نوشته اصلی توسط
مهرسا مامان
دوستان توروخدا راهنمایی کنید
شوهرم انگار تازه فهمیده چی شده چندروزه گیر داده داره تک تک حرفا رو یادآوری میکنه و دنبال تلافی کردنه دو نمونه اش رو بالا گفتم براتون
امروز زنگ زده محل کارم که باید بی احترامی با داداشم کردی رو تلافی کنم منتظرم یکی از اعضای خونوادت رو ببینم تا تلافیشو سرش دربیارم
کلا شوهرم اینطوریه وقتی ناراحته به آب و آتیش میزنه تا خودش رو آروم کنه مشکل من اینه که الان هیچ حرفی برا آروم شدنش ندارم تو حرفاش غیرمستقیم با التماس ازم میخاد که یه چیزی بگو یه راهی بگو که هم من آروم بشم هم زندگیمون از هم نپاشه ولی من هیچی به ذهنم نمیرسه
حتی دیروز بحث بخشش مهریه رو برا این پیش کشید که فقط از مادرم که گفته ما طلا ندیدیم انتقام بگیره و الا اصلا اعتقادی به این قضیه نداره حتی گفت اگه میخای 50 میلیون پس اندازمون رو بنامت میکنم ولی کسی نفهمه. بزار مامانت بخاطر بخشیدن سکه های مهریت بسوزه تا من دلم خنک بشه نمیدونم چی بگم بهش گفتم من پولی نمیخام مهریه هم اصلا برام مهم نیست ولی برا بخشش مهریه باید یکی از اعضای خانواده زن باشن که اگه بابام بفهمه اصلا راضی نمیشه.
حالا دیگه همش میخاد تو گوشم غر بزنه چرا اینو گفته مادرت میگم خوب پدر تو هم گفت میگه اون بزرگتر بود نباید مادرت تو روش حرف میزد . از طرفی هم میگم بزار خودشو خالی کنه بخدا دیروز خیلی خودمو کنترل کردم که گریه نکنم بزارم داد بزنه ولی حالاحالاها درگیرم دیروز گفتم بگم مامانم بیاد باهاش حرفاتو بزن میگه اصلا نمیخام ببینمش البته اینم بگم مادر من اصلا مراقب حرف زدنش نیست هممون اینو میدونیم فقط میخاد خودشو خالی کنه مدتهاست نارا
دوستان بگین الان چه کنم چطور باهاش برخورد کنم
- - - Updated - - -
مدتهاست ناراحتی روحی و افسردگی شدید داره و کلی دارو استفاده میکنه کلا با حرفاش همه رو میرنجونه مخصوصا اگه از کسی هم آتو بگیره منم هیچ وقت ازش دفاع نکردم همیشه گفتم خودمون هم ازش ناراضی هستیم ولی شوهرم گوشش بدهکار نیست
دوستان بگین الان چه کنم چطور باهاش برخورد کنم که اوضاع بهتر بشه سکوت من بیشتر عذابش میده وقتی من حرف نمیزنم میره سمت خونوادش اونا هم اونجوری که دوست دارن راهنماییش میکنن
علاقه مندی ها (Bookmarks)