ناراحت شدم خیلی.خوب چه کاری بود.یه کم زودتر میگفتن.اما عیب نداره،همینقدر که شما ابراز احساسات نکردید و ایشون جواب احساستونو با احساس ندادن جای شکرش باقیه.یه دفعه شما میگفتی دوست دارم ایشون میگفت منم همینطور ،یه کم اوضاع سختتر میشد.الان همه چی آرومه.واقعا ایشون نمیتونستن بگن نه،چون شما از همه نظر خوب بودید فقط به دلش نشستید.لطفا سریع خودتونو پیدا کنید.هرچند سخته و به حضورشون عادت کردید(نمیگم وابسته، چون فقط عادته در این مدت زمان کوتاه).
ایشاا... هرچی قسمته.اما یه پیشنهاد،نمیدونم چقدر بعد از جواب نه شنیدن تلاش کردید.خودتون،نه خانوادتون.مثلا برید با پدرشون صحبت کنید.نه احساسی،مثه یه مرد برید و یه جلسه ساده با پدرش داشته باشید.بذارید بدونن شما حق دارید بدونید جریان چی بوده و تایمی که گذاشتید برای دخترشون و ایشون همینجوری تموم کرده براتون ارزش داشته.اینجوری روی شما حساب دیگه ایی باز میکنن.شما تلاش میکنید.فقط بازم منتظره شنیدنه نه باشیدا،فقط شما میرید که ابراز وجود کنید.همین.
چون برای خودم اتفاق افتاد میگم.بذارید یه چند وقت بگذره،دوباره پیشنهاد بدید،و پیگیر باشید.حس میکنم جالب نیست که تا گفتن نه،شما هم بگید،باشه.یه کم پیگیری کنید.اگر تونستید باهاشون صحبت کنید.
ایشاا... هرچی خیره.خودتونو نبازید.شما آدم خوبی هستید و خدا بهترینهارو براتون میخواد،اگر این خانم بهترین باشه برای شما،مطمین باشید مال شما میشه.اگر نباشه،پس منتظر هدیه خدا باشید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)