به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 14 از 29 نخستنخست ... 456789101112131415161718192021222324 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 131 تا 140 , از مجموع 283
  1. #131
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    سلام دوستان
    من ديروز دوباره رفتم مشاور،ميخواستم مطالب گفته شده رو بهتون بگم البته طولانيه پس بهتره طي چند تايپيک براتون بفرستم تا شما هم حوصله تون سر نره.
    اين جلسه هم خوب بود و راضي کننده ولي اي کاش همسرم هم ميومد اينجوري مشکلاتمون راحتتر حل ميشد مشاور هم همينو گفت :که اگه همسرت ميومد راحتتر حل ميشد و زوج درماني رو براتون انجام ميدادم ولي اينجوري که شما تنها ميايد کار سخت ميشه چون يه سري از مشکلات رو هم بايد همسرتون متوجه بشه و کمک کنه تا حل بشه،ولي گفت حالا که تو تنها مياي ميتوني تا 80% مشاجره ها رو کم کني ولي ممکنه اختلافها سر جاش باشه ،البته گفت:احتمال داره اگه تو تغيير بکني بتوني رو رفتار همسرت هم تاثير بذاري،تمريناتي رو که داده بود نشونش دادم و با قبلي که جواب داده بودم مقايسه کرد همون قبلي ها بود ولي دفعه اول که جوابها رو ديده بود ميگفت از نحوه نوشتن و چيزهايي که نوشتي راضي نيستم و ازم خواسته بود دوباره جواب بدم،اينبار گفت که خوب نوشتم ولي اکثر چيزها رو کلي نوشتم و بهتره ريز کنم چون در قالب نمونه مشکل نمايان ميشه،گفت:مشاجره هاتون زياد بوده ولي اونهايي که مهم بوده و تکرار هم ميشه رو سعي کن بيشتر بيان کني،بعد راجع به اتفاقاتي که تو اين مدت افتاده بود بهش گفتم،البته بهم گفت:زبان بدني ات خيلي بده،آدم بهت نگاه ميکنه اينجور راجع بهت فکر ميکنه که آدمي هستي که از زندگي سير شدي و کاملا نااميدي،فکر ميکني با آدمي ازدواج کردي که خيلي بده و هيچ اميدي به عوض شدن اين وضعيت نيست و بايد فقط تحمل کني،صورتت تک به تک خيلي قشنگ و زيباست ،اندامت ،صورتت، شايد خيلي ها آرزوي داشتن همچين زني رو داشته باشن يکي مثل من که اگه به تک تک اجزاي صورتم نگاه کني من هيچ قشنگي ندارم ولي شايد من از تو توي زندگيم موفق تر باشم و بايدتو هم تلاش کني اين ريزه کاريهاي زنونه رو ياد بگيري ،گفت:شده برو جلو آينه و مثل الان که با من يا همسرت حرف ميزني حرف بزن به حرکات صورتت به زبان بدنت به لحن صحبت کردنت دقت کن و ببين چطور رو طرف موج منفي ميفرستي،شايد وقتي يه مشکلي پيش مياد تو مقصر نباشي ولي مطمئنا تو هم حرکتي کردي ولو با حرکات صورتت اگه با سکوت هم همراه باشه که حرص همسرت دراومده و لجش دراومده،گفت:من که الان باهات حرف ميزنم هنوز هم بهت نمره خوبي نميدم چون همچنان گرفته اي،نااميدي،عبوسي،همش ميخواي آويزون مشکلات بشي،اونطور هم که از همسرت گفتي اون هم همينطوره،دوتاتون هم افتادين تو چرخه لانگ و همينطوربا سرعت کم يا زياد ميچرخيد(بايد در مورد اين چرخه خدمت دوستان بگم که اين چرخه شامل تفکرات ،هيجانات و واکنشها ست که تفکر منفي که ايجاد ميشه بدون کنترل منجر به ابراز هيجات منفي و در نتجه واکنشها و عکس العملها ميشه ،البته اگه اشتباه نکنم و اگه ايرادي بود اميدوارم دوستاني که در اين زمينه وارد هستن يا مدير همدردي محترم بيان کنن)گفت:از اين چرخه بايد بيايد بيرون،بايد همسرتون روش کار بشه تا خشمش رو کنترل کنه شما هم بايد يه دوره مدارا رو طي کنيد،سعي کن راضيش کني بياد،وقتي بهش گفتم:بدم مياد که همش من آشتي کنم و پا پيش بذارم،گفت:خوب نبايد بذاري شرطي بشه براي اينکار هم نذار مشکلات و اختلافهاتون به مشاجره ختم بشه که بعدش به قهر و آشتي بکشه.
    ادامه داره.....

  2. 4 کاربر از پست مفید مي مي تشکرکرده اند .

    مي مي (دوشنبه 31 خرداد 89)

  3. #132
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 27 دی 92 [ 02:28]
    تاریخ عضویت
    1389-2-06
    نوشته ها
    513
    امتیاز
    5,622
    سطح
    48
    Points: 5,622, Level: 48
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,129

    تشکرشده 1,123 در 399 پست

    Rep Power
    66
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    http://www.hamdardi.net/thread-12020-post-109987.html#pid109987

    چطور همسر خسیسمان را درمان کنیم

    سلام می می جون
    خوبی؟خوب کاری میکنی میری مشاور و پیگیر هستی
    مشاور خوبی هم داری.خدا قسمت ما هم بکنه
    با قسمت آخر حرفاش به شدت موافقم:



    نقل قول نوشته اصلی توسط مي مي
    وقتي بهش گفتم:بدم مياد که همش من آشتي کنم و پا پيش بذارم،گفت:خوب نبايد بذاري شرطي بشه براي اينکار هم نذار مشکلات و اختلافهاتون به مشاجره ختم بشه که بعدش به قهر و آشتي بکشه.
    دختر بخند.شاد باش.بخند تا دنیا به روت بخنده

  4. کاربر روبرو از پست مفید lvlahtab تشکرکرده است .

    lvlahtab (دوشنبه 31 خرداد 89)

  5. #133
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    ممنونم عزيزم
    نگفتي چرا با قسمت آخر حرفم که مشاور توصيه کرده بود مخالفي؟منکه فکر ميکنم راست ميگه براي آدمي که اهل آشتي کردن نيست تنها راه چاره اينه که حواسم باشه دعواهامون به مشاجره ختم نشه که مجبور بشم آشتي کنم،البته خيلي خيلي سخته آدم بتونه خودش رو کنترل کنه و تو اون لحظه به اين فکر کنه که کاري نکنه که همسرش عصباني تر بشه و دعوا بدتر نشه،بهم گفت :نميگم حرفتو نزن بخصوص وقتي فکر ميکني صد در صد حق با توه ولي بجاش و اون جاش رو بايد خودت بفهمي که همسرت رو عصباني تر نکنه،گفت:وقتي آروم شد تو فرصت مناسب حرفتو بگو نه تو اون لحظه که اوضاع رو بدتر ميکنه ولي امان از اينکه اون لحظه اونقدر بد و بيراه ميگه که من يا بايد کارم يا حرفم رو توجيه کنم يا دنبال حرف يا کار منطقي تا حرفم رو قبول کنه ولي تو اون لحظه همچين آدمي قبول نخواهد کرد،پس به نظرتون بهتر نيست من از همون اول سعي کنم جلوش رو بگيرم و نذارم کار به اون جاها برسه و با شناخت موقعيت به موقع اقدام کنم؟اينجوري فکر کنم کمتر هم از فحش دادن هاش و کتک زدنهاش در امان خواهم بود و در ضمن تمريني براي شناخت موقعيت که کم کم حرفم و خواسته ام رو هم مطرح کنم.
    واي خدا چقدر کار دارم و چقدر سخته،حالا ميفهمم مامانم يا مادر شوهر بي چاره ام چه راههايي رو که طي نکردن تا اينهمه تجربه کسب کنن راجع به اين مرداي.... برنخوره به آقايون همون مرداي نازنين

    واي ببخشيد عجب اشتباهي!!!!!فکر کردم نوشتين مخالفي که من اينجوري نوشتم،عجب سوتي ي ي ي ي ي ي ي ي.........:P:D

  6. 3 کاربر از پست مفید مي مي تشکرکرده اند .

    مي مي (دوشنبه 31 خرداد 89)

  7. #134
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 89 [ 16:37]
    تاریخ عضویت
    1389-3-30
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    1,952
    سطح
    26
    Points: 1,952, Level: 26
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    سلام.من یه پسره مجردم. می می جان. 35 سالمه. خوش به حالت که متآهلی.نمیدونم چرا من هر کاری میکنم.جور نمیشه.شاید نصیبی ندارمو بایدم بمونمو بترشمو و......... آخرشم جام وداعو بالا برمو بدرود... خوش به حاله تو می می که یکیو داری حرفتو بهش بزنی. من هنوز خدا برام جور نکرده که یکی از جنس مخالفم باشه درستو حسابی براش دردو دل کنم.دیگه چه کنم. گاهی وقتا هم دچار ناراحتی های روحی روانی میشم.که درده قلب بی صاحابمو به کی بگم!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدا نگهدار و حق یاورت

  8. #135
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 27 دی 92 [ 02:28]
    تاریخ عضویت
    1389-2-06
    نوشته ها
    513
    امتیاز
    5,622
    سطح
    48
    Points: 5,622, Level: 48
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,129

    تشکرشده 1,123 در 399 پست

    Rep Power
    66
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    سلامhamona
    شما باید مشکلتونو تو یه تاپیک جداگانه مطرح کنید
    رو قسمت ایجاد موضوع جدید در انجمنی که مناسب موضوعتونه کلیک کنید و مشکلتونو مطرح کنین
    خوشحال میشیم اگه ما رو محرم اسرار خودتون بدونید
    ان شاا... شما هم همدم درخور خودتونو بزودی پیدا خواهید کرد

  9. کاربر روبرو از پست مفید lvlahtab تشکرکرده است .

    lvlahtab (سه شنبه 01 تیر 89)

  10. #136
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    مشاور همچنين گفته هاشو اينجوري ادامه داد که:ببين اونجور که نوشتي بايد خواسته هاتو بگي وگرنه اون از کجا ميخواد بفهمه،بهش گفتم:آخه از وقتي باهاش محرم شدم هر خواسته اي رو بهش گفتم باهام بد برخورد کرده و همين عاملي شده تا نتونم راحت باهاش درميون بذارم و تو خودم ريختم و گفتم بازم ميخواد داد و بيداد کنه گفت:سعي کن لم حرف زدن با همسرت رو پيدا کني اون آدم حساسيه خودت هم همنيطور پس بايد حساب شده عمل کني،بعد بهم گفت:بهم بگو تو اين مدت تا بياي پيشم بگو ببينم با هم جر و بحثي داشتيد و علتش چي بوده،منم شروع کردم به تعريف که:بله همين دو سه روز پيش که من ميخواستم برم آزمايش بدم که يه چکاب کلي بشم محل آزمايشگاه تو خيابان اصلي تو نبش بود و من چون نميخواستم تو اون شلوغي خيابون توقف کنه بهش گفتم برو داخل کوچه و بعد بهم گفت :مگه آزمايشگاه کجاست؟گفتم:تو خيابون که عصباني شد که چرا نگفتي همون جا نگه دارم؟گفتم:بابا من خوبي تو رو ميخواستم که تو اون شلوغي ماشين رو نگه نداري،که داد و بيداد کرد:بابا به تو چه تو جا رو نشون بده ديگه چيکار به بقيه اشش داري؟تو کوچه هم شلوغ بود و بدتر ناراحت شد من پياده شدم تا اونجا برم و همسرم رفت تا جاي مناسب براي پارک ماشين پيدا کنه ،من رفتمو وقت گرفتم و اومدم تا سوار بشم ديدم با پارکبان داره جر و بحث ميکنه من سوار شدم و گفتم يه ساعت ديگه نوبتمه،ديدم عصبانيه گفتم چي شده بود که با پارکبان داشتي حرف ميزدي ؟گفت:تقصير توه ديگه بهم ميگه يا اينجا واينسا يا قبض بگير،منم يه ذره ميرفتم جلو دوباره ميومد،آخرش باهاش دعوام شدو گفتم هيچ غلطي نميتوني بکني،بعد من ناراحت شدمو ساکت شدم که يهو شروع کرد به بد و بيراه گفتن طوري که گفت:شيطونه ميگه همين جا بزن درب و داغونش کن و اهميت نده مردم نگاه ميکنن ها،گفتم :يعني چي،چرا اينجوري ميکني،خوب چيکار بايد بکنم منکه گفتم ميخواستم براي تو سخت نشه که زير لب بد بيراه ميگفت و آخر سر ساکت شد،يه جا رفت پارک کرد و من هم براي اينکه دعوامون کشدار نشه آروم و هر از چندي باهاش حرف ميزدم البته نه با خنده،که البته خودش هم فهميده بود نبايد اونجوري برخورد ميکرد و باز کنترلش رو از دست داده ولي نميتونست اونو ابراز کنه چون براش بد ميشد.
    مشاور بعد از شنيدن گفت:خوب ببين کار اون رو من تاييد نميکنم ولي آيا رانندگي کردي؟گفتم:آره،گفت:خوب خود من مثلا با کسي ميرم بيرون مثلا با مامانم وقتي ببينم بهم ميگه:از اينجا بپيچ،از اينجا برو خوب ناراحت ميشم و ازش ميخوام حداقل اونو چند دقيقه قبل بگه تا منم بتونم تصميم بگيرم که چيکار کنم،تو هم جا رو بهش نشون ميدادي بعد اون بود که رانندگي ميکرد و تصميم ميگرفت چيکار کنه،اصلا بعد از اينکه جا رو بهش نشون دادي بهش پيشنهاد ميدادي اينکارو بکنه.
    بهش گفتم:يه مورد ديگه اي هم که بود اينه که:يه روز بهم گفت :امروز ميخواي با ماشين برو اداره و با سرويس نرو منم خوشحال شدم،چون ميگفت:ماشينو ببر و پز بده قبول کردم،صبح موقع دراومدن محوطه کمي شيبش تند بود و خوب دنده عقب نگرفتم و کم مونده بود از پشت به جدول بخوره که پيادم کرد و کلي بد و بيراه که هنوز هيچي بلد نيستي اون موقع بهت دارم ماشينو ميدم خدا بداد برسه و امروز رو ختم به خير کنه که بلايي سر ماشين نياري،بعد يه کم رفت و تو راه نگه داشت و گفت:بيا سوار شو و برو خودش هم پياده شد و رفت،موقع برگشت به خونه هم ميخواستم تو اون شيب تند پارک دوبل بکنم که نتونستم بين دو تا ماشين پارک کنم و از قضا از بالا منو داشت مپياييد و ديد که چند بار روشن و خاموش کردم اومد پايين و با اخم و زير لب غرولند کنان ماشين رو از دستم گرفت و خودش پارک کرد راستش خودم خيلي کلافه بودم دلم ميخواست اونو انجام ميدادم و بهش نميگفتم و به قولي پيشش کم نيارم بخاطر اون چند بار ماشينو روشن خاموش کردم،خلاصه رفتيم بالا خونه که رسيديم من رفتم دستشويي صورتم رو شستم و کمي هم با اجازه تون اشکم در اومد که اي واي دوباره ميخواد شروع کنه، رسيدم سر ميز غذا ديدم ناراحت بهم گفت:ها چيه؟بجاي معذرت خواهي ته که قيافه طلبکارانه هم به خودت گرفتي که يه چک رو صورتم و يکي دوتا هم رو سرم نثار کرد و بعد کلي بد و بيراه،بماند که بعدش کلي گريه کردمو و راضي نميشد که اشتباه کرد و حالا چه جوري با هم آشتي کرديم
    مشاور گفت:خوب ببين اين کاملا طبيعيه هيچ زني البته تا اونجايي که من ديدم سر موضوع رانندگي نشده با همسراشون بحث يا دعوايي نکرده باشن و نگن ميزني ماشينو درب و داغون ميکني،فکر نکن فقط واسه تو اينجوريه و چون تو ناشي هستي يا اينجوري فکر ميکنه اين کارا رو ميکنه،اين با گذشت زمان درست ميشه ،بهش گفتم:والا به همسرم هم گفتم که وقتي تو نيستي من خوب ميرونم ولي فقط کافيه تو بيرون از يه جايي نگاهم کني من اعتمادم رو از دست ميدم،مشاور گفت:اتفاقا نيابد اينجوري بکني،بعضي چيزها هست که با ايجاد موقعيتي براي برخورد حل ميشه مثلا در اين مورد بايد اونقدر مهارت پيدا کني و بذاري يه بار ببينه که خوب ميروني و بعد بهت اعتماد کنه اونجوري موضوع حل خواهد شديعني با مسئله برخورد کني و نه اينکه ازش فرار کني.
    بهم گفت:تو نوشته هات اينجوري من استنباط کردم که فکر ميکني داري نقش مادر رو براش بازي ميکني،ولي دارم بهت هشدار ميدم نذار نقش مادر رو براش داشته باشي و تو کارت يا لحن حرف زدنت دقت کن،چون اگه براش بشي مادر نقش همسري رو از دست ميدي و انوقته که ميره سراغ پيدا کردن همسر و يه معشوقه براي خودش،گفتم:نميفهمم چه جوري ميشه که من همچين جايگاهي رو براش پيدا ميکنم،گفت:مثل بچه ها باهاش برخورد نکن،مثلا اينو بپوش اون نپوش،اينو بکن اونو نکن،اين حرفي که زدي تو اون جمع زشت بود اينو نگو اونو بگو،گفتم:خوب چيکار کنم؟گفت:مثلا بجاي اينکه بگي اينو نپوش و در حالي که شما از اون لباس بدتون مياد راحت بگيد:به نظر من اون يکي بيشتر بهت مياد اين اصلا بهت نمياد،من از اين لباست خوشم نمياد،بجاي تو از من تو جله هات استفاده کن،بذار اون هم بدونه داري از جانب خودت حرف ميزني و نظر ميدي نه در جايگاه مادر براش....
    ادامه دارد.....

    بهش گفتم:اينکه همش انتظار داره حواسم بهش باشه وقتي از اداره ميام براش تعريف کنم تو ادره چه اتفاقي افتاده،يا وقتي بخاطر کارم از اداره ميرم خونه مامانم اينا انتظار داره بهش زنگ بزنمو حالش رو بپرسم يا از اداره بهش زنگ بزنم يا رفته بودم ماموريت از اينکه دير جوابش رو دادم خيلي عصباني بود و فکر ميکرد من اونو فراموش کردم و يا به قول خودش ديگه دارم از ياد ميبرم که شوهري داشتم؟
    مشاور گفت:خوب ببينم زنگ زدن به اداره فقط شرطي از طرف توه يعني فقط تو بايد زنگ بزني؟گفتم:نه اونهم همون مقدار که من زنک بزنم ميزنه،گفت:از اداره مياي به هدف کنکاش تو کارته يا دوست داره براش تعريف کني،گفتم:البته يه کمي دلش ميخواد فضولي کنه ولي خوب بخاطر اينهم هست که دوست داره در اين زمينه باهاش حرف بزنم ،گفت:ببين بايد خانه دوران کودکيش بررسي بشه،اون حس ميکنم احتياج به محبت داره بخصوص نياز به محبت از جانب تو،بايد سعي کني از دريچه محبت وارد بشي و باهاش حرف بزني و در ضمن حرف خودت رو هم بزني،اون وقتي ميبينه که تو ناراحتي و ميبينه که با عصباني شدن يا داد و بيداد کردن يا قهر کردن نتيجه ميده و بهش توجه ميکني خوب اين روش رو پيش ميگيره که نبايد بذاري اين شرطي بشه،سعي کن هميشه خنده رو باشي زبان بدني ات رو تغييير بدي،لحن حرف زدنت رو،باهش درگير نشو ولي خواسته هاتو و نيازهاتو سر موقع هم مطرح کن،بهش گفتم:اون روز که سر لباس که من تو ماموريت خريده بودم و خيلي ناراحت بود که چرا خريدم يکي دو روز بعد بهش گفتم:تو منو دوست نداري که گفت:چي گفتي؟اون موقع کي به اين نتيجه رسيدي؟گفتم:چند روزي هست،گفت:پس من دوست ندارم ديگه؟يک دوست داشتني بهت نشون ميدم که بفهمي دوست داشتن يعني چي،نمک به حروم. و ناراحت سکوت کرد،مشاور گفت:ببين،باز لحن گفتنت اشتباه بود، بجاي اون بهتر نبود بگي:من حس ميکنم ديگه برات دوست داشتني نيستم و از اين ناراحتم؟چون تو اين حس رو داري و ميخواي رفع سوءتفاهم بشه،ولي وقتي ميگي منو دوست نداري،يعني داري اونو به دعوا دعوت ميکني و به قولي لجش رو در مياري،اون هم چون حساسه و البته اگه کمتر هم حساس بود اين حرفي رو که بهت زد ميزد.
    گفت:آيا تو حرفاتون از مقايسه کردن هم استفاده ميکنيد ؟براش گفتم:آره من خودم وقتي ميبينم يه چيزي ميخوام و نميخواد انجام بده غير مستقيم طوري بهش ميفهمونم که بقيه شوهرها اينکارا رو ميکنن و خيلي دقت ميکنم که به غرورش بر نخوره و البته بعضي جاها نتيجه گرفتم،ولي اون مستقيم بهم سرکوفت ميزنه،دائم خواهرش رو برام مثال ميزنه که اينجوري ميره اينجوري مياد اينکارا رو براي شوهرش ميکنه اينجوري ميپزه و.... که من ناراحت ميشم،بهم گفت:خوب البته مقايسه کردن اگه در جهت پيشرفت باشه و با الگوي خوبي مقايسه بشه خوبه البته اگه درست و به جا باشه ،گفت :ميخواستم چند دقيقه باهات کار کنم تا الگوي فکريت رو ببينم چيه ولي وقت نميشه و انشاا... جلسه بعد که روتمرينت تمرکز بيشتر داشته باشي و ايندفعه جزئي تر بنويسي،بعد ازم خواست تا عکس شوهرم رو نشونش بدم تا از روي عکس اگه بشه ببينه چه جور شخصيتي ميتونه باشه که گفت خيلي خوب ميشد اون هم ميومدو باهاش کار ميشد،در آخر بهم گفت:ميدونم حس ميکني خسته اي و تموم کردي همه ما آدم ها نياز به شارژ شدن داريم و البته خود من،ولي تو زود نااميد ميشي و زود فکر ميکني به پايان رسيدي و خيلي خودت رو زجر ميدي و همه اينهايي که گفته ميشه رو زود فرموش ميکني براي همين تو بايد تند و تند شارژ بشي،وقتي اومدي داخل اتاق به نظر گرفته و عبوس و البته نااميد به نظر ميرسيدي و لي الان که باهات حرف زدم چهره ات بهتر شده و حس ميکنم يه روزنه اميد تو چهر هات نمايان شده و سرحال تر شدي،گفت:برو به حرفامون خوب فکر کن و سعي کن عملي کني.....


  11. 3 کاربر از پست مفید مي مي تشکرکرده اند .

    مي مي (سه شنبه 01 تیر 89)

  12. #137
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 27 دی 92 [ 02:28]
    تاریخ عضویت
    1389-2-06
    نوشته ها
    513
    امتیاز
    5,622
    سطح
    48
    Points: 5,622, Level: 48
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,129

    تشکرشده 1,123 در 399 پست

    Rep Power
    66
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    می می جان
    واقعا ممنونم از اینکه حرفهای مشاورتو اینجا میذاری تا ما هم استفاده کنیم
    واقعا خیلی مفید هستن
    مخصوصا این آخری
    چقدر دلم میخواست منم یه مشاور خوب مثل مال تو پیدا میکردم
    ان شاا... که بشه
    برات دعا میکنم

  13. کاربر روبرو از پست مفید lvlahtab تشکرکرده است .

    lvlahtab (سه شنبه 01 تیر 89)

  14. #138
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1388-8-13
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    6,606
    سطح
    53
    Points: 6,606, Level: 53
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    396

    تشکرشده 407 در 170 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    مهتاب عزيزم ممنونم،اميدوارم دوستان اگه خدايي ناکرده تو يکي از اين زمينه ها که مشکل داشتن به دردشون بخوره بخاطر همين سعي ميکنم جز به جز اون حرفهايي که بينمون رد وبدل ميشه رو براتون تعريف کنم و البته مشاور خوبي دارم و صد البته ويزيتش هم همينطور که فکر کنم سر به فلک بذاره ولي نميدونم ميرم اونجا با اينکه خيلي آدمه جدييه و يه مقدار هم معطل ميشم ولي ميرم و ميام بيرون آروم ميشم و اميدوارتر که منو و همسرم مشکلمون جدي جدي نيست که بخوام به جدايي فکر کنم ولي خوب امان از اينکه تو اون موقعيت بحراني قرار بگيرم اون موقع است که فکر ميکنم کارم تمومه ولي بايد روش کار کنم کار سخت تا مديريت زندگيم رو دستم بگيرم،برام دعا کنيد ، مهتاب عزيزم فکر کنم اين مشاور ايميل داره اگه بتونم از منشيش بگيرم حتما در اختيارت ميذارم

  15. کاربر روبرو از پست مفید مي مي تشکرکرده است .

    مي مي (سه شنبه 01 تیر 89)

  16. #139
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 مهر 91 [ 22:20]
    تاریخ عضویت
    1387-9-20
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    3,774
    سطح
    38
    Points: 3,774, Level: 38
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    36

    تشکرشده 36 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    می می عزیز سلا م اول از همه خیلی ممنونم که همه صحبتای مشاور وخودتونو اینجا مینویسین واقعا به در می خوره وماهم استفاده میکنیم فکر کنم باید از ماهم حق ویزیت بگیریاخه داریم مجانی مشاوره میشیم . بنظرم مشکل شما حاد نیست و با رفتنت به مشاوره وعمل کردن مشکلتون حل میشه نباید به جدایی فکر کنی ادامه بده مطمئن باش نتیجه میگیری از خدا میخوام که هرچی سریعتر بهمون بگی که مشکلتون حل شده ودیگه مشکلی ندارین
    زمانیکه زن ومرد با شناخت تفاوتهای یکدیگر راه احترام متقابل را فراهم می اورند بی درنگ جوانه های عشق امکانی برای شکفتن پیدا می کند

  17. کاربر روبرو از پست مفید saba m تشکرکرده است .

    saba m (چهارشنبه 02 تیر 89)

  18. #140
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    142
    Array

    RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)

    می می عزیز واقعا اول باید به تو تبریک گفت به خاطر داشتن چنین مشاوری و بعد هم باید به همسرت تبریک گفت بخاطر داشتن چنین زن پر تلاشی و البته به مشاوره ی محترم هم باید تبریک گفت بخاطر این درک و شعور بالا و البته اطلاعات خوبی که دارن و سعی که می کنند برای سازندگی زندگی شما!
    من این گل رو با همه ی انرژی و عشق و محبت به می می خوبم تقدیم می کنم!!!!!!!هووووووووووووووووو وووووووووووووووووووووووو را!
    می می می دونی چیه! اصلا دیگه از این به بعد وقتی تاپیکت رو می خونم انرژی مثبت می گیرم، باور کن این رو جدی می گم، احساس می کنم توی صحبت هات پر شده از امید به یه زندگی خوب و زیبا! می می تو می تونی بهترین همسر دنیا باشی اگر بخوای! که می خوای! می دونی چیه! می می عزیز ازت یه چیزی می خوام اینکه تمام سعیت رو بکنی که توی خونه تشنج ایجاد نشه، اگر هم دعواتون شد تمام سعیت رو به کار ببر که کش دار نشه، یعنی از محیط دور شو و به خودت و همسرت فرصت بده که یه کم تنها باشید، بعد با مهارتهای خاصی که مطمئنم تا الان کسب کردی خیلی راحت با فکر، بیا به همسرت بگو، دوست دارم در مورد موضوعی که امروز بین مون پیش اومد یه کم حتی برای چند دقیقه با هم صحبت کنیم؟ احساس می کنم این جوری یه کم آروم ترم و خوشحالترم، اصلا هم دلم نمی خواد دنبال مقصر باشم، چون اصلا مهم نیست، فقط می خوام باهم بگردیم ببینیم می تونستیم منطقی تر برخورد کنیم؟این ها رو هم با لحن مهربون و دلسوزانه بگو جوری که همسرت احساس کنه تو در جبهه ی اون هستی و دلسوز زندگیت هستی نه اینکه فقط به فکر خودت باشی!

  19. 2 کاربر از پست مفید del تشکرکرده اند .

    del (سه شنبه 01 تیر 89)


 
صفحه 14 از 29 نخستنخست ... 456789101112131415161718192021222324 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 07 بهمن 96, 00:37
  2. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 04 فروردین 94, 19:00
  3. چرا همه دوستام باهام قهر میکنند؟
    توسط کیت کت در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: شنبه 16 اسفند 93, 19:33
  4. دوستان کمک یه مشاور میخوام برا دوستام معتاد به استمناء (جلق) شدن
    توسط infodltube در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 10 اردیبهشت 92, 00:07
  5. من و دوستام
    توسط بالهای صداقت در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 06 آبان 89, 12:39

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.