنبه 09 مهر 92), سرافراز (پنجشنبه 21 مرداد 89)
تشکرشده 36,034 در 7,413 پست
نوشته اصلی توسط همزبان
شما گذشته از وابستگی عاطفی تبعیت از این آقا هم داری که باید قاطع از این وضعیت بیرون بیایی . این شمایی که باید برای خودت تصمیم بگیری . حالا که تصمیمت اینه که این رابطه را تمام کنی اصلاً نباید دنبال رضایت اون باشی ، چون معلومه که اون راضی نمیشه گفتم که خودخواهانه شما را برای خودش و تامین عواطف خودش میخواد ، شما کار خودت رو بکن ، خیلی جدی و قاطع و محکم بگو من با ادامه این رابطه موافق نیستم و ادامه نمیدم حتی اگر شما غیر این را بخواهی ، من آدم مستقلی هستم و میخوام خودم برای خودم تصمیم بگیرم و تصمیمم هم اینه که این رابطه را قطع کنم و دیگه ادامه ندهم و بگو دیگه اجازه نداری هیچ گونه تماسی با من داشته باشی . راه های ارتباطی را قطع کن (بستر سازی )
اتفاقاً این که شما قاطع ارتباط را قطع کنی حتی بدون میل و رغبت اون برای شما و قوتتون بهتر چون کمک به قوت اعتماد و عزت نفستون می کنه ، و به قطع وابستگی در یک دوره زمانی کوتاهتر بیشتر کمک می کنه .
در مورد اوقات آزاد و جایگزین و پر کردن اون ، با خدا ارتباط برقرار کن و از او یاری بخواه ( معنا درمانی ) . و توصیه می کنم مطالعه در زمینه مهارتهای زندگی را در پیش بگیری که هم وقتت رو پر می کنه هم به بازسازی روحی و رشد شخصیتت کمک می کنه همچنین تفریح و گردش بخصوص در دل طبیعت ، از میان ورزشها هم شنا را توصیه می کنم ، به تمرینات ریلکسیشن هم بپرداز . و به خودت تلقینات روحیه بخش داشته باش .
موفق باشی
morteza2487 (شنبه 19 اردیبهشت 94), فرشته مهربان (یکشنبه 24 مرداد 89), مسافر تنها (سه شنبه 09 مهر 92)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)